قدیمیترین زندانی سیاسی دوران پهلوی آزاد شد
در روز 2 آبان 1357 صفر قهرمانیان مشهور به صفرخان، قدیمیترین زندانی سیاسی دوران پهلوی، پس از 30 سال از حبس رهایی یافت. آزادی وی و حدود 1000 زندانی سیاسی دیگر در پی حاکم شدن فضای باز سیاسی و در راستای سیاستهای حکومت وقت به منظور آرام ساختن جو ملتهب آن روزها انجام شد.
اعتمادآنلاین| محمدجواد حجتی کرمانی، عزت شاهی، هادی حسینی خامنهای، عبدالمجید معادیخواه، محمدمهدی ربانی، محمدحسین دانش آشتیانی، سیدعلی غیوری، محمدرضا مهدوی کنی، محمدتقی مروارید، محسن رشید، زرتشت فروهر، عباسعلی اختری، محمد بلوری، حسین شریعتمداری، بهرام تاج گردون، مهدی ممکن، اعظم سماواتی، فریدون شهبازی، اصغر سیف، فرجالله چراغی، ناصر کاخساز، بهروز گرانپایه، سیدمحمدکاظم موسوی، میرمحمود یگانلی، مهدی فیروزان، حسین علایی و... از دیگر چهرههایی بودند که آن روزها نامشان در فهرست آزادشدگان بود و بعدها به چهرههای شناخته شدهای تبدیل شدند.
در این میان اما صفر قهرمانیان حکایتی متفاوت از دیگران داشت. او که در زمان آزادی 57 سال داشت در سال 1300 شمسی در روستای شیشوان از توابع عجبشیر آذربایجان در خانوادهای کشاورز به دنیا آمد.
در سال 1321 در جریان مبارزه با فئودالهای منطقه شیشوان به فرقهٔ دموکرات آذربایجان پیوست و به عنوان افسر یا به قول خودش پارتیزان فرقه به فعالیت پرداخت. فرقه که شکست خورد، صفرخان هم متواری شد و به عراق رفت. در نیمهٔ دوم فروردین 1326 بود که در عراق بازداشت شد و تا اواخر 1327 را در زندانهای عراق گذراند.
پس از آزادی به ایران بازگشت و در اسفند ماه همان سال، در یکی از روستاهای ارومیه دستگیر شد و پس از آن در دادگاه نظامی ابتدا او را به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم کردند. او 30 سال از بهترین سالهای زندگیاش را در زندان گذراند. وقتی آزاد شد دختری 30 ساله داشت که چندماهی پس از حبس او به دنیا آمده بود.
یک روز پس از آزادی صفر قهرمانیان، روزنامه اطلاعات در گزارشی با عنوان «صفر قهرمانیان: 30 سال محروم از آزادی» ضمن توصیف موقعیت او در جامعهای که پس از 30 سال او را از بند رهانیده بود، نوشت: «در جمع زندانیان سیاسی که دیشب آزاد شدند چهرهای مشخص وجود داشت. چهرهای که گرد سالیان دراز زندان را بر چهره داشت با موهای سپید و حالی که حکایت از یک دگرگونی داشت. او میدانست که دارد پشت به 30 سال زندان میکند.
پشت به 30 سال رفاقت با زندان و همزنجیرهای دیگرش و رو به سویی داشت که هرچند پیوسته در آرزویش بود لکن برایش گنگ و ناآشنا و غریبه مینمود. او پشت به زندان میداشت و رو به آزادی، رو به شهر که اینک بعد از 30 سال در زنجیر بودن، حق داشت که برایش بیگانه باشد. او با بچههای زندان خو گرفته بود، با زندان خو گرفته بود. بیش از یک ربع قرن بود که سیمای شهر را ندیده بود. گنگ و مات و مبهوت به گستره پیش چشمش نظر داشت، رفقا که هلهلهکنان بدرقهاش میکردند و میگفتند این صفر است که میرود، این صفر است که درهای آزادی به رویش گشوده میشود.
حالا صفر حق داشت که بپرسد تهران چه شکلی شده است، این آپارتمانی که میگویند چه شکلی است؟ صفر از بند بند جانش سخن میگفت. 15 سال حبس در زندان برازجان به او آموخته بود که آزادی چه معنای وسیعی دارد و 15 سال حبس در زندانهای دیگر، در بندهای دیگر به او فهمانده بود که از زنجیر گسستن چه معنایی مییابد.
سی سال از عمر زندان او میگذشت و حالا که از زنجیر بیرون میآمد دختر سی سالهاش در انتظارش بود. دختری که وقتی او را به زندان بردند هنوز چشم به جهان نگشوده بود، اما حالا صفر با دختر سی سالهاش رودررو ایستاده بودند. اینکه نمیشود، مگر ممکن است صفر یک دختر سی ساله داشته باشد و این چنین قد کشیده باشد، پدر را یک دیدار سیر ندیده باشد.
حالا بعد از سی سال حبس صفر میدانست که با چه پشتوانهای از زندان رها شده است. او با تکیه به نیروی لایزال ملت از زندان آزاد شده بود که خواهان آزادیاش شده بودند، خواهان آزادی او و همزنجیرهای دیگرش. بیسبب نبود که صفر میگفت: من از ملت ایران سپاسگزارم و میدانم که این ملت ایران بود که درهای زندان را بر روی من و دیگر زندانیان سیاسی کشور گشود.
صفر قدیمیترین زندانی سیاسی ایران است. او از یکپارچگی ملت ایران و از کوششهای گروههایی که برای گشودن درهای زندان به عمل آوردند، ستایش کرد. صفر بعد از سی سال در زنجیر بودن هنوز احساس مسئولیت میکرد و میگفت بار بزرگی بر دوش من است و امیدوارم که جوابگوی محبتهای بیدریغ ملت ایران باشم و اینبار در کنار دیگر دوستان و همرزمان به سرمنزل مقصود برسانم. صفر قهرمانیان که به صفرخان شهرت دارد و بسیاری او را صفر قهرمان مینامند در سال 1327 در پی مبارزه علیه بیدادگری به زندان افتاد و در اکثر زندانهای کشور 30 سال از بهترین روزهای عمر خود را سپری کرد. صفر حالا خیال دارد به زادگاهش برگردد. به زادگاهش شیشوان در آذربایجان. چه میداند مردم روستای شیشوان که وی در آن متولد شده است، تدارک استقبال باشکوهی را برای وی دیدهاند.»
صفرخان سه روز پس از آزادی نیز در مصاحبهای با خبرنگار روزنامه کیهان در خانه دخترش گفت: «بعد از 30 سال این آزادی غیرمترقبه است. من مدیون مردم هستم. اگر مردم و مبارزات برحقشان نبود تا آخر عمر باید در زندان به سر میبردم. من این آزادی را که به کوشش مردم به دست آمده گرامی میدارم چرا که برای به دست آوردن آن چه خونها که ریخته نشده و چه سینهها که به گلوله سپرده نشده است.» او در ادامه گفت: «اعتراضهای پیاپی من به زندانبانها باعث شد تا به سلول سبز در زندان اوین تبعید شوم. و این زندانی است که در آن هرگز نمیتوان شب و روز را تشخیص داد.» وی گفت: «هوایش را با پمپ عوض میکنند. مدتها در این زندان بودم. سینه من دفتری است که با مرکب خون همه خاطرات 30 سال اخیر را در آن نوشتهاند.»
صفر قهرمانیان که بیش از 30 سال از عمرش را در زندانهای رژیم پهلوی گذرانده بود، پس از انقلاب فعالیت سیاسی خاصی نداشت و سرانجام در 19 آبان ماه 1381 در بیمارستان ایرانمهر تهران چشم از جهان فروبست و چند روز بعد در جوار امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.
منبع: تاریخ ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید