۱۰۹ سال پیش در چنین روزی:
شیخ فضلالله اعدام شد
شیخ فضل اللَّه نوری که خود از بنیانگذاران نهضت مشروطه در ایران بود، در 11 مرداد 1288 شمسی برابر با سیزدهم رجب 1327 ق، مصادف با سالروز ولادت امام علی(ع) به چوبه دار کشیده و در میدان توپخانه تهران به شهادت رسید.
اعتمادآنلاین| شیخ فضلالله نوری، پسر ملاعباس نوری مازندرانی معروف به شیخ فضلالله یا حاجی شیخ نوری از روحانیون متنفذ شیعه و منتقدین حکومت مشروطه ایران بود. وی در ماه ذیحجه سال 1258 هجری قمری در تهران به دنیا آمد. دروس مقدماتی را در همین شهر خواند و سپس برای ادامه تحصیلات عازم عتبات گردید. وی از درس شیخ راضی نجفی استفاده برد و سپس به همراه داییاش ـ محدث نوریـ و در 1292ق به سامرا رفت و چند سال از درس میرزای شیرازی استفاده کرد، تقریرات او را نوشت و از شاگردان بارز میرزا به شمار میرفت.
شیخ فضلالله پس از تحصیل علوم دینی به سال 1300 هجری قمری به تهران بازگشت و به تدریس پرداخت. وی در سال 1309 در جریان جنبش تنباکو به رهبری میرزای شیرازی نیز مشارکت داشت. پس از درگذشت میرزای شیرازی و احتمال مرجعیت وی و میرزا حسن آشتیانی، شبنامههایی در ذیقعده 1312 قمری علیه وی پخش شد. با این حال طبق پیشبینی دوست و دشمن، شیخ فضلالله پس از درگذشت میرزای آشتیانی عالم و مجتهد اول تهران شد.
وی در شوال 1319 قمری از راه گیلان و استانبول عازم حج شد و پس از انجام مناسک در دوم محرم سال بعد از راه جبل به نجف رفت و سپس به ایران بازگشت. در 1323 هجری قمری آیتالله سیدعبدالله بهبهانی از آیتالله سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری برای اتحاد و قیام هماهنگ علیه اقدامات توهینآمیز برخی اتباع بیگانه مستخدَم دولت و اعمال و رفتار و برخوردهای تبعیضآمیز و تجاوزات مستمر دولتیان به جان و مال مردم که عامّه را به ستوه آورده بود، دعوت کرد. شیخ فضلالله این دعوت را رد کرد و سیدمحمد طباطبایی با بیان این شرط که «اگر جناب آقای سیدعبدالله مقصود را تبدیل کنند و غرض شخصی در کار نباشد، من همراه خواهم بود»، دعوت را اجابت کرد. شیخ فضلالله علیرغم تأکید آیتالله طباطبایی و بهبهانی، در تحصن مشروطهخواهان شرکت نکرد، زیرا مخالفتها را به تحریک جناحهای رقیب در حکومت میدانست. به همین دلیل در این دوره به دلیل عدم شرکت در این تحصن مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
پس از آنکه کار نهضت بالا گرفت و صفوف مبارزین اعم از علما و مردم به طور مشخص در برابر دولتیان و طرفدارانشان قرار گرفت و کار به درگیری و جدال کشید و پس از مهاجرت صغرا به حرم حضرت عبدالعظیم و بازگشت آنها و کشته شدن یکی از طلاب و جریانات مسجد جامع، شیخ فضلالله نیز با وجود مخالفت اولیه، با آنها همراه شد و در قضایای مسجد در کنار مبارزین قرار گرفت و در قضیه مهاجرت کبری به قم، با آنکه هنوز عینالدوله و نصرالسلطنه نسبت به وی موضعی مثبت داشتند ولی هرچه به وی اصرار کردند که از مهاجرت به قم صرف نظر کند، نپذیرفت و به مهاجرین پیوست. مؤلف «تاریخ بیداری ایرانیان» مینویسد: «علیالظاهر حرکت حاج شیخ فضلالله خیلی امر آقایان را قوّت داد.»
شیخ فضلالله در طول توقف در قم تا زمان صدور دستخط و فرمان مشروطیت از سوی مظفرالدین شاه و بازگشت مهاجرین از قم، با آنان همداستان بود، اما پس از بازگشت از قم و انعقاد مجلس شورا و مطرح شدن نگارش قانون اساسی و مسأله بررسی آن توسط علما، تدریجاً از صف رهبران نهضت جدا شد و بنای مخالفت با حکومت مشروطه را نهاد. وی این موضع خود را در سخنرانیها و اطلاعیههای گوناگون اظهار و اعلام کرد.
شیخ فضلالله ایدههای متفاوتی نسبت به مشروطه داشت و به گفته خود آن را «مشروعه» میخواست و میگفت: «مشروطه خوب لفظی است، شاه دستخط مشروطیت را دادند، شاه مرحوم دستخط دادهاند، مشروطه باید باشد ولی مشروطه مشروعه و مجلس محدود، نه هرج و مرج.»
اینچنین بود که نوشتن هرگونه قانون و واداشتن شهروندان به پیروی از قانونی که در شرع آورده نشده است را نادرست میدانست و در رساله «حرمت مشروطه» با برقراری مجلس انتخابی و نیز مسأله تقسیم قوا مخالفت کرده بود. از آن جمله بود که شیخ فضلالله در مقابل یکی از مواد قانون مشروطه آنجا که آمده بود «اهالی مملکت ایران در مقابل قانون دولتی متساویالحقوق خواهند بود»، به طور مشخص به مخالفت پرداخت و گفت: «محال است با اسلام حکم مساوات».
احمد کسروی در کتاب «تاریخ مشروطه ایران» پس از نقل جریان افتتاح مجلس شورای ملی مینویسد: «... چون میبایست نظامنامه داخلی نوشته میشد، کسانی از نمایندگان را برای نوشتن آن نامزد گردانیدند. در این میان قانون اساسی نیز نوشته میشد.» سپس راجع به نویسندگان قانون اساسی و چگونگی آن مینویسد: «گویا مشیرالملک و مؤتمنالملک پسران صدراعظم آن را مینوشتند، یا بهتر بگویم ترجمه میکردند...»
این مسأله همان سرآغاز اختلاف و اعتراض و جدایی شیخ فضلالله از جریان نهضت مشروطیت و مخالفت با حکومت مشروطه است. شیخ فضلالله در نامهای به یکی از علمای شهرستانها مینویسد: «... آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟...» شیخ فضلالله همان زمان در جایی گفته بود مشروطهای را که از دیگ پلوی سفارت انگلیس سردرآورد، نمیخواهد.
اختلاف با مشروطه خواهان آنگاه جدیتر شد که مسأله بررسی قانون اساسی و تطبیق آن با شرع، توسط علما آغاز گردید. شیخ فضلالله در این باره با اشاره به قانون اساسی مینویسد: «... وقتی را صرف این کار با جمعی از علما کردم و بقدر میسور تطبیق به شرع، یک درجه شد... لیکن فرقهای که زمام امور حلّ و عقد مطالب و قبض و بسط مهامّ کلیه بدست آنها بود مساعدت نمیکردند بلکه صریحاً و علناً گفته که ممکن نیست مشروطه منطبق شود با قواعد الهیه و اسلامیه و با این تصحیحات و تطبیقات دول خارجه ما را به عنوان مشروطه نخواهند شناخت.»
با توجه به این مقدمات و قضایاست که شیخ فضلالله مفهوم و مقصود و مراد از مشروطیت عینی و مشهود را چنین تحریر میکند: «... بدان که حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیأت مقنّنه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق با اکثر آراء بنویسند موافق مقتضی عصر به عقول ناقصه خودشان بدون ملاحظه موافقت و مخالفت آن با شرع اطهر بلکه هر چه به نظر اکثر آنها نیکو و مستحسن آمد او را قانون مملکتی قرار بدهند مشروط به اینکه اساس تمام مواد آن قانون به دو اصل مشؤوم که مساوات و حریّت افراد سکنه مملکت است، باشد و سوای این، آنچه به تو گفتهاند کذب محض است.»
شیخ فضلالله این امر را که مجلس بتواند صرفاً به استناد رأی اکثریت حتی برخلاف قوانین و احکام شرعی، قانون وضع نماید، مردود میداند و متقابلاً موافقت خود را با مجلسی که با رعایت احکام اسلام، قانون وضع نماید، اعلام داشته و در یکی از سخنرانیهای خود، موضع و مقصودش را چنین اعلام میدارد: «... ایّها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم... صریحاً میگویم... که من آن مجلس شورای ملی را میخواهم که عموم مسلمانان آن را میخواهند. به این معنی که البته عموم مسلمانان مجلسی میخواهند که اساسش براسلامیت باشد و بر خلاف قرآن و بر خلاف شریعت محمدی (ص) و بر خلاف مذهب مقدس جعفری، قانونی نگذارد. من همچنین مجلسی میخواهم.»
اینچنین است که او در سوم تیرماه 1286 به عنوان اعتراض به حرم حضرت عبدالعظیم مهاجرت میکند و با سخنرانیها و انتشار لوایح در صدد برملا ساختن مقاصد مشروطهخواهانی که مشروطهای بدون تعهد به اسلام دنبال میکردند، برمیآید. در این هجرت حدود 500 نفر شیخ را همراهی کردند و او تئوری مشروطه مشروعه را در همین دوران تبیین کرد. در یکی از لوایح منتشر شده از سوی مهاجرین به رهبری شیخ فضلالله آمده است: «ای مسلمانان کدام عالم است که میگوید مجلسی که تخفیف ظلم نماید و اجراء احکام اسلام کند، بد است و نباید باشد. تمام کلمات راجع است به چند نفر لامذهب بیدین آزادی طلب که احکام شریعت قیدی است برای آنها. میخواهند نگذارند که رسماً این مجلس مقید شود به احکام اسلام و اجراء آن.»
از این پس اختلافات بین مشروطهخواهان و شیخ فضلالله و طرفدارانش جدیتر شد. شیخ فضلالله در دوران استبداد صغیر، همچنان به مخالفت خود با مشروطه ادامه داد تا اینکه طرح ترور شیخ ریخته شد. در 16 ذیالحجه 1336 قمری برابر با نهم دی ماه 1287 توسط کریم دواتگر به وی سوءقصد شد و گلولهای به پای شیخ اصابت کرد. ضارب نیز هنگام دستگیری گلولهای به گلوی خود شلیک کرد و مجروح شد ولی پس از مدتی که در زندان به سر برد شیخ ضارب خود را بخشید.
در این دوره جنگ بین مشروطهخواهان و مستبدین با فتح تهران توسط قوای بختیاری و مجاهدین گیلانی پایان یافت و محمدعلی شاه از سلطنت خلع و احمدمیرزا ولیعهد بر تخت سلطنت تکیه زد.
به شیخ فضلالله پیشنهاد شد تا برای تأمین جانی و مالی به سفارت روس پناهنده شود، اما وی نپذیرفت.
اینچنین بود که خانه شیخ فضلالله نوری در روز 8 مردادماه توسط گروهی از مشروطهخواهان محاصره شد. وی را سه روز در کاخ گلستان در بازداشت نگاه داشتند و سرانجام در روز 11 مرداد ماه پس از محاکمهای کوتاه توسط شیخ ابراهیم زنجانی، شیخ فضلالله نوری را برای اجرای حکم اعدام به میدان توپخانه بردند و یپرم خان ارمنی که ریاست نظمیه را به عهده داشت حکم را به اجرا درآورد و شیخ به دار آویخته شد.
خانواده شیخ فضلالله پیکر وی را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی که غسل و کفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه کردند و برای اینکه کسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازهای غیرواقعی را در قبرستان دفن کردند. پس از هجده ماه جسد را از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند و در مقبرهای که در صحن حرم حضرت معصومه تدارک دیده بودند، دفن کردند.
منبع: تاریخ ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید