کد خبر: 618990
|
۱۴۰۲/۰۴/۰۱ ۲۳:۳۰:۰۳
| |

چگونه اروپا به رهبری آمریکا نیازمند شد؟

مساله اصلی این بود که قدرت‌های اروپایی توان مدیریت برای ارایه پاسخ‌ مناسب به روسیه را نداشتند، چراکه از اعتماد بازیگران کلیدی در اروپا برخوردار نبودند و کشورهایی نظیر لهستان نیز که تلاش زیادی برای مدیریت فضا می‌کردند، بدون حمایت قدرت‌هایی نظیر آلمان و فرانسه نمی‌توانستند اثرگذاری زیادی داشته باشند.

چگونه اروپا به رهبری آمریکا نیازمند شد؟
کد خبر: 618990
|
۱۴۰۲/۰۴/۰۱ ۲۳:۳۰:۰۳

محمدحسین لطف‌الهی- موضوع ارسال تانک‌های لئوپارد 2 به اوکراین برای ماه‌ها ذهن سیاستمداران آلمانی و اروپایی را به خود درگیر کرده بود. در حالی که کشورهای غربی بر اساس تصمیمی جمعی خود را متعهد به حمایت از اوکراین کرده بودند که برای ادامه جنگ به تانک‌های غربی نیاز دارد، سیاستمداران اروپایی و آلمانی نمی‌توانستند در این باره تصمیم بگیرند. هر چند برلین مخالفتی با درخواست اوکراین نداشت، اما آنها به‌ شدت نگران تشدید تنش‌ها و واکنش احتمالی مسکو به ویژه با توجه به تاریخ روابط آلمان و روسیه بودند. اولاف شولتس، صدراعظم آلمان در آن زمان تاکید کرد: «ما همیشه به همراه متحدان خود کاری را انجام می‌دهیم و به تنهایی در چنین مسیری پا نخواهیم گذاشت.»

به گزارش شورای اروپایی روابط خارجی، عجیب‌تر این بود که همه کشورهای اروپایی منطق برلین را می‌پذیرفتند و هیچ‌ کس خواستار این نبود که آلمان به تنهایی چنین کاری را انجام دهد. این در شرایطی اتفاق می‌افتاد که بریتانیا کمی پیش‌تر از آن اعلام کرده بود تعدادی از تانک‌های چلنجر خود را برای اوکراین ارسال می‌کند و لهستان و فنلاند اعلام آمادگی کرده بودند در صورت موافقت آلمان تعدادی از تانک‌های لئوپارد 2 خود را برای اوکراینی‌ها بفرستند.

این شرایط نشان می‌داد عبارت «تنها اقدام کردن» برای آلمانی‌‌ها معنای به خصوصی دارد. آنها به‌طور غیررسمی اعلام کرده بودند تا زمانی که ایالات متحده تانک‌های ‌ام-1 آبرامز خود را به اوکراین نفرستد، آلمان نیز تانکی به اوکراین نخواهد داد. برای برلین این مساله که سایر شرکا ممکن است به اوکراین تانک ارسال کنند یا ایالات متحده تسلیحات دیگری را در اختیار اوکراین قرار داده، اهمیتی نداشت. آلمان مانند یک کودک ترسیده در جمعی غریبه تا زمانی که ایالات متحده دست‌هایش را نگرفته بود، احساس تنهایی می‌کرد.

ایالات متحده، با اینکه بسیاری از کارشناسان معتقد بودند تانک‌های آبرامز تفاوت ویژه‌ای در وضعیت نظامی اوکراین ایجاد نخواهد کرد، پذیرفت 31 عراده از این تانک‌ها را برای کی‌یف ارسال کند و در نتیجه این تصمیم واشنگتن، برلین نیز درخواست اوکراین برای ارسال تانک‌های لئوپارد 2 را پذیرفت.

این تحولات هر چند ممکن است به زودی به دست فراموشی سپرده شود و بیشتر افراد آن را تنها به عنوان یک اختلاف‌نظر داخلی درباره ارسال تسلیحات تعبیر کنند، اما سوالات بسیار ساختاری‌تری را به وجود می‌آورد؛ چرا رهبر قوی‌ترین کشور اروپایی معتقد است اگر ایالات متحده را در کنار خود نداشته باشد، تنها به حساب خواهد آمد؟ چرا در حالی که جنگ در قاره اروپا جریان دارد، رهبران اروپایی برای حل و فصل کوچک‌ترین اختلافات‌شان به رهبری ایالات متحده نیاز دارند؟

چند سال قبل، زمانی که دونالد ترامپ رییس‌جمهور پیشین امریکا وارد کاخ سفید شد، بسیاری از کشورهای اروپایی به فکر افتادند و تلاش کردند تا کنترل سرنوشت‌شان را به دست خودشان بگیرند و آن را به دست امریکای غیرقابل اتکا نسپارند.

با این حال به نظر می‌رسد دست‌کم از زمانی که حمله نظامی روسیه به اوکراین آغاز شد، وضعیت بار دیگر برای اروپایی‌ها تغییر کرده و آن مساله دیگر برای آنها یک اولویت نیست. شاید این‌طور به نظر برسد که جنگ روسیه با اوکراین این وضعیت را رقم زده و این جنگ علت اصلی بازگشت رهبری امریکا بر اروپا بوده، اما دلایلی ساختاری‌تر نیز برای این موضوع وجود دارد که از جمله آنها اختلافات جدی در درون اروپا و ساختار روابط دوسوی آتلانتیک است.

به‌طور کلی، دو دلیل را می‌توان برای تشریح وضعیت به کار برد. اول اینکه پس از بحران مالی سال 2008 رشد اقتصادی ایالات متحده سرعت گرفت و توانست از نظر اقتصادی از اروپا (اتحادیه اروپا + انگلیس) پیشی بگیرد و دوم، ناتوانی اروپایی‌ها در دستیابی به اجماع در خصوص استقلال از امریکا و اینکه اساسا استقلال به چه معناست و چگونه باید به آن دست یافت.

افول اروپا

تسلط روزافزون ایالات متحده در اتحاد دو سوی آتلانتیک تقریبا در تمامی حوزه‌ها مشهود است. از نظر تولید ناخالص داخلی امریکا طی 15 سال گذشته به‌طور چشمگیری از اتحادیه اروپا و بریتانیا پیشی گرفته است. در سال 2008 آمارهای مربوط به تولید ناخالص داخلی (GDP) نشان می‌داد که اقتصاد اتحادیه اروپا و بریتانیا (16.2 تریلیون دلار) مجموعا از اقتصاد ایالات متحده (14.7 تریلیون دلار) بزرگ‌تر است. تا پایان سال 2022 اما تولید ناخالص داخلی ایالات متحده به 25 تریلیون دلار رسید در حالی که تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا و بریتانیا از 19.8 تریلیون دلار فراتر نرفت.

واضح است که همه ‌چیز به تولید ناخالص داخلی بازنمی‌گردد و در موضوعات اساسی دیگر هم اروپا در رقابت با ایالات متحده عقب مانده است.

برخلاف بسیاری از پیش‌بینی‌ها، استفاده جهانی از دلار نسبت به یورو افزایش یافته است. یورو نسبت به زمانی که در اوج بود، افت کرده و دلار همچنان مرجع اصلی معاملات در جهان است. بر اساس آخرین آمارها، 60 درصد ذخایر ارزی کشورهای جهان به دلار است در حالی که تنها 21 درصد این ذخایر به یورو است. این وضعیت به امریکایی‌ها اجازه می‌دهد بدون نیاز به همکاری دیگر کشورها بتوانند از ابزار تحریم علیه دشمنان و حتی دوستان‌شان استفاده کنند. روسیه و چین به مقابله با این سلطه دلار برخاسته‌اند و موفقیت‌هایی هم داشته‌اند، اما اروپایی‌ها به نظر می‌رسد به‌طور کامل این سلطه را پذیرفته‌اند.

در حوزه تکنولوژی هم ایالات متحده برتری قاطعی نسبت به اروپایی‌ها دارد. شرکت‌های بزرگ امریکایی که در حوزه تکنولوژی فعالیت می‌کنند روز به روز نفوذشان را در اقتصاد اروپا بیشتر کرده‌اند و هرچند اروپایی‌ها با اتخاذ تدابیری نظیر وضع قوانین رقابتی و اعمال جریمه‌های سنگین برای شرکت‌های امریکایی درصدد جلوگیری از این مساله هستند، اما عدم توسعه جایگزین‌های محلی (برخلاف چین) باعث شده به هدف خود دست نیابند. با توسعه هوش مصنوعی به نظر می‌رسد سلطه ایالات متحده در این زمینه هم بیشتر شود.

از سال 2008، اروپایی‌ها از نظر نظامی نیز در مقایسه با امریکا دچار عقب‌ماندگی جدی شده‌اند. افزایش هزینه‌های نظامی در اروپا به‌طور چشمگیری کمتر از امریکا بوده به‌طوری که بودجه نظامی امریکا از سال 2008 تا سال 2021 از 656 میلیارد دلار به 801 میلیارد دلار افزایش یافته، اما در این مدت هزینه نظامی 27 کشور عضو اتحادیه اروپا و بریتانیا از 303 میلیارد دلار به 325 میلیارد دلار رسیده است. یک واقعیت بدتری هم وجود دارد؛ هزینه‌هایی که ایالات متحده صرف توسعه تکنولوژی‌های جدید دفاعی کرده 7 برابر مجموع هزینه‌ای است که همه اعضای اتحادیه اروپا با هم برای این مساله صرف کرده‌اند.

تاوان ضعف

حمله نظامی روسیه به اوکراین در فوریه 2022 درست در شرایطی اتفاق افتاد که اروپا در ضعف جدی نسبت به امریکا به سر می‌برد. در سال‌های پیش از آن، دولت‌های اوباما، ترامپ در امریکا تمرکز خود را بر آسیای شرقی معطوف کرده بودند. بایدن نیز در یک‌سال اول همین رویه را در پیش گرفته بود و با خروج از افغانستان و انعقاد پیمان AUKUS حتی به قیمت ناراحتی شدید فرانسه، در پی تمرکز روی شرق آسیا بود. با این حال، زمانی که در اواخر سال 2021 ایالات متحده از تصمیم روسیه برای حمله به اوکراین اطمینان یافت، تلاش کرد تا با بهره‌گیری از این فرصت، تسلط خود را بر اروپا تقویت کند. آنها اطلاعات مربوط به تصمیم روسیه برای حمله را با اروپایی‌ها به اشتراک گذاشتند، در موضوع تحریم‌ها علیه روسیه ابتکار عمل را به دست گرفتند و نشان دادند بدون رهبری امریکا امکان ارایه یک پاسخ متحد و منسجم به مسکو وجود نداشت.

مساله اصلی این بود که قدرت‌های اروپایی توان مدیریت برای ارایه پاسخ‌ مناسب به روسیه را نداشتند، چراکه از اعتماد بازیگران کلیدی در اروپا برخوردار نبودند و کشورهایی نظیر لهستان نیز که تلاش زیادی برای مدیریت فضا می‌کردند، بدون حمایت قدرت‌هایی نظیر آلمان و فرانسه نمی‌توانستند اثرگذاری زیادی داشته باشند.

در چنین شرایطی، ایده استقلال و تقویت توان تصمیم‌گیری و کاستن از اتکا به امریکا کنار رفت و جای خود را به نوعی تفکر جنگ سردی در بعضی کشورها داد که در آن رهبری ایالات متحده یک ضرورت برای امنیت اروپا دیده می‌شود.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها