ایرانیان، رضاخان و ظهور آتاتورک در ترکیه
8 آبان سال 1308، پادشاهی عثمانی منقرض و در ترکیه جمهوری اعلام شد. به همین مناسبت رفتار و رویکرد ایران در مواجهه با مصطفی کمال آتاتورک، اولین رئیسجمهور ترکیه را میخوانیم.
اعتمادآنلاین| با شکست عثمانیها در جنگ اول جهانی و گردن نهادن آنها به قرارداد ترک مخاصمه مودروس (30 اکتبر 1918) روابط پرفراز و نشیب ایران و عثمانی برای دورهای نسبتاً طولانی به حالت تعلیق درآمد.
در این دوران تا برآمدن آتاتورک در صحنه سیاست ترکیه در غالب حکومتی جدید، گروهی از فرماندهان نظامی حزب اتحاد و ترقی به رهبری وی که در آن زمان مصطفی کمال پاشا خوانده میشد، به منظور بیرون راندن متفقین، نخست در صفحات شرقی آناتولی دست به اقداماتی زدند و به تدریج حوزه نفوذ خود را در آن منطقه گسترش دادند.
در این میان مرزهای شمال غربی ایران هم از این جولانها بینصیب نماند. مقامات بلندپایه ایرانی که از کشیده شدن پای ترکهای جوان به مرزهای ایران بسیار بیمناک بود، با استیصال به دنبال راهحلی برای این بحران میگشتند.
سفارت ایران در استانبول به دلیل تضعیف دربار عثمانی توسط متفقین، به حالت تعلیق درآمده بود و گزارشهای ارسالی از وقایع مربوط به عثمانی نیز به دلیل مشکل خطوط ارتباطی، نصفه و نیمه به ایران میرسید؛ اما سرانجام از میان همین گزارشهای یک خط در میان بود که کانون توجه مقامات ایرانی از استانبول به سمت آنکارا چرخید و آنان دریافتند که برای حل بحرانهای مرزی در صفحات شمال غربی باید با ترکهای جوان و در رأس آنان مصطفی کمال پاشا به توافق برسند و نه با دربار عثمانی. کتاب «روابط ایران و ترکیه» به قلم کاوه بیات که بر اساس گزارشها و اسناد وزارت امور خارجه ایران نوشته شده، شرحی است بر همین مناسبات.
نخستین گزارش ارسالی سفارت ایران از تحولات عثمانی
نخستین سکانس مواجهه مقامات ایرانی با ترکهای جوان، در گزارشی به نمایش درمیآید که چهار ماه پس از انعقاد قرارداد مودروس، یعنی در 9 مارس 1919 توسط احتشامالسلطنه، سفیر ایران در استانبول، به وزارت امور خارجه ایران فرستاده شد.
این گزارش که احتشامالسلطنه علت تأخیر در ارسال آن را تداوم در خطوط انسدادی تلگراف ـ به دلیل چیرگی متفقین بر استانبول ـ بیان کرده بود، اطلاعات تقریباً جامعی را درباره تحولات حکومت عثمانی در طول چهار ماه گذشته در بر داشت و نگارنده به منظور ارائه چشماندازی هرچه دقیقتر از این تحولات 108 صفحه ترجمه خلاصه قسمتهای مهم جراید عثمانی را نیز ضمیمه آن کرده بود.
احتشامالسلطنه در این گزارش با ارائه تصویری از حکومت عثمانی در ماههای آخر جنگ اول جهانی و نیز عقبنشینی پیاپی نیروهای آن در فلسطین و شام که نهایتاً به انعقاد قرارداد مودروس منجر شد، به طور ضمنی از بحرانی خبر میداد که در پی انعقاد این قرارداد دامنگیر کابینه شده بود: «چون قسماً کابینه و هیات وکلا متشکل از طرفداران اتحاد و ترقی بود تقریر مذکور به بهانههای مختلف امروز و فردا شده و به موقع اجرا گذاشته نمیشد لهذا همین سبب یک بحران تازه شده و موقع کابینه عزت پاشا متزلزل گردید...» این بحران در واقع نشانگر نخستین جرقههای انشقاق در حکومت عثمانی توسط حزب اتحاد و ترقی بود؛ همان حزبی که اندکی بعدتر فرماندهانش تحت رهبری مصطفی کمال پاشا متفقین را از صفحات قفقاز و آناتولی بیرون راندند و حوزه نفوذ خود را در آن مناطق گسترش دادند.
پس از گزارش استانبول، گزارشهای بعدی سفارت ایران در عثمانی که به دلیل سانسور متفقین گاهی توسط مسافرانی که راهی ایران بودند به وزارت امور خارجه میرسید، بیش از همه حاوی اطلاعاتی در باب نفوذ هرچه بیشتر حزب اتحاد و ترقی در عثمانی بود. درحالیکه نیروهای متفقین به منظور به اجرا درآمدن هرچه بهتر مفاد قرارداد مودروس کشتیها و هیاتهای اعزامی خود را به استانبول میفرستادند حزب اتحاد و ترقی بر مخالفت خود با نفوذ نیروهای متفقین در خاک عثمانی پای میفشرد. در چنین شرایطی کابینههای دولت که از پس مهار این تحرکات برنمیآمدند به ناچار در اندک زمانی جای خود را به دیگری میدادند و این امر زمینه نفوذ هرچه بیشتر متفقین را در استانبول فراهم میکرد.
گزارشهای آناتولی
گزارشهای ارسالی از سفارت ایران در استانبول و خبر از قدرت گرفتن نهضت اتحاد و ترقی تا آنجا که به تحولات استانبول و کابینه مربوط میشد جای نگرانی برای مقامات ایران نداشت. این نگرانی حتی پس از دریافت یکی از نخستین گزارشهایی که در باب تحولات آناتولی از جانب سفیر ایران برای وزارت امور خارجه ارسال شد هم آنچنان بروز نیافت؛ تحولاتی که در واقع «نقطه شروع حرکتی گسترده در جهت نفی تمامی تحمیلات متفقین بود» و سفیر ایران آن را اینچنین توصیف کرده بود: «در آناطولی و ولایات جزء اغتشاشات کلی به ظهور رسیده و حتی در طرابوزان اعلان کردهاند که حکومت مرکزی را نمیشناسند در صورتی که جنساً ترک و مسلماناند...»
از این مرحله به بعد به تدریج نام مصطفی کمال پاشا در خلال گزارشهای واصله از سفارت ایران در استانبول به عنوان یکی از شخصیتهای تأثیرگذار حوزه آناتولی به چشم میخورد و در اولین گزارشها او را به عنوان «... آجودان سلطان و مفتش کل قشون» شناساندهاند که «برای خاموش کردن آتشی که در آناطولی روشن شده...» به آسیای صغیر اعزام شده بود و «... دل با ملیون داشت. همین که به آناطولی رسید از همان لحظه اول به میثاق ملی پیوسته و ریاست کنگره را برعهده گرفت.»
از اینجا به بعد و پس از استقرار مصطفی کمال پاشا در آماسیه و انتشار بیانیه استقلال و دعوت ملیون به کنگره سیواس، آنطور که از گزارشهای ارسالی در باب تحولات آناتولی برمیآید دیگر از او به عنوان فردی یاد میشود که علم طغیان علیه حکومت مرکزی برداشته است: «سلطان و صدراعظمش از کرده پشیمان شدند، متحدالمال صادر کرده او را عاصی نامیدند. او نیز از خدمت سلطان استعفا داد و شیخالاسلام بر علیه ملیون فتوی صادر کرد. آن وقت فرید پاشا قشونی به اسم لشکر خلیفه به آناطولی فرستاد که ملیون را سرکوبی نمایند...» از این پس اگرچه تعداد گزارشهای ارسالی به خاطر شرایط بحرانی استانبول همچنان با وقفه به وزارت امور خارجه میرسد اما آنچه بیش از همه در آنها نمودار است چرخش تحولات عثمانی از مرکزیت استانبول به آناتولی است.
ظهور آتاتورک
در پی نفوذ گسترده کمالیون در آناتولی و صفحات جنوبی قفقاز که البته نقش دولت بلشویکی شوروی را نمیتوان در آن نادیده گرفت، موقعیت مصطفی کمال پاشا و نهضت ملی هر روز محکمتر میشد تا جایی که سفارت ایران در استانبول که در ابتدا تحرکات نظامی در آناتولی را هرج و مرج میخواند در یکی از معدود گزارشهای خود پس از تثبیت تقریبی موقعیت کمال پاشا در آناتولی ضمن شرح مختصری از چگونگی قدرت گرفتن وی در آن منطقه نوشت: «کابینه سابق که تحت ریاست داماد فرید پاشا بود و کاملاً مخالف با اتحاد و ترقی بود به واسطه اعتراضات داخلی و به رسمیت نشناختن قوای ملی به رسمیت، مجبور به استعفا شد و علیرضا پاشا که در کابینه سابق وزیر مشاور بود تشکیل کابینه مختلط داده از همه احزاب همچنین از اتحاد و ترقی به عضویت قبول نموده، قوای ملی را به رسمیت شناخته و مرام مصطفی کمال را که ظاهراً با حال حالیه عثمانی و حضور قشون اجنبی به نظر عجیب میآید با کمال ملایمت پذیرفت... حالیه در همه جای عثمانی همه روز پروتست میکنند و نمایشات برای خروج قشون اجنبی میدهند و در روزنامههای محلی هم که سابقاً این قبیل مسائل سانسور میشد عجالتاً آزادانه درج میکنند.»
هرچند که گزارشهای بعدی خبر از مخالفت متفقین با این وضعیت و در نهایت اشغال استانبول توسط نیروهای متفقین و انتصاب مجدد احمد فرید پاشا میداد که در نتیجه آن از نفوذ حزب اتحاد و ترقی کاسته و در اجزای دربار تغییراتی حاصل شد اما برآیند همه این اتفاقات باز هم به نفع مصطفی کمال پاشا بود بهطوریکه مشاورالممالک در آخرین گزارش خود در اینباره مینویسد: «جمعیت کثیری... از اسلامبول فرارا به آناطولی رفته و به مصطفی کمال پاشا ملحق شدند.»
اعزام نخستین هیات ایرانی به ترکیه جدید
سرانجام در نتیجه شور و مشورت مقامات ایرانی تصمیم بر آن شد که هیاتی به سرپرستی ممتازالدوله در جهت مذاکره با آنان در جهت حفظ امنیت مرزهای شمال غربی ایران و دفع فتنه سمیتقو راهی آنکارا شود، هیاتی که اگرچه مدت زیادی را به دلیل مشخص نبودن وضعیت حزب اتحاد و ترقی در قفقاز به سر بردند اما در نهایت با گزارشهای واصله از سفارت ایران در عثمانی و نیز پافشاری ممتازالدوله مبنی بر تثبیت قدرت مصطفی کمال در آناتولی برای دیدار رسمی با وی در اوایل تیر 1301 تفلیس را به مقصد باتوم ترک گفته و راهی آنکارا شدند.
به نوشته ممتازالدوله: «در ورود به آنقوره مدیرکل وزارت خارجه با دو نفر دیگر از اعضای وزارت خارجه مزبور تا دو سه فرسخی به استقبال آمده از طرف حکومت تبریک گفته بعد در دو فرسخی وکیل امور خارجه [یوسف کمال بیک] که به منزله وزیر خارجه است با سایر مأمورین حکومتی و [سیمون آرالوف] سفیر روس و سفیر افغان و سفیر آذربایجان و غیره به استقبال آمده...» مهدیخان اعتمادالدوله، از اعضای هیات اعزامی به آنکارا، در خاطرات خود متذکر شده است که فردای روز ورود به آنکارا «ملاقاتهایی به عمل آمد و نامه قوامالسلطنه را خطاب به مصطفی کمال پاشا دادیم.»
تحولات این دوره آغازین در مآخذ ترکیه با گزارشی آغاز میشود که یوسف کمال بیک وزیر خارجه حکومت ملیون سه روز پیش از ورود هیات اعزامی به آنکارا در مجلس ارائه کرد: «با کشور ایران در حال مشخص کردن سیاست مساعیهای متقابل و تقویت مناسبات دوستانهایم.»
پس از دیدار رسمی ممتازالدوله با مصطفی کمال پاشا در قصر چاکقایا و تقدیم استوارنامه و تشریفات و تعارفات معمول این مراسم، یکی دیگر از ملاقاتهای مهمی که در این دوره صورت گرفت ضیافت سیمون آرالوف، سفیر شوروی بود که در گزارشی از این مجلس درباره سخنان کمال پاشا راجع به ایران آمده: «... دولت علیه ایران و ملت محترمه ایران در حفظ موازنه عمومیه شرق حقیقتاً اهمیتی فوقالعاده دارند. تاکنون میان ملت ترکیه و ملت ایران روابط حقیقی و راستین پدیدار نشده است، زیرا سردمداران دو کشور مانع از تحقق چنین ارتباطی میشدند. من تنها به این نکته واقفم که ایران قرنهاست که در پی تحقق یک آرزوی میهنپرستانه بس مقدس است، ملت ایران ملتی بس قهرمان است.»
همانطور که پیشتر ذکر شد مأموریت اصلی هیات اعزامی به آنکارا، مذاکره با ترکهای جوان در جهت ختم قائله اسمعیل آقا سمیتقو و دفع خطر از مرزهای شمال غربی ایران بود. هرچند که در خصوص مذاکرات مرحله به مرحله ممتازالدوله با کمالیون به دلیل دشواری ارتباط میان تهران و آنکارا اطلاعی در دسترس نیست ولی او خود تلاشهای صورت گرفته در این زمینه و در نهایت مهار سمیتقو را طی گزارش مفصلی در 21 آبان 1301 چنین شرح میدهد: «اگرچه از بدو ورود خود به آنقره در خصوص حرکات و اقدامات دولت علیه راجع به اسمعیل آقا بیش از دو تلگراف از تهران نرسیده و آن تلگرافات هم قسمت عمده آن استخراج نگردیده معهذا به وسایل خارجی و خود عثمانیها اطلاعات لازم کسب نمود و آنی در خصوص مؤمیالیه و اقدامات خود فروگذار نکرده با تمام وسایل خارجی و داخلی عثمانیها را حاضر نموده که جدا از کمک عشایر خود به اسمعیل آقا ممانعت نموده و نگذارند اسلحه و مهمات و کمک به او برسانند... ترکها حقیقتاً در این خصوص مساعدت نموده اوامر مهمی به مأمورین سرحدی خود داده که از معاونت اکراد و عشایر به اسمعیل آقا جدا ممانعت کردند...»
رضاخان سردار سپه در مواجهه با کمال پاشا
تلاش مقامات ایرانی برای مذاکره با ترکهای جوان تنها به اعزام هیاتی از ایران ختم نشد بلکه علاوه بر تلاشهای ممتازالدوله در جهت دفع قائله سمیتقو، رضاخان سردار سپه که در این دوران خود به عنوان فرمانده کل قشون بار اصلی رویارویی با سمیتقو را بر عهده داشت، شخصاً و مستقل از وزارت خارجه وارد کار شد و در نخستین اقدام تلگرافی را توسط روسها به کمال پاشا فرستاد که متن آن در دسترس نیست اما از پاسخ مصطفی کمال پاشا چنین برمیآید که دغدغه اصلی رضاخان در آن نامه همچنان قائله سمیتقو بوده است: «حضرت آقای رضاخان سردار سپه وزیر جنگ... با کمال افتخار خاطر عالی را مستحضر... که به اقتضای مناسبات موجوده با دولت علیه ایران چنانکه در سایر مسائل اظهار شده در قضیه سمیتقو نیز ابراز خواهد شد.»
اقدام بعدی رضاخان سردار سپه اعزام سرهنگ صادقخان سالار نظام به عنوان فرستاده شخصی خود به آنکارا بود. سردار سپه در نامهای به وزارت امور خارجه در همین خصوص نوشت: «چون آقای سرهنگ سالار نظام آجودان مخصوص اینجانب بنا به مقتضیات موقع مأمور آنقره و حامل پارهای پیغامات است خواهشمندم قدغن فرمایید شرحی در موضوع مأموریت مشارالیه به وزیر امور خارجه دولت آنقره از طرف آن وزارت جلیله صادر نمایند که وسایل ملاقات سرهنگ سالار نظام را با آقای مصطفی کمال پاشا فراهم دارند.»
تردیدهای مقامات ایرانی و اعلام جمهوری ترکیه
نگرانی از بابت احتمال توسعهطلبی ترکهای جوان از سمت همسایگان شرقیشان تنها منحصر به مفخمالدوله نبود بلکه علیخان ظهیر همایون که خود بر عملکرد مفخمالدوله در این ایام انتقاد داشت نیز بر همین عقیده بود. در این میان احمدشاه نیز که روزهای آخر عمر پادشاهی خود را میگذراند بنا بر گزارشی که سر پرسی لورن، وزیرمختار بریتانیا در اوایل تیر 1302 از دیدار خود با وی مینویسد، تمایل چندانی در شناسایی دولت مصطفی کمال پاشا نداشت. «به نوشته لورن، بیش از سه ماه بود که احمدشاه به رغم توصیه دولت از شناسایی رسمی ـ دولتی که هنوز شکل مشخصی نداشته و او آن را به رسمیت نمیشناسد ـ خودداری کرده است ولی دیگر بیش از این نمیتوانست مقاومت کند.»
سرانجام سفارت ایران در استانبول در 16 مهر 1302 وزارت خارجه را در جریان «تهیه ترتیبات اعلان جمهوری ترکیه» قرار داد. سفارت ترکیه در تهران نیز طی مراسلهای به تاریخ 28 تشرین ثانی 1339، وزارت امور خارجه را از اقدام مجلس کبیر ملی در اعلان جمهوریت به اتفاق آراء آگاه ساخت و نوشت: «... دین دولت جدید اسلام و لسان رسمی آن ترکی است. رئیسجمهوری که رئیس دولت میباشد از طرف مجلس در بین اعضاء حاضره مجلس انتخاب میشود و وکلای دیگر را (وزرا) باش وکیل شخصاً از بین اعضاء مجلس انتخاب مینماید. از طرف رئیسجمهور هیات وکیلیه به ترتیب فوق تشکیل یافته با هیات عمومیهاش برای تصویب به مجلس عرصه و معرفی میشود...» و در پایان نیز آمده بود که «... در همان شب غازی مصطفی کمال پاشا به اتفاق آراء به ریاست جمهوری انتخاب شدند...» محمدحسنمیرزا ولیعهد نیز در غیاب احمدشاه تلگراف تبریکی به مصطفی کمال پاشا مخابره کرد و بدینترتیب با وجود همه تردیدهای مقامات ایرانی، جمهوری ترکیه در ایران به طور علنی رسمیت یافت.
منبع: تاریخ ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید