حزب ایران نوین تاسیس شد
روز 25 آذر 1342 حزب ایران نوین به دبیرکلی حسنعلی منصور و با شرکت اکثر نمایندگان مجلس شورای ملی و سناتورها اعلام موجودیت کرد.
اعتمادآنلاین| این حزب از تغییر نام کانون مترقی به وجود آمد و بزرگترین حزب دولتی در عصر پهلوی بود که تا تاسیس نظام تک حزبی، همواره اکثریت را در دست داشت و بیش از یک دهه در فضای خالی از فعالیتهای حزبی به حیات خود ادامه داد.
پس از انحلال حزب ملیون، حزب ایران نوین در مقابل حزب مردم (تاسیس 1336 و به رهبری اسدالله علم) ظاهر شد و در انتخابات بیست و یکم مجلس شورای ملی در سال 1342 شرکت کرد و در این دوره و نیز در دو مجلس بعدی در جایگاه اکثریت قرار گرفت.
نخستین دبیرکل این حزب حسنعلی منصور بود که در اسفند 1342 به نخستوزیری رسید. با قتل منصور، امیرعباس هویدا معاون دبیرکل حزب ایران نوین، نخستوزیر و دبیرکل حزب شد. اکثر وزرا و مقامات حکومتی کشور در سالهای فعالیت این حزب از اعضای آن بودند. این حزب در اسفند 1353 در پی تاسیس حزب رستاخیز، منحل و در این حزب ادغام شد و نظام به اصطلاح دو حزبی دولتی، جای خود را به حزب واحد و انحصاری رستاخیز داد.
امیرعباس هویدا، نخستوزیر وقت به دبیرکلی حزب رستاخیز رسید و مجددا بیشترین مقامات و مناصب حزبی نیز از آن سران و اعضای حزب ایران نوین شد. پس از هویدا، دبیرکلی حزب رستاخیز به دکتر جمشید آموزگار رسید و با نخستوزیری آموزگار، دکتر محمد باهری دبیرکلی را به عهده گرفت.
شاه در بیست و یکم اسفند 1353 سربسته به اسدالله علم گفته بود که ترس او از بلندپروازیهای حزب ایران نوین و هویدا باعث انحلال احزاب گذشته و تشکیل حزب واحد رستاخیز شده است. علم در این باره چنین نوشته بود: «باز هم صحبت حزب جدید شد. عرض کردم نخستوزیر هم خیلی پکر است. فرمودند چرا؟ عرض کردم آخر حزب ایران نوین ادعای اکثریت قاطع بین مردم ایران داشت و شاید هم حسابهای دیگر، کسی چه میداند. فرمود او البته آدم باهوشی است و مطمئن هستم که میداند هیچ گهی نمیتواند بخورد. ولی یک هزارم هم ممکن بود برای خودش خیالهایی بپروراند. این اولین دفعه است که این فرمایش را از شاهنشاه میشنوم. حتی فرمودند در داخل این تشکیلات وسیع وقتی فراکسیونهای قوی بودند البته میتوانند با هم ائتلاف کـرده دولت با اکثریت درست کنند.»
علم با شنیدن این سخنان از شاه البته در پوست خود نمیگنجید که بالاخره پس از سالها توانسته او را نسبت به نیات احتمالی حزب اکثریت و هویدا مردد ببیند. او در جایجای خاطرات خود هم این خشم و کین دیرپا و فراموش ناشدنیاش را پنهان نکرده است. چنان که در خاطرات روز پنجشنبه بیست و هشتم فروردین 1354 خود در این باره باز هم متذکر شده است: «شاهنشاه واقعا به حق باید متوجه همه جهات باشند. چنان که بلندپروازیها و گهخوریهای دولت و حزب اکثریت را نقش بر آب کردند. آخر به حزب ایران نوین چه ربطی دارد که در کنگره خود از تمام احزاب پیش رو و پس رو و کمونیست و غیرکمونیست و لیبرال و چنین و چنان دعوت کند؟ شاهـنشاه آنچنان هوشیار هستند که حدی بر آن متصور نیست.»
دکتر حسین خطیبی از اعضای برجسته حزب ایران نوین و نایب رییس وقت مجلس به روزمرگی افتادن احزاب پیشین که جز تکرار بسیاری از مسائل و مباحث کلیشهای و غیرقابل اعتنا، برنامه و ایده قابل توجهی را در چنته نداشتند، از دلایل انحلال آن احزاب و تاسیس حزب رستاخیز ارزیابی میکند. به عقیده خطیبی این احزاب از برآوردن خواستهای برنامه انقلاب سفید و ساختن و تربیت کردن رجال و دولتمردانی که بتوانند در آینده این طرح را به مورد اجرا بگذارند ناتوان بودند و جز وقتگذرانی و نمایشهای بیرونی و تظاهر که با فساد و بیاعتقادی توام بود، خود پایهگذار بحران اجتماعی و سیاسی جدیدی شده بودند که خطیبی آن را «فئودالیزم حزبی» لقب میدهد. خطیبی اضافه میکند که رویگردانی و عدم اعتقاد مردم کشور به این احزاب، عرصه فعالیت اجتماعی احزاب را به حد هیچ تنزل داده بود. «پل یالتا» مفسر روزنامه لوموند در همان زمان ناتوانی حزب ایران نوین از تقویت و توسعه برنامههای انقلاب سفید شاه که اساسا برای اجرا کردن آن بنا شده بود و نیز بیاعتباری بسیار شدید و غیرقابل التیام این حزب در نزد مردم ایران را از دلایل اصلی انحلال این حزب و سایر احزاب موجود ارزیابی کرد.
منبع: تاریخ ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید