سلیمینمین مطرح کرد
امیرانتظام خاطرات مکتوب خود را جعل کرد
عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در گفتوگو با روزنامه رسالت، مدعی شد که امیرانتظام خاطرات مکتوب خود را جعل کرده است.
اعتمادآنلاین| سلیمی نمین گفته است: تفاوت آنچه در خاطرات مکتوب آقای امیرانتظام در مورد شرایط دوران حبس وی میخوانیم با آنچه بعد از نزدیک دو دهه به کمک مجری «خشت خام» و احتمالاً دیگران تولید شده، آنچنان فاحش است که نشان میدهد به دلیل ولنگاریها در حوزه فرهنگ نه تنها میتوان دستاندازی به تاریخ داشت بلکه تاریخی از نو ساخت! این وضعیت، صاحب این قلم را به یاد نقلی از یکی از شیوخ امارات انداخت که وقتی از وی سؤال شد شما ابنیه تاریخی ندارید که اداره میراث فرهنگی تأسیس نمودهاید! پاسخ داد: ابنیه تاریخی را هم بعداً پول میدهیم تا برایمان بسازند!
امیرانتظام که به دلیل داشتن ارتباطات غیرمتعارف با بیگانگان، ایامی را در حبس به سر برده است، در سال 81 خاطرات خود از اتهاماتش و چگونگی مواجهه مقامات ذیربط با آنان را به انتشارات نشر نی سپرد و تمامی ادعاهای ایشان بیکم و کاست در دوران دولت اصلاحات به چاپ رسید. اما نزدیک به دو دهه بعد در برنامهای کاملاً تبلیغاتی فرصت را مغتنم شمرد تا حتی خاطرات مکتوب خود را جعل کند! برای نمونه در مصاحبه جدید میگوید: «من هیچ موقع ارتباطم را به عنوان مرید با بازرگان قطع نکردم.» حال آن که در خاطرات مکتوبش ملاقات خود را با بازرگان بعد از سالها کاملاً اتفاقی اعلام میدارد: «17 شهریور 1357- امروز صبح با اردشیر پسر 6 سالهام در حالی که در پیادهروی غربی خیابان پهلوی (ولیعصر) حولوحوش محمودیه قدم میزدیم آقای مهندس مهدی بازرگان را دیدم... درباره سروصدای شهر و تیراندازیها پرسیدم. گفت که دلیل آن را نمیداند. پرسیدم: چه باید کرد؟ پاسخ داد باید نزدیک رفت و از جریان آگاه شد. پیشنهاد کردم که آیا به همکاری من احتیاج دارند؟ گفت بله، البته به شرطی که کارهای بازرگانیات را کنار بگذاری. از 17 شهریور به بعد روزها به دفتر مهندس بازرگان میروم.
در کتاب خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی در مورد ارتباطات غیرمتعارف آقای امیرانتظام با مأموران سیا همچون ریچارد کاتم و ویلیام باتلر مطالبی آمده که حتی دکتر کریم سنجابی دبیرکل جبهه ملی بعد از مشاهده شمهای از آن زبان به اعتراض میگشاید. از سوی دیگر در کتاب خاطرات عباس امیرانتظام آمده که آقای امیرانتظام در این زمینه در نامهای به نماینده دادستان کل مینویسد: «در سفری که نیکسون به ایران آمد کمیته مرکزی نهضت مقاومت ملی تصمیم گرفت نامه اعتراضیه برای او بنویسد... برای رساندن این نامه به سفارت آمریکا، نهضت مقاومت به من مأموریت داد که آن را به سفارت تحویل دهم. در زمان تسلیم نامه، کسی که در سفارت آمریکا نامه را از من گرفت شخصی بود به نام «ریچارد کاتم» که خودش را عضو سیاسی سفارت معرفی کرد و گفت که او و عده زیادی در سفارت از نقشه کودتا خبر نداشتند و بعد که فهمیدند با آن مخالفت کردند و نسبت به ملت ایران ابراز همدردی کرد. ضمناً پیشنهاد کرد چنانچه نهضت مقاومت بپذیرد هر چند وقت یک بار همدیگر را ببینیم.
پیشنهاد او را با کمیته مرکزی نهضت مقاومت طرح کردم. تصویب کردند که بر حسب ضرورت او را ببینم و به همین دلیل هر وقت نهضت، مطلبی را صلاح میدانست که به عنوان اعتراض بدهد، به کاتم داده میشد و به من مأموریت میدادند. جمعاً چند بار بنا به دستور نهضت مقاومت، ایشان را دیدم و مشکلات و مصائب ناشی از کودتا را به وی منعکس میکردم و او همیشه ابراز همدردی میکرد. بعد از چندی هم که از ایران رفت. قبل از رفتن گفت که به عنوان اعتراض به سیاست دولت آمریکا از سفارت و امور خارجه آمریکا استعفا خواهد داد. در این روایت، هم خلافگوییهای آقای کاتم و هم آقای امیرانتظام برای هر خوانندهای با هر سطح از سواد سیاسی کاملاً بین است. برای نمونه با وجود اذعان به ارائه پیشنهاد «هر چند وقت یک بار همدیگر را ببینیم» از طرف آقای کاتم، هرگز به ملاقاتهایی که به دعوت وی صورت میگرفته است و موضوعات مورد بحث در آن اشارهای نمیشود. همچنین ادعا میشود «او و عده زیادی در سفارت از نقشه کودتا خبر نداشتند و بعد که فهمیدند با آن مخالفت کردند» در حالی که براساس اسناد، کاتم یکی از عناصر مؤثر در کودتای 28 مرداد 1332 و کودتایی که در سال 1357 برای سرکوب قیام سراسری ملت ایران در دستور کار آمریکاییها قرار داشت، بود. از سوی دیگر قطعاً آقای امیرانتظام دستکم در زمان نگارش خاطرات خود از جایگاه کاتم بیاطلاع نبوده است.
امیرانتظام در زندان ملاقاتهای مختلفی داشته است. علاوه بر مصاحبههای مطبوعاتی مکرر در زندان، آقای امیرانتظام با سازمانهای بینالمللی نیز بهطور مداوم دیدار داشت و هرگز گلایهای مبنی بر بدرفتاری با خود را مطرح نمیکند؛ طوری که خودش نیز در کتاب خاطرات مینویسد: «در بهار سال 1359 گروهی از صلیب سرخ جهانی از زندان اوین دیدن کردند. وقتی به سلول من رسیدند رئیس گروه صلیب سرخ به دیدنم آمد و مدت 2 ساعت بدون حضور پاسدار با من صحبت کرد و درباره خانوادهام و سرنوشت آنها پرسید... وی پس از دو ماه بازگشت و باز هم در حدود 2 ساعت با من به گفتوگو نشست و نامهای را به من داد که در آن سازمان صلیب سرخ جهانی، سرپرستی خانوادهام را به عهده گرفته بود.» به این ترتیب، در زندانی که در خاطرات مکتوب امیرانتظام با آن مواجه میشویم ایشان نه تنها همه رسانههای مکتوب کشور را روزانه دریافت میکند بلکه هر زمان اراده کند با آنان مصاحبه اختصاصی یا مطبوعاتی نیز دارد و یا برای آنها مقاله ارسال مینماید، آزادانه و بدون حضور نگهبانان دو ساعت با نمایندگان صلیب سرخ به گفتوگو مینشیند و حتی آنها سرپرستی خانواده او را در خارج کشور با پرداخت مستمری به عهده میگیرند تا ایشان هیچگونه دغدغه خاطری در محل استقرار خود در زندان نداشته باشد.
باورمان نبود که روزی این روایت شامل حال وضعیت تاریخنگاری در کشور ما نیز بشود؛ به کمک یک کار نمایشی با حضور سه نفر، برای آقای امیرانتظام سابقه پابرهنگی در زندان جعل میشود، به کمک تحریفات وی زندانی سیاسی تلقی میگردد و نیز «دم خر»ی به میان میآید تا گواه بر مرارتهای ایشان باشد، ادعای آویزان خوابیدن به کمک یک طناب متصل به سقف و یک لنگ به میان میآید تا اشک هر بینندهای را درآورد، بیتوجه به اینکه اصولا داشتن طناب در همه زندانهای جهان ممنوع است. اگرچه سخت و رنجآور است اما ظاهراً باید باور کرد که میتوان به کمک برخی ابزارها حتی آثار به ثبت رسیده قبلی خودمان را هم دستکاری، جعل یا به کلی پاک کرد و از نو با هدف مخدوش نمودن همه محفوظات تاریخی ملت، بنایی پوشالی را جایگزین تجربیات و حافظه ملتی پرسابقه ساخت.
منبع: تاریخ ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید