چرا ریاضت اقتصادی آموزگار شکست خورد؟
آموزگار دو هدف اساسی برای خروج از بحران سقوط پهلوی را در سر میپروراند؛ یکی فضای باز سیاسی و دیگری ریاضت اقتصادی. این دو هدف دقیقاً مغایر برنامههای دولت هویدا بود.
اعتمادآنلاین| دوران سیزده ساله نخستوزیری امیرعباس هویدا از چند منظر قابل تأمل است؛ نخست اینکه در این دوران نهضت انقلاب فعالیت جدی خود را شروع کرد و رهبری این نهضت، تنها راه برونرفت ایران از استبداد را تغییر رژیم عنوان کرد.
مسئله بعدی به گران شدن نفت و سرازیر شدن ثروت بسیار زیاد به ایران مربوط میشود که به دلیل مدیریت نامناسب و اسرافهای زیاد، نه تنها این ثروت نفتی راهی برای توسعه و پیشرفت پیدا نکرد، بلکه با افزایش قیمتها در بیشتر حوزهها همراه شد. با واکاوی تاریخ ایران در سالهای 1352 تا 55 این مسئله به خوبی روشن میشود. سالهایی که همراه بود با برگزاری جشنهای 2500 ساله و بالا رفتن قیمت مسکن و البته سایر مواد مصرفی مردم.
این مسائل در کنار سیاستهای تکراری و ناکارآمد دولت هویدا باعث شد، محمدرضاشاه تنها راه چاره برای نجات سلطنت خود را در انتخاب جمشید آموزگار به عنوان نخستوزیر جدید بداند. این انتخاب به دلایلی در آن زمان برای شاه منطقی و البته امیدوار کننده مینمود. آموزگار به واسطه تحصیل در آمریکا و اشتهاری که در محافل بینالمللی داشت، انتخاب مناسبی برای شاه محسوب میشد.
علاوه بر این آموزگار برخلاف هویدا به صرفهجویی در امور اقتصادی شهره بود. بالعکس، هویدا در دوران نخستوزیری علاوه بر اینکه شخصیتاً انسان پرخرجی بود، تمامی اقتصاد را در اختیار دولت قرار داده بود و با توزیع بیرویه پولهای حاصل از فروش نفت در میان مردم، گرانی و تورم را به ارمغان آورد. این در حالی بود که آموزگار معتقد به فضای باز سیاسی و البته صرفهجویی اقتصادی بود و به دنبال آن بود که بخشی از اقتصاد را از دوش دولت بردارد و با اجرای برنامه ریاضت اقتصادی، بتواند هم تورم را مهار کند و هم مانع از گرانی اجناس شود. در این یادداشت، دلایل شکست پروژه ریاضت اقتصادی آموزگار را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
اوضاع اقتصادی دهه 1350
از ابتدای دهه 50 تا سال 57 که با پیروزی انقلاب اسلامی همراه شد، ایران دو مدل متفاوت از شرایط اقتصادی و البته سیاسی را تجربه کرد. تجربه نخست به دوران نخستوزیری هویدا و افزایش قیمت نفت به دلیل جنگهای اسرائیل و کشورهای عربی مربوط میشود. در این سالها به واسطه سرازیر شدن ثروت بسیار زیاد و بدون برنامهریزی به ایران، شاهد یک رفاه نسبتاً نسبی در میان مردم و افزایش قیمتها هستیم. این افزایش قیمتها به دلیل وجود نقدینگی کافی نزد مردم، آنچنان که باید محسوس نبود.
این روند به درازا نکشید و در بین سالهای 1355 تا 56 شاهد کاهش قیمت نفت بودیم. این بدان معناست که در این زمان شاهد افزایش قیمتها و البته کاهش نقدینگی هستیم. در چنین شرایطی بود که دولت هویدا برای تأمین برنامهها و طرحهای خود با مشکلات مواجه شد. از سوی دیگر، بسیاری از اقلام غذایی با کمبود جدی مواجه شده و در طرف دیگر، قیمت مسکن و خدمات شهری با افزایش بیسابقهای همراه شد.
هویدا پست نخستوزیری را در شرایطی به جمشید آموزگار تحویل داد که تورم کشور به حدود 25 درصد رسیده و چنین رقمی از زمان شروع جنگ جهانی دوم در ایران بیسابقه بود.
برخلاف تصور عامه، رشد قیمتها در سالهای آخر نخستوزیری هویدا بسیار زیاد بود؛ به حدی که به طور مثال، قیمت مسکن حدود سه و نیم برابر و برخی اقلام ضروری نیز بیش از دو برابر افزایش یافته بود. جمشید آموزگار که از نخبگان دربار پهلوی محسوب میشد، بیش از هر شخص دیگری سمتهای مختلف و وزارتخانههای گوناگونی را به مدت حدود 30 سال اداره کرده بود و سرانجام در 54 سالگی به نخستوزیری منصوب شد و امیدوار بود بتواند بحرانهای پیش روی حکومت پهلوی را از پیش رو بردارد.
برخلاف دوران طولانی تصدی امور مختلف در دربار پهلوی توسط آموزگار، نخستوزیری وی یکسال بیشتر طول نکشید. آموزگار دو هدف اساسی برای خروج از بحران سقوط پهلوی را در سر میپروراند؛ یکی فضای باز سیاسی و دیگری ریاضت اقتصادی. این دو هدف دقیقاً مغایر برنامههای دولت هویدا بود که خود نیز در آن دولت پستهای مختلفی از جمله سرپرستی سازمان امور اداری و استخدامی کشور را برعهده داشت.
آموزگار بر این تصور بود که با مهار قیمتها و جلوگیری از ریخت و پاشهایی که در دربار پهلوی و ادارات دولتی صورت میگیرد، میتواند هم تورم را مهار کند و هم کشور را در مسیر توسعه قرار دهد. با این وجود، سیاست ریاضت اقتصادی دولت آموزگار، برخلاف آنچه شخص نخستوزیر و پادشاه تصور میکردند موجب مهار تورم نشد و بالعکس گرانی روز افزون سایر کالاها و مواد مصرفی را با خود به همراه داشت که این مسئله منجر به افزایش اعتراضات علیه رژیم و نخستوزیر جدید آن شد.
آموزگار که تحصیلکرده آمریکا محسوب میشد، بر این تصور بود که با کاهش نقدینگی میتوان تورم را مهار کرد. وی برای عملی کردن سیاست ریاضت اقتصادی خود، بودجهای را تنظیم کرد که هدف اصلی آن کاهش نقدینگی مردم بود.
با این حال این بودجه و روند اجرای آن هیچگاه نتوانست کارساز باشد زیرا یکی از مهمترین مشکلات وی در مسیر اجرای طرح ریاضت اقتصادی، استفاده از وزیران و کارکنانی بود که قریب به اتفاق آنها در دولت گذشته فعالیت میکردند و هیچ درک درستی از وضعیت ریاضت اقتصادی نداشتند.
چرا آموزگار موفق نشد؟
دلایل موفق نشدن سیاست ریاضت اقتصادی جمشید آموزگار را نمیتوان در چند جمله و چند مورد خلاصه کرد. مجموعهای از دلایل، سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، اجتماعی و فرهنگی باعث شد که این سیاست به سرانجام درستی نرسد. آموزگار در ابتدای کار و برای نشان دادن اینکه با تمام وجود به دنبال اجرای سیاست ریاضت اقتصادی است، اقدامات متنوعی از قبیل کاهش بودجه دولتی، گماردن افرادی برای مبارزه با فساد اداری، برنامه مبارزه با گرانفروشی و ... انجام داد.
با این حال بخشی از برنامههای وی باهم در تضاد بود. به طور مثال وی از طرفی کنترل بر قیمتهای اقلام را از دستور خود خارج کرد و از سوی دیگر، خواستار تثبیت حقوق کارکنان و کارگران شد. طبیعتاً چنانچه کنترلی بر قیمت اجناس وجود نداشته باشد، قدرت خرید اقشار با درآمد پایین بسیار کاهش پیدا خواهد کرد و این مسئله به معنای شکست برنامه ریاضت اقتصادی و البته افزایش اعتراضها است. از سوی دیگر وی یکی از مهمترین برنامههای خود را مهار تورم اعلام کرد، این در حالی است که سیاست آزادسازی قیمتها به معنای افزایش تورم است.
در چنین شرایطی وی برای کنترل تورم و افزایش قدرت خرید مردم، اجازه افزایش دستمزدها را صادر کرد ولی این افزایش دستمزد با بودجهای که وی برای پرداخت حقوق در نظر گرفته بود، همخوانی نداشت. در این وضعیت دولت دو راهکار بیشتر ندارد؛ یا باید اقدام به استقراض از بانک مرکزی و چاپ اسکناس کند و این به معنای افزایش تورم و باز هم شکست برنامه ریاضت اقتصادی است، و یا با افزایش مالیات مردم، کسری بودجه تأمین شود که این مسئله نیز به معنای دزدیدن قانونی از جیب مردم است. آموزگار راهکار دوم را اتخاذ کرد که اعتراضات تجار و اصناف مختلف را به همراه داشت. در کنار تمامی این موارد، اشتباهات استراتژیک آموزگار نیز مزید بر علت شد تا سیاستهای وی با شکست مواجه شود.
در شرایطی که حکومت پهلوی از سوی روحانیون سرشناس به رهبری امام خمینی مورد نقد جدی قرار گرفته بود و مبارزه برای سرنگونی این رژیم به روزهای حساسش رسیده بود، وی برای برطرف کردن کسری بودجه دولت، کلیه وجوهی را که به روحانیت و حوزههای علمیه در جهت کمک به طلاب داده میشد قطع کرد. چنین اقدامی آن هم در شرایطی که مردم پشت سر روحانیون علیه رژیم پهلوی قیام کرده بودند، نشان دهنده آن است که جمشید آموزگار نه تنها در برنامههای اقتصادی شکست خورد بلکه در سیاستورزی و انجام تصمیمات در زمان مناسب خود نیز با شکست مواجه شده است.5جمشید آموزگار برای طرحهای متنقاضی که در راستای اجرای برنامه ریاضت اقتصادی به کار میبست، مجبور بود خسارتهای زیادی را متحمل شود.
بخشی از این خسارتها مربوط به فشار سیاسی بود که از سوی دربار به وی انجام میشد و بخشی دیگر به موضع مردم نسبت به وی باز میگشت. در کنار برنامه ناموفق ریاضت اقتصادی، آموزگار در اجرای برنامه فضای باز سیاسی نیز با تناقض عمل کرد. وی در ماههای ابتدایی تلاش کرد خود را یک دموکرات و آزادیخواه جلوه دهد و از سرکوب اعتراضات جلوگیری نماید ولی در ماههای پایانی نخستوزیری دقیقاً عکس آن را انجام داد.
در پایان باید گفت که محمدرضاشاه که در بازی سیاسی با شکست مواجه شده بود، تلاش کرد با استفاده از آموزگار که نسبت به وزیرانی چون منصور و هویدا از بدنامی کمتری برخوردار بود، اوضاع را تغییر دهد. بر همین اساس وی به جای ورود به حوزه سیاست، بازی اقتصاد را به عنوان راه حل برون رفت از مشکلات مطرح کرد ولی نه تنها این راهبرد نیز با شکست مواجه شد، بلکه دوران کوتاه نخست وزیری آموزگار و البته حکومت پهلوی نیز به پایان رسید.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ
دیدگاه تان را بنویسید