چرا ژاپن پیشرفت کرد و ایران بازماند؟
فرستادگان ژاپنی به ایران چگونه با مقایسه تصمیمگیرندگان سیاسی در کشور خود و ایران به حیرت میافتادند و از سطحینگری تصمیمسازان ایرانی و اهتمام نداشتن به شناختِ واقعیتهای سیاسی موجود تعجب میکردند
اعتمادآنلاین| دوران قاجار، از مهمترین بزنگاههای تاریخ ایران است. شکست ایرانیان از روسها همچون «آب در خوابگه مورچگان»، گسستی در آگاهی اندیشه سیاسیِ روشنفکرانِ ایرانی به وجود آورد. میرزا تقیخان امیرکبیر، یکی از مهمترین صدراعظمهای تاریخ ایران است که پس از عباسمیرزا، توانست با طرح پرسشِ تاریخی و دامنهدارِ «ناکامیِ زیستجهانی ایرانی»، موجد تحولات سیاسی و اجتماعی بسیاری گردد.
تکرار تراژیکِ توسعهنیافتگی در ایران، علیرغم بروز و ظهور تحولاتِ جدید و همچنین پیشرفتِ غیرقابلاغماضِ کشورهای آسیایی پرسش از چرایی توسعهنیافتگی، بهگونهای تطبیقی مطرح شد. ژاپن، ازجمله کشورهایی است که بهعلتِ همزمانیِ آغاز اصلاحات با عصر ناصری، مورد توجه نخبگان و مردم ایران قرارگرفته است.
در میان ایرانیان، معمولاً غلبه احساسِ حرمانِ نوستالژیکِ اقدامات اولیه اصلاحطلبی، با ستایش دستاوردهای ژاپن در توسعهیافتگی همراه میشود. در این نوشتار با درنظرگرفتنِ ناکامی اصلاحات در ایران در دوره قاجار و توفیق ژاپن (حکومت میجی) در این زمینه که معلول عوامل مختلفی ازجمله فرهنگی، سیاسی، اجتماعی داخلی و خارجی است؛ از سه متغیر شخصیت، نقش و اختیارات تصمیمگیرندگان، ساخت سیاسی ـ اجتماعی متفاوت و نقش مداخلات خارجی در تصمیمگیریِ دو کشور، که موجب نتایجی متفاوت در این زمینه شده، بهره گرفتهشده است.
شخصیت، نقش و اختیارات تصمیمگیرندگان
امیرکبیر در سال 1227 ه ش (1848م) به صدارت عظما رسید و نخستین صدراعظم عصر ناصری بود. «او نقش اساسی در به سلطنت رسیدن ناصرالدینشاه داشت و در سالهای اول سلطنت او در مقام صدراعظم ایران اصلاحات گستردهای را آغاز کرد».
اگر در مورد عباس میرزا، معضلات و نیازهای جنگ با روسیه سبب پیدایش اندیشههای اصلاحطلبانه شد، در خصوص امیرکبیر، این معضلات و نیازهای کل مملکت بود که ضرورت انجام اصلاحات را برایش اجتنابناپذیر ساخت. نوسازی و اصلاحات در دوران امیرکبیر از نوعی بود که باید آن را یک «انقلاب از بالا» خواند. توصیف شخصیت او کاری سخت و ممتنع است و نمیتوان درباره او بهصراحت داوری نمود. اما با صرف نظر از ویژگیهای شخصیتی امیرکبیر، که پس از قتلِ دراماتیکِ او بیشتر پروبال یافته است، در قدرتِ او در اثرگذاری بر پادشاه و نقشِ بیبدیلش در تغییر سیستم دیوانسالارانه قاجاری نمیتوان تردید نمود. نفوذ و اثرگذاریِ امیرکبیر بر سیستم اداری قاجار بهاندازهای بود که عصر ناصری، حتی با قتلِ امیرکبیر نتوانست میراث او را نادیده بگیرد.
این در حالی است که ژاپن، اگرچه با تاخیرِ بیش از یک دههای اصلاحات خود را نسبت به ایران آغاز کرد، اما ترکیب متنوع روشنفکرانِ عصر میجی و ویژگیهای آنان، اصلاحات در سرزمینِ آفتاب را مداوم و اثرگذارتر کرد.
روشنفکران ژاپنی که طلایهدارِ اصلاحات شده بودند عموماً از خانوادههای متوسط یا پایین سامورایی بودند. چون از اشرافیت زمیندار نبودند، بیشترشان در دستگاه اداری و یا نظامی حکمرانان منطقهای کار میکردند. «همه آنها تحصیلاتِ خوبی داشتند و روحیه وفاداری، حس وطنپرسی و فداکاری در آنها موج میزد».
نگاهی گذرا به سفرنامه هیئتهای ژاپنی به ایران در دوران ناصری، نشان میدهد که «فرستادگان ژاپنی به ایران چگونه با مقایسه تصمیمگیرندگان سیاسی در کشور خود و ایران به حیرت میافتادند و از سطحینگری تصمیمسازان ایرانی و اهتمام نداشتن به شناختِ واقعیتهای سیاسی موجود تعجب میکردند».
به نظر میرسد اگرچه سیستم سیاسی در هردو کشور بهصورتِ متمرکز و از بالا اداره میشد، اما در ژاپن ویژگیهای شخصیتی تصمیمسازان و تأکید بر همکاری و همفکری گروهی طبقاتِ در حال ظهور سبب شد تا اصلاحات بهصورتِ مقطعی، گذرا و وابسته به شخصیتهای سیاسی نباشد و با موانع کمتری به حیاتِ خود ادامه دهد. در ژاپن، برخلافِ ایران که تصمیمها وابسته به تلون و مزاجِ پادشاه یا صدراعظم، در قبض و بسطی مداوم در نوسان بود، با اعلام فرمان پنج مادهای، دامنه و عمقِ اصلاحات سیاسی و اقتصادی موردنظر و همچنین نحوه عملیاتی ساختن آن بهروشنی مشخص شده بود.
ناهمگامی تحولات اقتصادی و اجتماعی
ساخت اقتصادی ـ اجتماعی در ایران دوران قاجار از یکسو وابسته به ساختار سنتی و معیشتی اقتصاد و از سوی دیگر متأثر از ساخت اجتماعی ـ ایلاتی جامعه ایران بوده است. «اقتصاد سنتی و متکی به زمین ایران دوره قاجار، با اشکالی همچون املاک اربابی، رعیتی، وقف، خالصه و خاص شاهی»4 نبض حیات اقتصادی را در اختیار داشت. رسمهایی همچون تیول، اقطاع و نظام نسقداری عملاً بافت اقتصادی جامعه را وابسته به شاهزادگان و زمینداران نگاه میداشت و وابسته به نیازهای حکومت به منابع مالی میتوانست به تحولات سیاسی و اجتماعی متفاوتی منجر شود.
نکته قابلتوجه در تحولات اقتصادی در دوران صدارت امیرکبیر، نبودِ تحولات عمده در ساختار اقتصادی ایران است. «سیاست ترقی اقتصادی امیر بر پایه ایجاد صنعت جدید، پیشرفت کشاورزی، و توسعه بازرگانی داخلی و خارجی بنا شده بود».
اقدامات مهم و مؤثر امیرکبیر اگرچه بستر لازم برای ایجاد کارگرانِ شهری را فراهم میساخت، اما با توجه به تأثیر نداشتن بر بدنه اصلی اقتصاد معیشتی ایران، نتوانست منشأ آثار جدی و مداوم شود.
از دگر سو، ساخت جامعه ایلاتیِ ایران در برابر تغییرات نوپدید بهشدت متصلب و تنگنظرانه رفتار میکرد بهگونهای که تحول در سیستم آموزشی، که ضرورت اساسی اصلاحات امیرکبیر بود، به کندی وت نها پس از مرگِ او جریان یافت. از همینرو طلیعه تحول آموزشی در ایران که با تأسیس دارالفنون در دوران امیرکبیر، رخ نموده بود، اگرچه بسیار پیشرو و تجددمآبانه بود اما نتوانست بهسرعت ساخت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را تحت تأثیر قرار دهد.
این در حالی است که در ژاپن، امپراتوری میجی، باتحول در ساخت اقتصادی فئودالی و توجه ویژه به بخش کشاورزی توانست، گسست عمدهای را در این کشور به وجود آورد. اصول اندیشه اقتصادی روشنفکران ژاپنی در ابتدای امپراتوری میجی عبارت بود از: «واردات مواد خام از خارج، تولید کالا در وطن، مصرف کالای وطنی و صادرات کالاهای وطنی».
رهبران ژاپن در برخورد با امواج سهمگین مدرنیسم به فراست دریافتند که «تقویت بنیه اقتصادی کشور، رکن اساسی قدرت ملی و امنیت داخلی است و میتواند موتور محرکه پیشرفت در سایر بخشهای کشور شود».
با تغییر ساختار اقتصادی فئودالی که مبتنی بر کاست و طبقهبندی متصلب در جامعه بود و در حقیقت با آسان شدن تحرک طبقاتی، استخدام متخصصان خارجی و تأسیس مؤسسات آموزشی در دستور کار رهبران سیاسی قرار گرفت. همگامی تحولات مزبور با یکدیگر، سبب شده بود که برخلاف جامعه ایرانی، جامعه با فراهم شدن زمینه و بستر لازم برای تغییرات اساسی، با رهبران و اصلاحطلبان از درِ دوستی درآمده و به ورود به دنیای جدید خوشامد بگویند. امیرکبیر، صدراعظمی توانا، لایق و با اندیشههای اصلاحطلبانه اما محصور در ساختارهای سنتی، تمرکزگرا، ایلاتی و وابسته بود. علیرغم تأثیر سیاستهای اصلاحطلبانه امیرکبیر برساخت سنتی جامعه ایرانی، در یک مقایسه محدود با کشوری مثل ژاپن بهراحتی میتوان بر دشواریهای پیشِ روی صدراعظمِ ایرانی پی برد.
بازی قدرتهای بزرگ و نقش مداخلات خارجی
ایران و ژاپن، علیرغم همزمانی در آگاهی تاریخی از توسعهنیافتگی، در برابر بهرهگیری از نیروهای خارجی به دو شیوه متفاوت عمل کردند. امیرکبیر در برنامه اصلاحی خود که از تحول نظام آموزشی ریشه میگرفت به تداوم اقدامات عباسمیرزا در اعزام و تربیت محصلان ایرانی همت گماشت، اما با توجه به نیاز جامعه ایران تعداد این محصلان جوابگوی نیازهای روز نبود و در زمینهٔ نیازسنجی نیز معمولاً تصمیمات درست اتخاذ نمیشد.
از سوی دیگر حساسیت پادشاه بر نحوه تعامل و ارتباط با کشورهای پرنفوذ آن زمان، بهمثابه اهرمی بازدارنده تصمیمات و اقدامات صدراعظم را با مشکلات عدیدهای روبهرو میساخت. در ایران دوران قاجار، نفوذ خارجی و رابطه خارجی به دلیل موقعیت جغرافیایی ایران بهویژه رقابت روسیه و انگلستان، امری مهم و پیچیده بهحساب میآمد که برای همیشه سرنوشت سیاسی ایرانیان را تحت تأثیر قرارداد.
این در حالی است که در سال 1854 میلادی، درهای ژاپن با مداخله نیروهای آمریکایی گشایش یافت. هنگامیکه غربیان به ژاپن پای نهادند، نظام فئودالی در این کشور با فشار بسیار شدیدی همراه بود. «در این میان همکاری طیف وسیعی از اقشار ناراضی جامعه بهویژه جنگجویان و بازرگان، همزمان با ورود نیروهای آمریکایی در آن کشور توانستند نظام جدید را پایهریزی کنند که تنها سه ماه بعد از استقرار آن، مواد پنجگانه اصلاحی از سوی اصلاحطلبان و مشاوران امپراتور اعلام و سپس اجرایی شد».
استقراضهای دولت ژاپن از انگلستان با توجه به هزینههای اندک دربار بیشتر صرف بخشهای تولیدی و راهآهن میشد و همزمانی اعزام محصلان ژاپنی به غرب و استخدام مستشاران خارجی سبب شد پس از مدتی، ژاپن بهاندازه کافی نیروهای متخصص داخلی برای رفع نیازهای خود داشته باشد.
نتیجهگیری
بر اساس آنچه گفته شد، اگرچه تفاوتهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دو بستر ایران و ژاپن با یکدیگر بهشدت متفاوت است اما نمیتوان از نقش متغیرهایی همچون شخصیت سیاسی اصلاحطلبان، بسترهای اقتصادی و اجتماعی و نقش نیروهای بینالمللی غافل شد. ناهمترازیِ سیاستهای اصلاحطلبانه امیرکبیر با همتایانِ ژاپنیِ خود، نشان از آن دارد که ایران برای آغاز حرکتهای اصلاحطلبانه به زمان طولانیتر و اقدامات اصلاحیِ بیشتری نیاز داشت، که با انقلاب مشروطه و تلاش برای تأسیس دولت مدرن زمینههای آن فراهم شد.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر
دیدگاه تان را بنویسید