بازمانده انفجار نخستوزیری:
کشمیری بمب را در ضبط صوت جاسازی کرد
بازمانده حادثه تروریستی بمبگذاری در دفتر نخستوزیری در سال 1360 با بیان آخرین لحظات زندگی شهیدان رجایی و باهنر، میگوید: به نظرم این بمب در ضبط صوت بزرگی که کشمیری با خود به جلسات میآورد، جاسازی شده بود.
اعتمادآنلاین| 37 سال از انفجار دفتر نخستوزیری و شهادت مظلومانه محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر میگذرد، اتفاقی که برخی نقاط مبهم آن از گذشته ذهن افکار عمومی را به خود مشغول کرده است. «مسعود کشمیری» کیست؟ چگونه در ساختار امنیتی کشور نفوذ کرد و همدستان او چه کسانی هستند؟ این پرسشها تاکنون بیپاسخ مانده است.
سرهنگ بازنشسته «محمدمهدی کتیبه» رئیس وقت رکن دوم ارتش و از معدود بازماندگان بمبگذاری در جلسه شورای عالی امنیت ملی هشتم شهریورماه 1360 هنوز اتفاقات آن روز را به خاطر دارد.
کتیبه 79 ساله هماکنون قائممقام یک موسسه خیریه در تهران است؛ وی در گفتوگو با خبرگزاری ایرنا خاطراتش از سالهای نخستین پیروزی انقلاب و بمبگذاری در دفتر نخستوزیری را مرور میکند که در ادامه این خاطرات را میخوانیم.
به عنوان شاهد انفجار نخستوزیری روایت شما از این ماجرا چیست؟
به مدت 4 سال در جلسات شورای عالی امنیت ملی کشور که روزهای یکشنبه ساعت 15 برگزار میشد حضور داشتم. در جلسه هشتم شهریور سال 60 در یک سوی میز شهیدان محمدعلی رجایی (رئیسجمهوری)، محمدجواد باهنر (نخستوزیر)، هوشنگ وحید دستجردی (رئیس شهربانی)، سرهنگ اخیانی از ژاندامری، سرورالدینی (معاون وزیر کشور)، خسرو تهرانی و یوسف کلاهدوز قائممقام سپاه پاسداران نشسته بودند و در طرف دیگر، تیمسار شرفخواه (معاون نیروی زمینی ارتش)، سرهنگ وصالی (فرمانده عملیات نیروی زمینی)، سرهنگ وحیدی (معاون هماهنگی ستاد ارتش) و سرهنگ صفاپور (فرمانده عملیات ستاد مشترک ارتش) قرار داشتند. شهید رجایی در رأس جلسه بودند و شهید باهنر سمت چپ و کشمیری به عنوان معاون دبیر در کنار رجایی حضور داشتند. به نظرم این بمب در ضبط صوت بزرگی که کشمیری با خود به جلسات میآورد جاسازی شده بود.
وقتی وارد جلسه شدم کشمیری با همان ضبط صوت همراه من وارد جلسه شد. پس از اینکه همه سر جای خود نشستند، روال جلسات اینطور بود که نخستین فردی که گزارش وقایع هفته گذشته را ارائه میداد رئیس شهربانی کشور (شهید دستجردی) بود.
آخرین بند گزارش دستجردی به نحوه کشته شدن «همتی» ارتباط داشت که در کرمانشاه به دست یکی از محافظان خودش به شهادت رسیده بود. شهید رجایی از «شرفخواه» پرسید این موضوع تعمدی بوده است؟ شهید «کلاهدوز» که در جلسه بود گفت تعمدی نبوده و اشتباهی رخ داده است. اما وقتی شروع به معرفی سرگرد همتی کردم بیاختیار دیدم بلند شده و ایستادم. احساس کردم موهایم دارد میسوزد با دستهایم موهای سرم را خاموش میکردم. بعد به خودم آمدم و فهمیدم چه اتفاقی رخ داده است.
چه ساعتی این انفجار رخ داد؟
سه یا سه و نیم بعدازظهر بود. وقتی متوجه شدم بمب منفجر شده و هر آن ممکن است بمیرم به ائمه اطهار متوسل شدم. دور تا دور سالن را دود غلیظ قهوهای رنگی فرا گرفته بود. انفجار به قدری شدید بود که به فاصله 20-10 کیلومتری صدای آن شنیده شده بود، ولی من به دلیل پاره شدن پرده گوشهایم صدای انفجار را نشنیدم.
از در پشت سرم که باز بود بیرون رفتم به رانندهام که در راهرو بود گفتم سریع ماشین را بیاور و من را به بیمارستان ببر. در بیمارستان احساس کردم ضد انقلاب وجود دارد برای اینکه نفهمند ما کی هستیم، لباسم را درآوردم و تا کردم و زیر سرم گذاشتم. همچنین انگشترهایم را بیرون آوردم.
در ادامه پرسنل بیمارستان گفتند تجهیزات پزشکی نداریم. رانندهام را صدا کردم و گفتم هر چیزی میخواهند برایشان تهیه کن. بعد بدن من را پانسمان کردند. به دلیل خطری که احساس میکردم با سرهنگ «کیازند» رئیس بیمارستان خانواده ارتش تماس گرفتم و گفتم یک اتاق برای من آماده کند. برادر شهید نامجو یک آمبولانس متعلق به دانشکده افسری را آورد و من را به بیمارستان خانواده برد و در آنجا بستری شدم.
از ترس اینکه دوستان و حتی دشمنان خبر ناگوار انفجار در دفتر نخستوزیری را به خانوادهام بدهند با بیسیم جریان را به خانه اطلاع دادم و گفتم در بمبگذاری تا اندازهای مجروح شدم و الان هم بیمارستان هستم... پس از مدتی افرادی که در آن جلسه بودند برای پانسمان یکی یکی به بیمارستان آمدند، ولی از رجایی و باهنر خبری نبود. گفتم این دو نفر کجا هستند؟ چون نمیخواستند خبر شهادت آنها را به ما بدهند گفتند آنها را جای دیگری بردند تا اینکه حدود ساعت 18 همان روز متوجه شدم هردوی آنها به شهادت رسیدهاند.
بمب آتشزا بود؟
نمیدانم. قسمتهایی از بدنم که لخت بود به کلی سوخت. (دستهایش را نشان میدهد) هنوز آثار سوختگی را میتوانید ببینید.
کشمیری (عامل انفجار دفتر نخستوزیری) چطور به بالاترین رده امنیتی کشور رسید؟
کشمیری لعنتاللهعلیه که نفوذی منافقین یا سازمان مجاهدین خلق بود در ابتدای انقلاب به عنوان نگهدارنده همه اسناد سری و به کلی سری ارتش و نیروی هوایی توسط رئیس دفتر نخستوزیری (مهدی بازرگان) معرفی شد.
نه تنها کشمیری بلکه افرادی چون «محمد رضوی» مسئول اسناد سری ستاد مشترک، «داداشی» مسئول اسناد نیروی زمینی ارتش و فرد دیگری که نامش را فراموش کردهام، معرفی شدند. دقیق نمیدانم کشمیری چطور از نیروی هوایی به دفتر نخستوزیری راه پیدا کرد و چه کسانی مسئول این برنامه بودند ولی افرادی که عامل آمدن کشمیری به نخستوزیری بودند انسانهای بدی نبودند و عمدی نداشتند ولی اشتباه کردند.
این افراد چه کسانی بودند؟
اگر اسم آنها را نگویم بهتر است. معاون اطلاعاتی نخستوزیر، سخنگوی دولت و فرمانده حفاظت اطلاعات نخستوزیری بودند. کسانی باید سوابق کشمیری را بررسی میکردند. نمیدانم کشمیری چطور از نیروی هوایی به نخستوزیری راه یافت ولی این سه نفر مؤثر بودند.
این سه نفر را مقصر میدانید؟
مقصر نمیدانم ولیکن اشتباه کردند.
چرا انفجار دفتر نخستوزیری را اسرارآمیزترین پرونده امنیتی پس از انقلاب میدانند؟
چون پس از بمبگذاری و متهم شدن همین آقایان، دو نفر از افراد فوقالذکر مدتی در زندان بودند و پرونده آنها در جریان بود تا اینکه تعدادی از وزرا و نمایندگان مجلس نامهای به امام (ره) نوشتند و گفتند متهمان بیگناه هستند و خواستار مختومه شدن پرونده شدند. حضرت امام (ره) هم دستور مختومه شدن پرونده را دادند. «حسن روزیطلب» در کتاب «پرونده مشکوک» همه این ماجرا و مسائل را بررسی کرده است.
فیلمی از مسعود رجوی در گفتوگو با «حبوش» رئیس سازمان کل اطلاعات عراق وجود دارد که در آن سرکرده منافقین میگوید: «... میدانستند چه کسی و چه جریانی رئیسجمهور و نخستوزیر رژیم را از بین برد. در حالی که با کاخ سفید و کاخ الیزه در ارتباط بودیم آنها خوب میدانستند ولی به ما تروریست نمیگفتند. ابدا.»
در جریان سخنان رجوی نیستم ولی یقین دارم این جنایت توسط منافقین انجام شده است. همان روز به من گفتند از جنازه کشمیری جز یک مشت خاکستر چیزی به دست نیاوردیم که آن را در پلاستیک ریختهاند و در زمان تشییع پیکر رجایی و باهنر، چون تصور میشد کشمیری هم کشته شده است او را هم جزو شهدا تشییع کردند. یکی، دو روز بعد وقتی به منزل کشمیری مراجعه کردند، همسایهها گفتند او چند روز قبل خانوادهاش را از اینجا برده است. . . پس از آن اتفاق میخواستند او را شهید قلمداد کنند و مخفیکاری کنند.
از حادثه بمبگذاری چند نفر زنده ماندند؟
جلسات شورای امنیت ملی 4 سال بود برگزار میشد. به دلیل طولانی بودن مدت زمان جلسات، شرکتکنندگان برای ریختن چای یا گفتوگو در سالن رفتوآمد میکردند. گوشهای از سالن فلاسک چایی گذاشته بودند هر کس میخواست برای خود و دیگران چایی میریخت... به همین دلیل، رفتن کشمیری از اتاق توجه کسی را جلب نکرد و غیبتش قابل تشخیص نبود.
پس از انفجار، گویا عدهای جسدسازی میکنند.
جسدسازی میشود.
توسط چه کسانی...
نمیدانم. چون در بیمارستان بودم ولی آن کتاب در این مورد نوشته است.
منبع: ایرنا
دیدگاه تان را بنویسید