قیام مردم مشهد علیه رضاشاه چگونه به فروپاشی آن انجامید
مشروعیت نداشتن حکومتها، یکی از مهمترین علل سقوط آنهاست. فقدان مشروعیت حکومت پهلوی اول در میان مردم موضوعی است که به اثبات نیاز ندارد، اما اینکه این فقدان مشروعیت زاده چه عامل یا عواملی بود نیازمند تحقیق و بررسی است.
اعتمادآنلاین| شورشها و قیامهایی که در درون یک دولت ـ ملت روی میدهد ناشی از علتهای متعدد و متفاوتیاند که مهمترین رکن آن عدم فرمانبری و فقدان مشروعیت حکومت از طرف ملت است. افول سلطه حکومت، سرآغازی است از تداوم نارضایتیها، شدت سرکوب و درنهایت دور ناکارآمدی و درهمپاشیدگی آن و سپس استقرار نوع جدیدی از نظام سیاسی که به مثابه میراثدار روشها، شیوهها و عملکردهای گذشته است. حکومت رضاشاه نیز از چنین نظامی برخوردار بود. این نظام مسبب سرکوب، خشونت و از میان بردن هرگونه تجلیات مذهب، دین و مناسک و شعائر اسلامی به واسطه مدرنیزاسیون و ترویج مدرنیسم بود و همین امر باعث شد مشروعیت خود را از دست دهد.
یکی از اعمالی که این حکومت به آن دست یازید قانون یکسانسازی پوشاک برای مردان و زنان و کشف حجاب بود که به ترتیب در سالهای 1307 و 1314 آن را عملیاتی نمود و نسبت به قانونشکنان شیوه سختگیرانهای در پیش گرفت. سوال اصلی مقاله پیش رو این است که این نوع قوانین چه تاثیری بر حاکمیت درونی حکومت و نیز عرصه بیرونی آن برجای گذاشت. به نظر میرسد قوانین سکولاریستی حکومت پهلوی، باعث شد دودستگی و نیز جدایی دولت میان ملت ایجاد شود و حکومت نتواند از ذخیرههای خود برای مقاومت و پایداری در مقابل متفقین و اشغالگران خارجی به سرزمین ایران استفاده کند و سرآخر فروپاشد. به همین مناسبت ابتدا چکیدهای از وضعیت جامعه و دولت در این زمان شرح داده خواهد شد و سپس مولفههای اصلی آن در رویارویی مذهب و سیاست بیان خواهد گردید.
جامعه و دولت
با روی کار آمدن رضاشاه و وضعیت تطبیقی سیاستهای شبهمدرنیستی در منطقه، که افغانستان و ترکیه نمونههای بارز آن بودند، پروژه غربی شدن با قوانین و مصوبههای دولت در جهت به تضعیف کشاندن قدرت دینی، اجتماعی و سیاسی روحانیان باعث شد سیاستهای فرهنگی در جهت تغییر سنتها، ارزشها و آداب کهن سمت و سو پیدا کند و ظواهر نمادین و روبنایی جامعه دگرگون شود. رضاشاه فکر میکرد با «تغییر ظاهر» و «تغییر در پوشش» میتواند جایگاه و وضعیت مردان و زنان را تغییر دهد و با مذهبزدایی، مولفههای سکولاریسم (عرفیسازی) را به نظام آموزشی و سنتهای فرهنگی تزریق نماید.
این جهتگیری فکری، دولت را رو در روی جامعه قرار داد؛ به این بهانه که بنیانهای کهن و جاافتاده حاضر مانع و سدی در برابر نوسازی و روند دولتسازی و ملتسازی است. او با اجرای قوانین مخالف اصول عرف و شریعت، که بسیاری از آنها حتی قبل از اسلام نیز وجود داشت، قصد ازجابرکندن هویت اجتماعی مردان و زنان را نمود تا نه تنها هر ایرانی از فرق سر تا نوک پا غربی شود، بلکه نیروی محرک و بسیجکننده روحانیت تضعیف گردد و موجب شود عرصه حضور اجتماعی آنان با مدرنیزاسیون تنگ گردد.
عملکرد ایجابی
الف) مدرنیزاسیون
اسلامستیزی حکومت پهلوی و بهویژه حجابستیزی و حجابزدایی از زنان مسلمان ایرانی و اسلامگرایی مردم، پارادوکسی را بهوجود آورد که به شکست سیاستهای رضاشاه منجر شد. وی هماهنگ با خواستههای متجددان به شیوه آمرانه و نظامی با تصویب قانونی دستورالعملهایی را در جهت یکسانسازی پوشاک و البسه وضع نمود. این قانون ابتدا برای مردان وضع شد و سپس نتیجه آن، به زنان نیز سرایت کرد. این قانون در 6 دیماه 1307 با عنوان «قانون متحدالشکل نمودن البسه اتباع ایران در داخله کشور» که مشتمل بر 4 ماده بود، به تصویب رسید. این قانون متخلفان از آن را به جزای نقدی از 1 تا 5 تومان یا حبس از 1 تا 7 روز محکوم میکرد.
پیامد اقتصادی و اجتماعی این قانون در راستای مدرنیزاسیون و به تبع آن، تهیه و مصرف کالاهایی از جمله لباس فرنگی، لوازم آرایشی و سایر فرآوردههای فریبنده سرمایهداری غربی بود که نه تنها به صنایع و کارگاههای داخلی نساجی، پارچه، شال و عبابافی صدمه زد، بلکه با این سیاست به از بین رفتن کارگاهها و ورود کالاهای خارجی منجر شد.
درحقیقت، پیامد اقتصادی این وضع به جدایی و افزایش فاصله مردم (جدال دو طبقه اشراف و سنتی) منجر شد؛ جدالی که به حوزه «زبان» و «ارزشها» نیز تسری پیدا نمود. این تقسیم شدن جامعه، که ابزارهای سرکوب دولت، یعنی شهربانی، بر آن تاثیرگذار بود، اخلاق، دین و هویت ایرانیان را نشانه رفت و باعث شد انسجام و همبستگی جامعه پاره پاره و با اندک تکانی متلاشی گردد. این روند با ورود مظاهر مدرنیته و جریان عرفیسازی اجباری تشدید و تسریع شد.
ب) عرفیسازی (سکولاریسم)
در پس سیاستها، طراحان و نخبگان فکری و سیاسی قرار دارند تا چهارچوب نظام آینده را بر اساس اندیشه و تفکرات خود بنا نمایند. در آغاز حکومت پهلوی نیز روشنفکرانی چون محمدعلی فروغی، علیاکبر داور، تیمورتاش، تقیزاده، تدین، سوسیالیستها، تجددگرایان، و نیز روشنفکران و شاعرانی بیرون از حکومت همچون ایرجمیرزا، لاهوتی، عشقی، ملکالشعرای بهار و عارف قزوینی در مذمت حجاب و نقد آن قلمفرسایی کردند و گاه و بیگاه از تغییر ظاهری ایران به سوی غرب دفاع نمودند.
درمجموع، به سیاق رفتارهای دیکتاتورمآبانه شاه، اولین نشانههای بیحجابی خانواده اعم از زن و فرزندان وی، ظاهر شدن آنها با چادر رنگی به جای چادر مشکی بود که با اعتراض برخی از روحانیان مواجه گشت.5 شاه، آهسته و بهتدریج و به گونهای محتاطانه، به روند اجتماعی کردن زنان ایران و آماده کردن ذهن مردم برای بیحجابی اقدام کرد. رضاشاه به پلیس دستور داد به زنان اجازه دهند بیحجاب در انظار عمومی ظاهر شوند.
در پی آن معلمان زن که بعضی از ایشان در خارج از کشور بیحجاب شده بودند، اولین کسانی بودند که چادرهای خود را برداشتند و سپس مدارس ارمنیان، زرتشتیان و بهاییان نقش پیشگامی را بهعهده گرفتند. در تابستان 1309 تعداد 35 خانم اشرافزاده از رضاشاه درخواست کردند به ایشان اجازه داده شود چادر از سر برگیرند. در 1311 مجله «عالم نسوان» شمارههایی را بر ضد حجاب به چاپ رسانید و در همین سال نیز کنگره جهانی زنان مسلمان در تهران قطعنامهای را در جهت مساعد نمودن زمینهها برای بیحجابی به تصویب رساند.
براساس آنچه گفته شد میتوان به نقش روشنفکران و شاعران و روزنامهنگاران در عرفیسازی پی برد؛ عواملی که دست به دست هم داد تا علاوه بر پوشش زنان، به حضور روحانیان و جایگاه آنان در عرصه اجتماعی و سیاسی کمتر بها داده شود.
عملکرد سلبی
ج) از بین بردن یا تنگ کردن عرصه برای روحانیت
با تقلیدهای بیحکمت در همپوشی و یکسانی البسه و پوشاک برای مردان و زنان، موج اعتراضها از طرف واعظان و روحانیان بالا گرفت که نقطه اوج آن را در مسجد گوهرشاد مشهد میتوان مشاهده نمود. در این مرحله، به دلیل انزجار شدید مردم نسبت به حمله شاه به دین و کشف حجاب قیام بزرگی شکل گرفت که «بهلول» میاندار آن بود. با دستور رضاشاه مبنی بر ورود نیروهای مسلح به صحن حرم برای پراکنده کردن مردم حدود چهارصد تا پانصد تن به شهادت رسیدند.
مقابله تند و خشن رضاشاه با مخالفان دینی اقداماتش، دو دستگیهایی را حتی در درون هیئت حاکمه بهوجود آورد. از آنجا که «اسدی» در زمان حادثه نیابت تولیت آستان قدس را برعهده داشت و نتوانست این بحران را به صورت مسالمتآمیز حل کند، مورد سوء ظن شاه قرار گرفت و محاکمه و اعدام شد. در نظر بگیریم که «پا درمیانی فروغی نیز که با اسدی قوم و خویش بودند» نتوانست به نجات او بینجامد.8 بنابراین اجرای سیاست نوسازی آن هم به شکل آمرانه، اجرای قوانین ضد اسلام و مخالف با مناسک و شعائر اسلامی و تبعید و سرکوب روحانیان و حتی عزل و نصب طرفداران خود، ملت و حکومت را رویاروی هم قرار داد و تارو پود آن را از هم گسست.
نتیجه
تغییر لباس و کشف حجاب یک مسئله نبود، بلکه مشکلهای بود که پیامدهای مضر اقتصادی، اجتماعی و درنهایت سیاسی برجای گذاشت که آنها را میتوان در دو وجه داخلی و خارجی بررسی کرد. این جدایی که بر اثر دستورالعملهای شبهمدرنیستی رضاشاه و نیروی اجبار شهربانی و قوای نظامی، در درون جامعه بین دو طبقه اشراف و سنتی رخ داد، باعث شد حکومت حمایت داخلی خود را از دست دهد.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
دیدگاه تان را بنویسید