کد خبر: 234634
|
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ ۰۸:۳۹:۰۰
| |

نگاهی به جریانات قومی در خوزستان بعد از انقلاب

با پیروزی انقلاب به‌تدریج عناصر مختلف قومی-عربی و برخی شیوخ منطقه و حتی عناصر ضد انقلاب و گروه‌های چپ که شیخ شبیر را محور مهمی برای طرح خواسته‌های قومی خود تصور می‌کردند، گرد وی جمع آمدند.

نگاهی به جریانات قومی در خوزستان بعد از انقلاب
کد خبر: 234634
|
۱۳۹۷/۰۷/۰۴ ۰۸:۳۹:۰۰

اعتمادآنلاین| یکی از گروه‌های سیاسی مؤثر در تحرکات این استان، گروهی به نام جبهه التحریر بود.

این گروه تحت تأثیر مرامنامه‌ی حزب بعث عراق و با پشتیبانی آن کشور در سال 1347 در خرمشهر تأسیس شده بود و با تأکید بر قومیت عربی و اتخاذ مشی مبارزه با رژیم شاه، موفق شد تعدادی از جوانان عرب را به سوی خود جلب کند. این جبهه، خوزستان را عربستان می‌نامید و خواستار تجزیه خوزستان بود و بزودی به شکل یک جریان مبارزاتی به عنوان «آلت دست» دولت بعث عراق برای پیشبرد اهداف و سیاست‌های منطقه‌ای خود مبدل گردید.

قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران اوجگیری آن، حضور گسترده نیروهای انقلابی در خوزستان زمینه بروز هرگونه حرکت قومی را کاملاً محدود کرده بود. بخصوص که عراق، پشتیبان اصلی گرایش قومی نیز منفعل بود و تحلیل روشنی از ادامه کار نداشت. بعد از پیروزی انقلاب شرایط مناسب برای تشکل و تقویت یک جبهه‌ی ضد انقلابی با محورقومیت ایجاد شد.

این جریان قومی به‌تدریج بعد از پیروزی انقلاب با تشدید فعالیت‌های خود و گرد آمدن حول یکی از روحانیون منطقه به نام شیخ محمد طاهر شبیرخاقانی موفق شد تا ضمن گسترش اقدامات خود به مبارزه‌جویی با جریانات انقلابی و هواداران انقلاب اسلامی بپردازد.

شیخ شبیر یکی از روحانیون بومی منطقه، به دلیل مسن بودن و دارا بودن مقام اجتهاد دارای مقلدینی در بین اعراب و عشایر ایرانی و کشورهای عربی منطقه بود. وی با تایید آیت‌الله شریعتمداری امامت مسجد امام صادق(ع) را در خرمشهر به عهده داشت. در آستانه انقلاب با غیبت روحانیون سنتی و قدیمی در صحنه به دلیل فوت و یا دلایل بسیار دیگر شیخ شبیر جایگاه مهمی در منطقه به‌دست آورد و به طوری که مسجد ایشان محل تجمع نیروهای انقلابی محسوب می‌شد. در ماه‌های اول انقلام مواضع شیخ از مواضع نیروهای مذهبی انقلابی در خرمشهر فاصله گرفت و محافظه‌کاری وی باعث آزردگی و انتقاد انقلابیون از ایشان شد.

با پیروزی انقلاب به‌تدریج عناصر مختلف قومی-عربی و برخی شیوخ منطقه و حتی عناصر ضد انقلاب و گروه‌های چپ که شیخ شبیر را محور مهمی برای طرح خواسته‌های قومی خود تصور می‌کردند، گرد وی جمع آمدند. در چند روز آغاز پیروزی انقلاب، شیخ شبیر با توجه به نفوذ خود در شهر اقدام به نصب برخی افراد به عنوان مسئولین امنیت و حراست شهر نمود که این اقدام با انتقاد نیروهای انقلابی مواجه شد، آنان این افراد را عناصر شایسته‌ای برای این امر نمی‌‌دانستند.

چرا که این افراد قبلاً با ساواک همکاری می‌کردند و با استفاده از موقعیت خود به گسترش جریان قومی در بین عشایری پرداختند و در نهایت نیز به عراق گریختند. به دنبال این جریان، موضوع تشکیل کمیته در خرمشهر نیز موضوع دیگری بود که تنش بین نیروهای انقلابی و نیروهای قومی با حمایت شیخ شبیر را تشدید کرد.

در اوایل اسفندماه 1357، یعنی دو هفته پس از پیروزی انقلاب، کمیته انقلاب اسلامی خرمشهر از عناصر ناهمگونی همچون شیوخ و سران وابسته عشایر و نیروهای مذهبی شهر تشکیل شد اما در اواسط اسفند 57 که چند روزی از عمر این کمیته نگذشته بود، برخی عناصر قومی، (که بعضاً عضو کمیته نیز بودند) با حمایت جریانات قومی وعوامل آن‌ها با اشغال ساختمان کنسولگری امریکا، کمیته مستقلی را به نام کمیته‌ی عرب‌ها یا ستاد رزمندگان خلق عرب، در آن ساختمان تشکیل دادند.

آن‌ها درباره اقدام خود ضمن اشاره به فارسی بودن اعضای کمیته انقلاب گفتند که کمیته‌ی عرب برای رسیدگی به امور عشایر عرب که یکسری افراد عامی هستند، تشکیل شده و به کار آن‌ها رسیدگی می‌کند زیرا آن‌ها اهل دهات و روستاها می باشند و زبان فارسی نمی‌دانند، بنابراین باید کمیته‌ی مخصوص به خود را داشته باشند.

به این ترتیب، مرکزی ایجاد شد که ابتدا آن را مرکز مجاهدین عشایر نامیدند، پس از مدتی نام «ستاد رزمندگان خلق عرب» را به خود گرفت و در آخر نیز به «سازمان سیاسی خلق عرب خوزستان» تبدیل شد.

به دنبال این اختلافات، کمیته اول منحل گردید و مجدداً اعضای شورای آن با انتخابات تعیین شدند که در نتیجه آن کمیته دوم، با ترکیب عناصر نسبتاً جوان و از روحانیون متعهدتری تشکیل شد. اما چون تنها دو تن از سران عشایر به شورا راه یافته بودند، این کمیته مورد اعتراض و مخالفت شدید شیخ قرار گرفت.

وی معتقد بود که 50 درصد اعضای کمیته می‌بایست عرب و 50 درصد عجم باشند. با اعلام مخالفت شیخ، کمیته انقلاب در عمل هیچ‌گونه کاری نمی‌توانست انجام دهد. در نتیجه، گروهی از جوانان مذهبی و انقلابی خرمشهر که کمیته انقلاب را در برخورد با شیخ شبیرخاقانی و مسائل منطقه ناتوان می‌دیدند، اقدام به تأسیس تشکیلاتی به نام «کانون فرهنگی - نظامی جوانان مسلمان خرمشهر» کردند. این کانون ضمن کنترل شهر و تأمین نظامات و دستگیری ساواکی‌ها و عناصر ضد انقلاب، نوار مرزی را نیز کنترل می‌کرد.

تشکیل کانون فرهنگی-نظامی و فراهم شدن زمینه‌هایی برای فعالیت نیروهای مذهبی در آن از یکسو و تشکیل ستاد رزمندگان خلق عرب از سوی دیگر، هر کدام از دو جریان انقلابی و قومی در یکی از دو تشکل روبه روی هم قرار گرفتند و فضای شهر به‌شدت دو قطبی شد.

با انحلال کمیته انقلاب اسلامی، کانون فرهنگی-نظامی به ضابط اجرایی احکام دادگاه انقلاب تبدیل شد، امری که به‌شدت مورد اعتراض و مخالفت شیخ قرار گرفت. به این ترتیب، با تشکیل کانون فرهنگی-نظامی از یک طرف و سازمان ستاد خلق عرب خوزستان از طرف دیگر، رابطه‌ی شیخ شبیرخاقانی باستاد خلق عرب کم و متقابلاً به جدایی وی از نیروهای مذهبی شهر انجامید.

جو کاذب اختلافات قومی نه تنها مورد نظر نیروهای انقلابی اعم از فارسی و عرب نبود بلکه بسیاری از توده‌های عرب‌زبان نیز مخالف چنین حرکت‌هایی بودند اما نقش شیخ شبیر و نفوذ وی از عوامل اساسی مشروعیت‌ساز در شهر بود و تأیید یا عدم تأیید از هر جریان، در قدرت و قوت یافتن آن تأثیر عمده‌ای داشت.

دولت بعثی عراق که اهداف درازمدت درباره خوزستان داشت و اصولاً موضوع خوزستان جزء یکی از بندهای مرامنامه حزب بعث بود از همان روزهای نخست انقلاب، به‌دنبال فرصتی برای رسیدن به اهداف خود بود. به همین علت، با گذشت انقلاب، سیاست‌های عراق با هدف گروه‌های مختلف تجزیه‌طلب در خوزستان و کردستان گره خورد و سیل کمک‌های نظامی کشور به داخل ایران سرازیر شد. به این ترتیب رژیم بعثی عراق به‌شدت برانگیختن برخی نارضایتی‌ها و احساسات‌قوم‌گرایانه از طریق تبلیغات رسانه‌ای و همچنین ارتباط با برخی سران قبایل عرب پیگیری می‌کرد.

دولت عراق در صدد بود از نابسامانی‌های ناشی از انقلاب را برای تغییر در قرارداد الجزایر که آن را ناعادلانه و تحمیلی می‌دانست، استفاده کند و به‌علاوه از تسری اسلامگرایی انقلاب ایران به درون کشور خود هراس داشت.

تحرکات گروه‌های قومی در خوزستان

با انسجام یافتن جریان‌های قومی و متعاقب آن تشدید فعالیت‌های آن‌ها، دوگانگی در برخی شهرها مخصوصاً خرمشهر ایجاد شد و به‌تدریج، با طرح مسأله قومیت و حساسیت روی آن، زمینه مساعدتری یافت. برای مثال، وقتی یک عرب سوار تاکسی می‌شد، اگر راننده‌اش فارس بود، پول نمی‌داد و... .

در 18اسفندماه 1357 عده‌ای از عرب‌های منطقه در مسجد امام صادق(ع) همراه با شیخ شبیر تجمع کرده و تجزیه‌طلبی را محکوم کردند اما در پایان طی قطعنامه‌ای خواستار به رسمیت شناختن زبان عربی به عنوان زبان اول برای هموطنان عرب‌زبان ایران و آموزش آن در همه مراحل تحصیلی، آزادی بیان و نشر کتاب و روزنامه به زبان عربی، مشارکت در مجلس مؤسسان، تشکیل مجلس عربی در خوزستان برای تصویب قوانین محلی، تولید و پخش برنامه‌های عربی در رادیو و... شدند.

به دنبال این وقایع در روزهای پایانی سال57، مهندس بازرگان، نخست‌وزیر دولت موقت، طی سفری به خوزستان وارد خرمشهر شد و ضمن ملاقات با شیخ محمد طاهر شبیرخاقانی در مورد درخواست‌های قومی اعراب مذاکره کرد.

به دنبال تظاهرات مسلحانه سازمان سیاسی و کانون فرهنگی خلق عرب در خرمشهر و اعلامیه‌ای به نام کانون فرهنگی -نظامی جوانان مسلمان خرمشهر و بازاریان، نشر و پخش شد که در آن، شیخ شبیر و عملکرد وی زیر سؤال رفته بود. شیخ با ابراز ناراحتی از بازاریان خواست که آن را تکذیب کنند، ولی آن‌ها زیر بار نرفتند. بنابراین او عکس‌العمل نشان داد و روز 23اردیبهشت58 طی سخنانی با حمله شدید به کانون فرهنگی‌نظامی جوانان مسلمان خرمشهر (که پایگاه جوانان طرفدار انقلاب در شهر بود) اعضای آن را وابسته خواند.

به دنبال سخنان وی، حاضرین به سردمداری گروه‌های مذکور که گویا بهانه‌ی لازم را به دست آورده بودند، با شعار «فلیسقط الکانون» (کانون باید نابود گردد) به سوی کانون حرکت کردند. در حمله‌ای که به کانون صورت گرفت، ساختمان آن به آتش کشیده شد و ستاد انتظامات که سه طبقه بود، فروریخت. مهاجمین حدود 18 تن از نفرات مستقر در کانون (از جمله محمد جهان آرا) فرمانده سپاه خرمشهر را دستگیر کردند و به سازمان سیاسی خلق عرب بردند.

در پی آشوب و آغاز درگیری‌ها در شهر، استانداری با حمایت گروه‌های مردمی دستور به تخلیه ساختمان‌های دولتی و خلع سلاح عمومی داد. سازمان‌های خلق عرب تأکید کردند که ساختمان‌ها را تحت هیچ شرایطی تخلیه نخواهند کرد و در مورد خلع سلاح هم باید، این دستور باید در کل ایران اجرایی شود.

سازمان‌های مذبور خود را برای درگیری آماده می‌کدند. شهید جهان آرا، فرمانده سپاه خرمشهر، در این باره می‌گوید: «یک ماشین سفید رنگ به سمت مسجد جامع آمد و پس از شلیک تیر و پرتاب کوکتل‌مولوتوف متواری شد، و به دنبال آن، عناصر سازمان سیاسی به شهر آمده و شروع به سنگربندی کردند.

آن‌ها پمپ بنزین خیابان فردوسی را به آتش کشیدند خیابان مولوی را بستند، طرف مرز شلمچه، دو یا سه انبار مخابرات را به آتش کشیدند، و تعدادی خانه و مغازه را غارت کردند. ساعت 8 صبح گروه‌های تجزیه طلب منطقه با پاسداران درگیر شدند و ساختمان‌های پست و تلگراف و چندین مغازه را به آتش کشیدند »

در پایان درگیری‌ها، ساختمان‌های سازمان سیاسی و کانون فرهنگی خلق عرب از همان ساعات اولیه به محاصره نیروهای انقلاب درآمد و پس از چند ساعت درگیری، سرانجام تصرف شدند. به این ترتیب، مرکز هدایت آشوب و درگیری‌ها سقوط کرد، اما این امر سبب پایان یافتن فوری آشوب‌ها نشد.

رادیو بغداد به زبان عربی مرتباً برای مردم عرب خوزستان، پیام می‌فرستاد. نیروهای عراقی نیز در مقابل پاسگاه‌های مرزی به تجمع نیرو و اقدامات تحریک‌آمیز دست زدند و بالگردهای آن‌ها در خسرو آباد به پرواز در آمدند. علاوه بر این، سیل سلاح از آن سوی مرز ایران و عراق به داخل خوزستان سرازیرشد.

علی‌رغم فشارهای متعدد سیاسی و تبلیغاتی داخلی و خارجی و بخصوص پشتیبانی بی‌دریغ تدارکات عراق در ارسال اسلحه و مواد تخریبی به داخل ایران، توازن وحشت در شهر به ضرر ضدانقلاب به هم خورد و با از هم پاشیدن مرکزیت آنان، تحرکات و درگیری‌ها کم‌کم به مناطق اطراف به‌ویژه نواحی و پاسگاه‌های مرزی کشیده شد. ضدانقلاب که در داخل منطقه پایگاه خود را از دست داده بود، به طرف مرز عقب‌نشینی نمود و تلاش کرد تا پاسگاه‌های مرزی را خلع سلاح نماید که نیروهای ژاندارمری و سپاه مواجه شدند.

در پی حوادثی که رخ داد و دستگیری چند تن از نزدیکان شیخ شبیر، به دستور امام وی از اهواز به قم منتقل گردید و اعلام کرد به دلیل خستگی فعلاً در قم خواهد ماند. با بازداشت تعدادی از عناصر فعال ضد انقلاب و متواری شدن سایرین به عراق، جو بحرانی شهر شکسته شد و به مرور امنیت به شهر بازگشت.

منبع: گردآوری از کتاب خرمشهر در جنگ طولانی، نوشته مهدی انصاری

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها