۳۸ سال پیش در چنین روزی:
آخرین شاه ایران درگذشت
پنجم مردادماه سال پنجاه و نه، محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران، در سن 61 سالگی در بیمارستان معادی قاهره بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت.
اعتمادآنلاین| آخرین شاه ایران در روز 4 آبان 1298 در تهران به دنیا آمد. پدرش «رضاخان میرپنج سوادکوهی» بنیانگذار سلسله پهلوی و مادرش تاجالملوک آیرملو بود.
پس از آنکه رضاخان پادشاه ایران شد، محمدرضا به مقام ولیعهدی رسید و آنچنان که پدرش میخواست در کنار بیست همکلاسی منتخبش از جمله حسین فردوست، تحصیل در مدرسه نظام را آغاز کرد و زبان فرانسه را از کودکی فرا گرفت.
در دوازده سالگی برای ادامه تحصیل به سوئیس عزیمت کرد و در مدارس «اکل نوول دوشی» و انستیتو «لو روزه» ادامه تحصیل داد. به گفته فردریک ژاکوبی و حسین فردوست که از همکلاسان محمدرضا در سوییس بودند وی از نظر درسی دانشآموزی متوسط به حساب میآمد اما همواره در میان قهرمانان ورزشی مدرسه «لو روزه» بود.
او در 17 سالگی از مسیر یونان و سپس ترکیه راه ایران را در پیش گرفت و در دانشکده افسری تهران مشغول به تحصیل شد. سه سال پس از بازگشت به تهران ولیعهد با خواهر ملک فاروق پادشاه مصر ازدواج کرد. فوزیه که آن زمان 18 سال داشت بعدها فرزندی به نام شهناز به دنیا آورد.
در پی استعفا و تبعید رضاشاه در شهریور 1320، محمدرضا که آن زمان بیست سال داشت در منصب سلطنت قرار گرفت و در شرایط اشغال نظامی کشور توسط بیگانگان در مجلس سوگند پادشاهی یاد کرد.
این جابجایی قدرت بر اساس توافقی که پیشتر میان متفقین و محمدعلی فروغی وضع شده بود، صورت گرفت. فضای باز سیاسی در پی سقوط حکومت رضاشاه با ویرانیهای حاصل از جنگ و حضور نیروهای خارجی در ایران همزمان بود و محمدرضای جوان در چنین شرایطی بر تخت سلطنت نشست.
فضای شهریور 20 پر بود از فریاد دادخواهی. نخبگان و توده مردم پس از سالها اختناق رضاشاهی در پی احقاق حقوق از دست رفته خود بودند. همان زمان ایران اشغال شده، درگیر رتق و فتق مشکلات خود با اشغالگران بود.
شرایط جهانی ایرانیان را ترغیب کرد تا به متفقین بپیوندند. اینچنین بود که با امضای پیمان سه جانبهای توسط اسمیرنوف سفیر شوروی، بولارد وزیر مختار انگلیس و علی سهیلی وزیر خارجه، ایران رسماً به کشورهای متفق ملحق شد. در مقابل روسها و انگلیسها نیز متعهد شدند استقلال و تمامیت ارضی ایران را محترم بشمارند.
در 18 اسفند 1320 در پی استعفای فروغی از نخست وزیری، سهیلی جانشین او شد. همزمان با محاکمه عوامل رژیم پیشین از مثل مختاری و پزشک احمدی که اسرار دوران سیاه را افشا میکرد، قحطی و گرسنگی شیوع بیماریها از جمله تیفوس، مردم را به ستوه آورده بود.
دولت اجازه انتشار اسکناس گرفت و آن را در اختیار متفقین گذاشت. حزب توده تشکیل و رونق گرفت. قوام بعد از بیست سال به قدرت بازگشت، هیاتهای مستشاری نظامی و مالی وارد ایران شدند. با بازگشت سهیلی ایران به آلمان نازی اعلان جنگ داد و به اعلامیه ملل متحد پیوست. در آذر 1323 کنفرانس تهران با شرکت استالین و روزولت و چرچیل تصمیمات مهمی در مورد جنگ گرفت و ایران «پل پیروزی» نامیده شد.
تا زمان خروج نیروهای متفقین از ایران، محمدرضا پهلوی حداکثر فقط در تهران حکومت میکرد. این موضوع باعث شده بود تا اقتدار پادشاهی وی به عنوان یک پادشاه به چالش کشیده شود.
در عرصه خصوصی نیز زندگی شاه بر وفق مراد نبود. فوزیه در سال 1324 تهران را برای همیشه ترک کرد و سه سال بعد از محمدرضا جدا شد. محمدرضا شاه دو سالی را مجرد ماند تا اینکه در سال 1329 با همسر دوم خود ثریا اسفندیاری ازدواج کرد.
ثریا فرزند یکی از خانهای پرنفوذ بختیاری بود و محمدرضا او را زمانی که کودکی بیش نبود، در سفری همراه با فوزیه ملاقات کرده بود.
در شرایطی که شاه به تجدیدفراش مشغول بود، مجلس چهاردهم شکل گرفت. مجلسی که محل برخورد سیاستهای مختلف و افشاگریها و رد اعتبارنامهها بود. زمان میگذشت و شاه جوان اندک اندک با سیاست آشنا میشد اما هنوز برای قدرتنمایی زود بود. سالهای 1326 تا 1330 کابینههای حکیمی، هژیر، ساعد، منصور، رزم آراء و علاء تشکیل شدند.
واقعه 15 بهمن 1327 و تیراندازی به شاه در دانشگاه تهران، فرصتی طلایی برای دربار و شاه بود. حکومت نظامی در تهران برقرار شد، حزب توده غیرقانونی اعلام شد و اعضای فعال و کارگزاران آن تارومار شدند.
همزمان آیتالله ابوالقاسم کاشانی نماینده مجلس چهاردهم دستگیر و به لبنان تبعید شد. در این زمان بود که در پی ایجاد پارهای تغییرات در قانون اساسی با تشکیل مجلس موسسان و تصویب آن، مجلس سنا که نیمی از اعضای آن انتصابی بودند شکل گرفت و شاه با شرایطی از قدرت منحل کردن هر دو مجلس برخوردار شد.
در دوره نخستوزیری ساعد، پس از مذاکرات مفصلی نمایندگان انگلستان و ایران (گس و گلشاییان) قرارداد الحاقی به قرارداد نفتی 1933 ایران و انگلیس را امضاء کردند. ساعد قرارداد الحاقی را در پایان دوره پانزدهم به مجلس برد ولی به دلیل مقاومت اقلیت برجسته آن روز مجلس، فرصت تصویب پیدا نشد و با افشای زوایای پنهان این قرارداد، دولت ساعد ناچار به استعفا شد.
پس از او علی منصور به نخستوزیری رسید. او هم پس از رد قرارداد الحاقی از طرف مجلس شانزدهم، جای خود را به رزمآرا، رئیس ستاد ارتش داد. قرارداد الحاقی در مجلس به کمیسیون مخصوص به ریاست دکتر مصدق واگذار شد و او ضمن یک مصاحبه مطبوعاتی صراحتا قرارداد دارسی و قرارداد 1933 و نیز قرارداد الحاقی را بیاعتبار دانست. موضوعی که با حمایت کاشانی و دیگران مواجه شد.
با ترور رزمآرا توسط فداییان اسلام، نهضت ملی رشد کرد و پایههای نفوذ بیگانه متزلزل شد. قرارداد گس - گلشاییان که منافع انگلیس را در نفت حفظ میکرد، مردود اعلام شد و قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور در آخرین روزهای سال 1329 تصویب شد.
پس از دولت حسین علاء که مدت کوتاهی بر سر کار بود، دکتر محمد مصدق مامور اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت شد. طی یک سال و نیم دوره اول زمامداری مصدق، بسیاری از سیاستهای اعمال فشار برای جلوگیری از اجرای ملی شدن صنعت نفت، از جمله تهدید نظامی، محاصره اقتصادی، شکایت به شورای امنیت و دیوان لاهه، اعزام هیاتهایی از نوع جاکس و استوکس و وساطتهای آمریکا در دستور کار نیروهای بیگانه قرار گرفت اما به جایی نرسید.
از دیگر سو قدرت محمدرضا پهلوی در دوره نخستوزیری مصدق روزبهروز کمتر میشد. به خاطر محبوبیت مصدق و امر ملی شدن نفت، محمدرضا پهلوی نیز در ظاهر از او پشتیبانی میکرد ولی عملا در برکناری او میکوشید.
نخستین مواجهه رسمی شاه با مردم در تیرماه 1331 به وقوع پیوست، زمانی که شاه در برابر خواسته مصدق برای اختیار تعیین وزیر جنگ به نخستوزیر مقاومت کرد و موجبات استعفای وی را فراهم آورد.
هرچند شاه به سرعت قوام را مامور تشکیل کابینه کرد اما کمتر از چهار روز بعد بود که در پی قیام 30 تیر 1331 مصدق با حمایت مردم به پست نخستوزیری بازگشت. مصدق در دوره دوم نخستوزیری از برخی حامیان پیشینش فاصله گرفت و در فاصله 25 تا 28 مرداد 1332 قربانی دو کودتای آمریکایی - انگلیسی شد که اولی ناموفق و دومی موفق شد.
شاه که پس از شکست کودتای 25 مرداد به رم رفته بود به کشور بازگشت و دوران تازهای را در حکومت خود آغاز کرد. دو سال پس از کودتای 28 مرداد، محمدرضا پهلوی از ثریا که توان بچهدار شدن نداشت جدا شد و با فرح دیبا ازدواج کرد.
در فضای خفقان آمیز پس از کودتا که هر روز یکی از مبارزان ملی راهی زندان یا جوخههای اعدام میشد، نفت ملی شده با قرارداد کنسرسیوم (امینی - پیچ) پس از یکسال مقدمهچینی، تسلیم کارتلهای نفتی شد و آمریکا سهمی مساوی انگلیس به دست آورد. پیرو آن مجلس هجدهم هم قراردادی که خلاف اصل ملی شدن صنعت نفت بود تصویب کرد و کوشش چند ساله مردم ایران را بر باد داد.
حسین علاء وزیر دربار شاه در سال 1334 جای زاهدی را در نخستوزیری گرفت. فداییان اسلام که قصد داشتند علاء را با ابزار ترور از میان بردارند، پس از دستگیری همگی بر اساس حکم دادگاه نظامی تیرباران شدند.
در فاصله سالهای 1336 تا 1339 هنگامی که دکتر اقبال در راس دولت قرار داشت، سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) تاسیس شد. احزاب و مطبوعات که قبلا به حال تعطیل در آمده بودند، بیشتر تحت سانسور و مورد نظارت قرار گرفتند. در همین دوران بود که شاه سرانجام به دنبال ازدواج سوماش به آرزوی داشتن ولیعهد رسید.
با سقوط رژیم سلطنتی عراق و شکلگیری حکومت متمایل به چپ عبدالکریم قاسم، شاه دچار تزلزل شد.
با خروج عراق از پیمان بغداد، این پیمان به پیمان سنتو تبدیل شد. فساد هیأت حاکمه و دستگاه اداری، تورم، وضع بد اقتصادی، عدم رضایت مردم را گسترش داد و انتخاب کندی به ریاست جمهوری آمریکا و اعلام عدم حمایت از سلطنتهای پوسیده، ضربهای به شاه ایران بود که به مخالفان مجال ابراز وجود داد.
انتخابات دوره بیستم و مبارزه ساختگی حزب ملیون و مردم، افتضاحی به وجود آورد که اقبال را ناگزیر از استعفاء و خروج از ایران ساخت تا جایی که انتخابات باطل اعلام شد.
در این مرحله جعفر شریف امامی ظهور کرد. وی که بعدها به عضویت در لژهای فراماسونری متهم شد، با ظاهری ملیگرایانه عهدهدار حل بحران شد اما او هم فاقد اعتبار بود. علی امینی که بر سر کار آمد مجلس را منحل کرد، به عنوان مبارزه با فساد محاکماتی به راه انداخت و اصلاحات ارضی را مطرح کرد.
بعد از سفر شاه به واشنگتن، امینی استعفا داد و دولت اسدالله علم که برخی آن را دولت شخص شاه میدانند، تشکیل شد. دولت در مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی، رودرروی روحانیت قرار گرفت و موقعیت شاه از این مرحله در میان طیفهای مذهبی جامعه رو به تضعیف نهاد.
با طرح برگزاری رفراندوم اصلاحات ارضی که محمدرضا شاه نام انقلاب سفید بر آن نهاد خشم مخالفان برانگیخته شد. روحانیون به رهبری امام خمینی به مخالفت با سیاستهای تازه پرداختند و بسیاری از علمای مذهبی، دانشگاهیان، طلاب، دانشجویان و مردم در مخالفت با این امر زندانی و تبعید شدند و شاه با رفتن به قم و سخنرانی برای گروهی که از تهران اعزام شده بودند خود را رویاروی روحانیان قرارداد و با اعمال قدرت و خشونت، سرانجام یک همهپرسی نمایشی به اجراء درآورد.
در فروردین 1342 به دنبال حمله به مدارس علمیه فیضیه قم و طالبیه تبریز، گروهی از طلاب و جوانان مذهبی کشته و مجروح شدند. در عاشورای همان سال با سخنرانی قاطعانه امام خمینی به شاه و دستگاه حاکمه ناآرامیهایی پدید آورد که منجر به دستگیری وی شد و متعاقب آن قیام 15 خرداد 1342 در حمایت از امام شکل گرفت. اسدالله علم بعد از انتخابات مجلس، جای خود را به حسنعلی منصور از کانون مترقی داد که بعدها به حزب ایران نوین تغییر نام داد.
بهمن 1343 همزمان با مخالفت امام با لایحه کاپیتولاسیون که تبعید وی به ترکیه را موجب شد، اعضای هیاتهای موتلفه، حسنعلی منصور نخستوزیر وقت را ترور کردند و امیرعباس هویدا نخستوزیر شد.
چندی پس از روی کار آمدن دولت هویدا، محمدرضا شاه از دومین سوءقصد به خود که اینبار در کاخ مرمر صورت گرفت، جان سالم به در برد. هویدا با 13 سال نخست وزیری، طولانیترین زمامداری دوران پس از مشروطه را به خود اختصاص داد و این در حالی بود که گروههای مسلح راه مبارزه را در پیش گرفته بودند و سازمان امنیت محیط وحشت و خفقان بیسابقهای ترتیب داده بود.
در سال 1346 به دنبال تغییر قانون اساسی مشروطه، مادر ولیعهد به عنوان نایبالسلطنه تاجگذاری کرد. یکی از اتفاقات ناگوار دوران محمدرضا شاه سه سال بعد روی داد.
زمانی که جزیره ایرانی بحرین که استان چهاردهم ایران محسوب میشد، از ایران جدا شد. این تجزیه در مجلسین ایران به تصویب رسید و در عوض جزایر سهگانه ایرانی (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) که همیشه متعلق به ایران بود به بهای جدایی بحرین با نوعی نمایش نظامی در حاکمیت ایران باقی ماند و افرادی که نسبت به این شناسایی اعتراض کرده بودند، مورد تعقیب قرار گرفتند و به زندان افتادند.
سالهای 1354 - 1350 همزمان با دوره بیست و سوم مجلس شورای ملی، فعالیت دادگاههای نظامی تشدید شد و مبارزات مسلحانه و شکلگیری گروهها و برخورد و اعدامها افزایش یافت، ساواک سریعا با کمک سازمانهای جاسوسی سیای آمریکا و موساد اسرائیل تقویت و به انواع وسایل شکنجه و روشهای جاسوسی و اطلاعاتی مجهز شد.
سیاستهای فرهنگی تازهای که در تضاد با باورهای دینی قاطبه مردم قرار داشتند، در راس برنامهها قرار گرفتند. ایجاد مراکزی به نام کاخ جوانان در سراسر ایران، کابارهها، باشگاههای تفریحی و ... روز به روز حکومت محمدرضا را از بدنه مذهبی جامعه دورتر میکرد.
در سال 1352 درآمد حاصل از فروش نفت افزایش یافت و اعلام شد که ایران حاکمیت بر نفت را به دست آورده است. کودتا و اعلام جمهوری در افغانستان هشداری دیگر برای شاه بود.
به دنبال چهارمین جنگ اعراب و اسرائیل و اعلام تحریم نفتی غرب از جانب اعراب، قیمت هر بشکه نفت ایران چهار برابر افزایش یافت و دریافت آن به چنان میزانی رسید که نظام شاه از هزینه آن عاجز ماند و سخاوتمندانه به بسیاری از کشورها وام یا کمک بلاعوض داد و به خرید انبوه تسلیحات مدرن پرداخت و ژاندارم منطقه شناخته شود.
جنگ در ظفار علیه مخالفان سلطان عمان، تاسیس حزب واحد رستاخیز، تغییر مبداء تاریخ از هجرت پیامبر(ص) به جلوس اولین شاه در ایران باستان همه و همه تقابل مردم را با رژیم شاه به شرایطی آشتیناپذیر رساند. پیروزی جیمی کارتر و تاکید وی بر مسئله رعایت حقوق بشر، شاه را مجبور به اعلام فضای باز سیاسی کرد.
سرعت تحولات از این زمان برای حکومت شاه بیش از پیش و ناگوار بود.
استعفای هویدا، ناکامی دولت آموزگار، درگذشت مشکوک حاج سیدمصطفی خمینی، فاجعه سینما رکس آبادان، آشتی ملی بیفرجام شریف امامی، شکست دولت نظامی ازهاری در کنار بیماری شاه همه و همه حکومت وی را روز به روز تضعیف کرد، آنچنان که دی ماه 57 محمدرضا راهی جز خروج از کشور در برابر خود ندید.
شاپور بختیار را که از چهرههای جبهه ملی بود به نخستوزیری گمارد و خود راهی سفری بیبازگشت شد. با مراجعت امام خمینی به ایران و وقوع انقلاب محمدرضا شاه به همراه خانوادهاش حکم مسافرانی بیمقصد یافتند. برخی کشورها که تا دیروز ادعای دوستی داشتند، از پذیرفتن وی سرباز میزدند. بیماری سرطان روز به روز شدت میگرفت و این برای شاهی که سالها در اوج قدرت سپری کرده بود، به فاجعهای میمانست.
با شدت یافتن بیماری سرطان، محمدرضا پهلوی مجبور شد بر خلاف تمایل دولتمردان آمریکا، برای درمان پزشکی به مرکز سرطان مموریال اسلون- کترینگ در ایالات متحده آمریکا برود. با بروز بحران گروگانگیری در سفارت آمریکا در تهران، هیچ کشوری علاقه به پناه دادن یک سلطان بیتاج و تخت نداشت.
روزنامه نیویورک تایمز همان زمان او را به هلندی سرگردانی تشبیه کرد که به دنبال بندری برای پهلوگرفتن میگردد.
محمدرضا پهلوی پس از خروج از بیمارستان ابتدا به مرکز پزشکی ویلفورد هال در پایگاه نیروی هوایی لاکلند در تگزاس، و سپس به پاناما و مکزیک سپس از آنجا به مصر رفت. تنها انور سادات بود که او را پذیرفت. مهمانی مصر اما چندان به طور نیانجامید.
آخرین شاه ایران در تاریخ 5 مرداد 1359 در سن 61 سالگی، در مصر درگذشت. دو روز بعد پیکر وی در مسجد الرفاعی قاهره، پس از تشییع و مراسم رسمی، به خاک گذاشته شد.
محمدرضا پهلوی در وصیتنامه خود خواسته بود تا جنازهاش در خاک ایران دفن شود، ایرانی که ساکنانش در پی انتشار خبر درگذشت آخرین شاه، جشن و شادی برپا کرده بودند.
منبع: تاریخ ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید