حرف زدن را از امیر انتظام یاد بگیر!
عباس امیرانتظام، معاون نخستوزیر و سخنگوی دولت مهدی بازرگان در 21 تیر 97 درگذشت. وی نخستین و قدیمیترین زندانی سیاسی پس از انقلاب ایران بهشمار میرود. در ادامه بخشی از خاطرات وی را مرور مینماییم.
اعتمادآنلاین| «من از روز 22 بهمن در سمت معاون نخست وزیر مشغول به کار شده بودم.
هفتهای دو سه روز در دفتر نخست وزیری میخوابیدم. صبح یکی از این روزها منشی من اطلاع داد که شخصی به نام آیتالله شبیر خاقانی از خرمشهر میخواهد با من صحبت کند.
ابتدا شخص دیگری که بعداً فهمیدم پسر ایشان بود در تلفن گفت که آقا میگویند در مدت زمامداری دولت موقت (دومین هفته دولت) مشکلات همچنان باقی است، وضع اتوبوسرانی، مشکل مسکن، مسئله فرهنگ و ... تغییر پیدا نکرده، اگر تا چند روز دیگر تغییری حاصل نشود، ما خوزستان را جدا خواهیم کرد.
من با شنیدن جدایی خوزستان گفتم هر کسی نامی از جدایی قسمتی از ایران بر زبان براند و اقدامی به عمل آورد، ملت ایران آنها را به خلیج فارس خواهند ریخت. گوشی را کس دیگری که گویا آیتالله شبیر خاقانی بود به دست گرفت با فارسی غلط و در حقیقت با زبان عربی و فارسی شکسته گفت: «به بازرگان گفت اگر کارها انجام نشد، ما خوزستان را جدا کرد»
من به ایشان همان مطالبی را که به پسرش گفته بودم تکرار کردم. او تلفن را گذاشت و مکالمه قطع شد. بلافاصله پس از قطع مکالمه به دفتر مهندس بازرگان رفتم و ماوقع را تعریف کردم، پرسیدم این شخص که بود؟ ایشان پاسخ داد که شبیر خاقانی یک روحانی شیعه در خرمشهر است و اضافه کرد که جواب درستی به او دادهام.
شبیر خاقانی این مسئله را به شکل دیگری به اطلاع قم و آیتالله خمینی رسانیده بود که باعث ناراحتی ایشان شد و به مهندس بازرگان تأکید کرد که من را از کابینه خارج کند. مهندس بازرگان پاسخ داد که یا مهندس امیرانتظام هست و من هم هستم یا اگر او برود، من هم خواهم رفت. آیت الله طالقانی نیز که از جریان مطلع شده بود با لحن خشنی مهندس بازرگان را تحت فشار قرار داده بود و جواب مهندس بازرگان همان بود که به آیتالله خمینی گفته بود.
این ماجرا مشکلات زیادی را برای دولت و شخص مهندس بازرگان به وجود آورد، تا این که اپراتور تلفن اهواز که خط خرمشهر را به دفتر وصل کرده بود و مکالمات مرا با آیتالله شبیر خاقانی ضبط کرده بود یک کپی از نوار آن را برای مهندس بازرگان فرستاد. وی پس از شنیدن نوار آن را به قم برد و به اطلاع آیتالله خمینی رساند و ایشان که متوجه میشود اطلاعی که به وی داده بودند با متن مکالمات نوار تفاوت دارد،
از مهندس بازرگان میخواهد که مرا به قم ببرد تا از من دلجویی کنند. در مراسم تبریک عید نوروز به قم رفتیم و آیتالله خمینی برای دلجویی از من به احمد خمینی گفت که: «حرف زدن را از امیر انتظام یاد بگیر.» و به این ترتیب کدورت برطرف شد.»
منبع: کتاب خاطرات عباس امیر انتظام، نشر نی
دیدگاه تان را بنویسید