کد خبر: 240581
|
۱۳۹۷/۰۸/۰۲ ۱۰:۳۵:۰۰
| |

نگاهی به مواضع سایروس ونس:

سیاست خارجی آمریکا در مواجهه با شاه چگونه بود؟

ونس جزء آن دسته از سیاستمداران آمریکا بود که با تقاضای شاه برای مسافرت به آمریکا و دادن پناهندگی به او مخالف بود زیرا به اعتقاد ونس پذیرفتن شاه در خاک آمریکا باعث به گروگان گرفته شدن اعضای سفارت آمریکا در ایران می‌شد.

سیاست خارجی آمریکا در مواجهه با شاه چگونه بود؟
کد خبر: 240581
|
۱۳۹۷/۰۸/۰۲ ۱۰:۳۵:۰۰

اعتمادآنلاین| درمیان دولتمردان آمریکایی نسبت به ایران همیشه دو نوع نظر و دیدگاه وجود داشته و دارد.

برخی از آنها معتقد به گفت‌وگو و تساهل بوده و برخی دیگر معتقد به اعمال زور و خشونت. در دوره ریاست جمهوری جیمی کارتر در آمریکا که همزمان شده بود با تحولات و حوادث مربوط به انقلاب اسلامی، به وضوح این دو نوع سیاست و دیدگاه را در میان دولتمران آمریکایی مشاهده می‌کنیم که به موازات هم در پیش گرفته می‌شوند. برخی دولتمردان از جمله سایروس ونس وزیرخارجه وقت همواره نسبت به تحولات انقلاب 1357 نگاهی مسالمت‌آمیز و گفت‌وگو محور داشتند و عده‌ای دیگر از جمله برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید از تئوری اعمال خشونت و زور حمایت می‌کردند و نکته مهم این دو نوع دیدگاه و سیاست این بود که هر دوی آنها یک هدف مشخص را دنبال می‌نمودند و آن هم حفظ منافع ملی آمریکا درمنطقه حساس خاورمیانه خاصه خلیج فارس بود. در این مقاله دیدگاهها، نظرات و عملکرد سایروس ونس را نسبت به تحولات انقلاب سال 1357 بررسی می‌کنیم.

زندگینامه سایروس ونس تا قبل از وزارت خارجه

سایروس ونس در 27 مارس1917م در کلارکبرگ ویرجینیای غربی متولد شد. تحصیلات او در رشته حقوق و در دانشگاه ییل و تخصصش وکالت بود. از سال 1942 تا 1946 به عنوان ستوان در نیروی دریایی خدمت کرده بود. در دوره ریاست جمهوری جان اف کندی و لنیدون جانسون یعنی از سال 1962 تا 1964م وزیر جنگ و باز در دوره جانسون از سال 1964 تا 1967 م معاون وزیر دفاع می‌شود. دوران وزارت خارجه او از سال 1977 تا 1980 م و در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر بود. از نظر تشکیلات سیاسی او عضو حزب دموکرات محسوب می‌شد. این سیاستمدار آمریکایی سرانجام درسال 2002 م در شهر نیویورک و درسن 84 سالگی از دنیا می‌رود.

سایروس ونس و حوادث انقلاب تا قبل از پیروزی

در ابتدای بحث نظرات و عملکرد سایروس ونس را نسبت به شاه، حکومت پهلوی و ایران تا قبل از پیروزی انقلاب بررسی می‌کنیم. از منظر منافع ایالات متحده، حکومت پهلوی دارای بیشترین قرابت سیاسی و نظامی با آمریکا بود و برای دولت آمریکا وجود حکومتی که بتواند منافع آنان را در منطقه حساس خاورمیانه و به‌خصوص خلیج فارس تأمین نماید از اهمیت بسیاربالایی برخوردار بود. به همین علت آنچه در ایران می‌گذشت برای دولت آمریکا اهمیت داشت. به اعتقاد سایروس ونس با اینکه حفظ امنیت در خلیج فارس با استفاده از قدرت ایران برای آمریکا بسیار مهم بود اما این مسئله سبب نمی‌شد که دولت آمریکا هیچ وقت از شاه ایران انتقاد نکند و زمینه رنجش محمدرضاشاه را فراهم نکند.

از جمله مسائلی که رئیس جمهور آمریکا جیمی کارتر و وزیرخارجه او، سایروس ونس اعتقاد داشتند که باید در مورد آن از شاه انتقاد شود ــ حتی اگر باعث عصبانیت او شود ــ مسئله حقوق بشر بود.

سایروس ونس برخلاف برژینسکی مشاور امنیت ملی کاخ سفید که بیشتر بر اهمیت ژئوپولتیک ایران و حراست از منافع آمریکا در خلیج فارس تأکید داشت، ضمن تایید این دیدگاه بیشتر بر مسئله حقوق بشر و ایجاد دموکراسی در ایران تأکید داشت و در این بین نظرات کارتر گاهی به این و آن طرف متمایل می‌شد.

با اینکه طرفداران جدی حقوق بشر در حکومت کارتر در اقلیت بودند اما بسیار تأثیرگذار بودند چرا که بیشتر آنها از روشنفکران و نخبگان فکری و صاحب نظر بودند و درعین حال با دولتمردان رده بالای کابینه روابطی صمیمی و نزدیک داشتنند که از جمله این دولتمردان رده بالا، سایروس ونس بود.

محمدرضا شاه از توجه بعضی دولتمردان آمریکا به مسئله حقوق بشر و همچنین از تغییر احتمالی رویکرد نظامی آمریکا در فروش سلاح به ایران همواره نگران بود و به همین علت کارتر، سایروس ونس را به ایران فرستاد تا به شاه اطمینان خاطر بدهد. تا جایی که در مورد فروش سلاح تلاشهای دولت کارتر در مقابل مخالفت اعضای مجلس سنا باعث شد تا طرح فروش هواپیمای آواکس به ایران تصویب شود.

عملکرد و اقدامات محمدرضاشاه به گونه ای بود که سایروس ونس را به این اعتقاد رسانده بود او در جهت منافع ملی آمریکا عمل می‌کند. این اقدامات عبارت بودند از کمکهای اقتصادی شاه به کشورهای منطقه، تلاش برای کاهش تنشها در آسیای جنوب شرقی، کمک نظامی ایران به حاکمان غربگرای عمان، صادرات نفت ایران به همپیمانان آمریکا در ناتو و به ژاپن و بالاخره اینکه ایران منبع خارجی اصلی تأمین نفت اسرائیل محسوب می‌شد.

در سال 1977 م، سایروس ونس، ویلیام سولیوان را درحالی‌که هیچ اطلاعی از وضعیت ایران نداشت اما همکاری با حکمان مستبد و خودکامه را در پرونده کاری خود داشت به عنوان سفیر آمریکا در ایران انتخاب کرد که به اعتقاد ونس ناآگاهی سولیوان از اوضاع ایران در درجه دوم اهمیت بود.

اواخر سال 1356، کارتر در سفری کوتاه به تهران در ملاقات با شاه، ایران را «جزیره ثبات» می‌نامد که به اعتقاد ونس این فقط نوعی تعارف بود چرا که با اوضاع ایران سازگاری نداشت و نوعی بی‌ثباتی در ایران دیده می‌شد.

واضح است گزارشهای سولیوان باعث شده بود تا ونس به این نتیجه‌گیری برسد؛ چرا که گزارشهای سولیوان خلاف ادعای کارتر مبنی بر جزیره ثبات بودن ایران را نشان می‌داد. از اواخر سال 1356ش تظاهرات مردم علیه حکومت شاه مستمراً انجام می‌شد که سایروس ونس ضمن اینکه علت آن‌را «تورم، فساد، سرکوب و اقتصاد رو به زوال» می‌دانست درعین حال معتقد بود نیرویی که مردم ایران را علیه حکومت پهلوی متحد کرده و به خیابانها می‌کشاند نیروی مذهبی به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی بود.

از آنجا که ونس و سولیوان بیشتر بر نظریه دموکراسی و حقوق بشر تأکید داشتند، همزمان با اوجگیری تظاهرات انقلابی، با تسلیح ایران به تجهیزات ضد شورش برای سرکوب مردم مخالف بودند زیرا آن‌را مانع رسیدن به آشتی ملی و ایجاد دموکراسی در ایران می‌دانستند اما برژینسکی سیاست وزارت خارجه آمریکا را « مبهم و دو پهلو» می‌دانست زیرا هم خواهان سهیم شدن مخالفان در قدرت بود و هم از شاه حمایت می‌کرد.

نظرات و دیدگاههای افرادی مانند ونس که از دموکراسی و حقوق بشر در ایران حمایت می‌کردند به علت گزارشهای سولیوان که انقلابیون ایران را دارای تمایلات ضد کمونیستی و متمایل به غرب معرفی می‌کرد دست برتر را داشت.

با این حال ابراهیم یزدی معتقد است که روی کار آمدن دولت نظامی ازهاری به علت فشار دولت آمریکا و برطبق نظر برژینسکی درمقابل دیدگاه و نظرات ونس قرار داشت. این گفته ابراهیم یزدی مؤید این مطلب است که در این مورد کارتر و دولت آمریکا نظرات برژینسکی را بر نظرات واسن ترجیح داده بود.

بعد از آنکه دولت غیرنظامی بختیار روی کار می‌آید، سایروس ونس حمایت خود را از او اعلام می‌کند و این دولت را فرصتی برای « راه حل سیاسی و مسالمت‌آمیز» در ایران می‌داند و از همکاری با شاه سخن می‌گوید. از انجا که این اظهارات چندروز قبل از خروج شاه از ایران ابراز شد، باعث ایجاد نگرانی در انقلابیون شد. به این دلیل که انقلابیون معتقد بودند با ایجاد آرامش و ثبات در ایران توسط دولت بختیار، در واقع دولت آمریکا می‌خواهد شاه را در حکومت نگه دارد. همچنین ونس ضمن اینکه یکی از عوامل اصلی «امنیت و استقلال ایران» را نیروهای مسلح می‌دانست، وجود این نیروها را برای پیشبرد برنامه‌های بختیار یک «مکمل ضروری» قلمداد می‌کرد.

ملاحظه می‌شود که در سیاست خارجی آمریکا در برهه‌های مختلف تصمیمات مختلف گرفته می‌شود و گاهی به‌طور همزمان سیاستهای متضاد در پیش می‌گیرند. زمانی این سیاستها متمایل به نظرات برژینسکی بود و زمانی متمایل به نظرات ونس و نظرات این دو سیاستمدار در نقطه مقابل هم قرارداشت. در زمان ورود ژنرال هایزر به ایران بار دیگر ما شاهد این سیاست متضاد دولت آمریکا هستیم که به موازات هم پیش می‌روند. در این مورد کریم سنجابی از اعضای جبهه ملی براین اعتقاد است که ژنرال هایزر از طرف برژینسکی مأمور اجرای یک کودتاب نظامی بوده است و از سوی دیگر از طرف کارتر و سایروس ونس مأمور تقویت دولت بختیار به‌وسیله نظامیان بوده تا از وقوع کودتا جلوگیری نماید.

سایروس ونس بعد از پیروزی انقلاب

فرار شاه از ایران و پیروزی انقلاب اسلامی نشان داد که نظرات سولیوان در مورد آشفتگی و سقوط حکومت شاه نظرات درستی بود که به واقعیت پیوست، اما برخی سیاستمداران از جمله کارتر به این نظرات پایبند نبودند و مرتکب اشتباهاتی شدند که مهم‌ترین آنها درک نکردن خطر سقوط محمدرضا شاه بود.

در این مورد به نظر می‌رسد نظرات ونس قرابت بیشتری با نظرات سولیوان داشت که این قرابت در موارد مختلف خود را نشان داده بود و درواقع مؤید این موضوع بود که ونس نسبت به انقلاب اسلامی نگاهی واقع‌گرایانه‌تر داشت. فرار شاه از ایران سیاستهای متناقض وزارت خارجه آمریکا را نمایان ساخت.

ونس جزء آن دسته از سیاستمداران آمریکا بود که با تقاضای شاه برای مسافرت به آمریکا و دادن پناهندگی به او مخالف بود زیرا به اعتقاد ونس پذیرفتن شاه در خاک آمریکا باعث به گروگان گرفته شدن اعضای سفارت آمریکا در ایران می‌شد.

همچنین سایروس ونس معتقد بود اگرشاه وارد آمریکا شود مانعی بسیار مهم در برقراری روابط دوستانه با ایران خواهد بود؛ زیرا با پیروزی انقلاب اسلامی رهبران آمریکا معتقد به ایجاد روابط دوستانه با ایران بودند و در این باره باید اعتماد دولتمردان جدید ایران را جلب می‌نمودند.

با این حال بعد از آنکه ونس متوجه بیماری شاه می‌شود به ظاهر به دلایل انسانی با سفرشاه به آمریکا موافقت می‌نماید اما با مخالفت کارتر روبه‌رو می‌شود. در نهایت از آنجا که بیشتر اعضای کابینه از جمله ونس و برژینسکی موافق ورود شاه به آمریکا بودند، کارتر درنهایت موافقتش را با ورود شاه اعلام می‌کند. البته این موافقت بعد از آن اعلام می‌شود که نخست‌وزیر دولت موقت ایران بازرگان و وزیر خارجه آن ابراهیم یزدی به آمریکاییها اطمینان خاطر می‌دهند با اینکه با سفر شاه مخالفند اما هیچ خطری منافع آمریکا در ایران از جمله سفارت آنها را تهدید نمی‌کند.

بااین حال بعد از آنکه دانشجویان پیرو خط امام سفارتخانه آمریکا را اشغال می‌کنند شورای امنیت ملی آمریکا به ریاست کارتر و در غیاب ونس تصمیم به نجات گروگانها با استفاده از یک عملیات نظامی می‌گیرد که بعد از آنکه وزیر خارجه از این تصمیم آگاه می‌شود شدیداً مخالفتش را با آن اعلام می‌نماید، زیرا اقدام نظامی را بسیار خطرناک و دارای تبعات سیاسی منفی برای آمریکا می‌دانست و در ضمن اعتقاد داشت که خطر جانی متوجه دیپلماتهای به گروگان گرفته شده نیست اما بعد از آنکه این مخالفت به جایی نمی‌رسد ونس تصمیم به استعفا از مقامش می‌گیرد.

ونس معتقد بود آنچه دولت آمریکا عملیات نجات گروگانها می‌نامد از نظر دیگران عملیات نظامی علیه یک کشور است و ضمن اینکه این عملیات هم جان گروگانها را به خطر می‌انداخت و هم درسطح بین المللی باعث واکنشهای منفی علیه آمریکا می‌شد، او عاقلانه‌ترین راه را صبر و مذاکره می‌دانست، برخلاف برژینسکی که مانند موارد قبلی در این مورد هم به اعمال خشونت اعتقاد داشت.

آخرین پست دولتی ونس همین وزارت خارجه بود. استعفای او از این پست و شکست عملیات نجات گروگانها باعث تشدید انتقاد از عملکرد دولت آمریکا شد.

از همان آغاز کار دولت کارتر در سیاست خارجی میان ونس و برژینسکی اختلاف نظر وجود داشت که این مسئله همواره نارضایتی کارتر را در پی داشت، با این وجود کارتر، برژینسکی را متفکر و طراح سیاست خارجی و ونس را یک مجری خوب برای این طرحها می‌دانست.

منبع: موسسه تاریخ معاصر

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها