دولت موقت، انقلاب و مذاکره با آمریکا
ابراهیم یزدی: برژینسکی طرف خوبی برای مذاکره بود
سه روز پس از دیدار بازرگان و ابراهیم یزدی با برژینسکی مشاور کاخ سفید، سفارت آمریکا در تهران به تسخیر دانشجویان در آمد. اما تاریخ مذاکره و دیدار نیروهای انقلابی با آمریکاییها به چه زمانی باز میگردد؟
اعتمادآنلاین| رسمیترین دیدار نیروهای انقلابی با آمریکا به دولت موقت برمیگردد. بعدا پرونده ارتباط با آمریکا تا موضوع مکفارلین بسته شد. در حاشیه مراسم سالگرد انقلاب الجزایر بود که بازرگان، نخستوزیر نظام نوپای ایران، یزدی، وزیر امور خارجه و شهید چمران، وزیر دفاع با گروه آمریکایی به ریاست برژینسکی دیدار کردند. دولت الجزایر با پادرمیانی این فضا را تمهید کرد.
ابراهیم یزدی در آخرین مصاحبه خود درباره گفتوگوهای الجزایر توضیح داده بود که «برژینسکی طرف خوبی برای مذاکره بود». او گفته خود را باز کرد: «برژینسکی شخصیت برجستهای در سیاست خارجی دولت آمریکا بود و ما هم اگر میخواستیم با آمریکا بر سر مسائل مورد اختلاف طرفین به توافق برسیم، او بهترین فرد برای مذاکره بود». هنوز چند روزی تا تسخیر سفارت مانده بود و محور مذاکره به گفته وزیر امور خارجه دولت موقت «درباره انقلاب ایران بود». برژینسکی از آن دسته از دیپلماتهای آمریکایی بود که پیش از انقلاب از خطمشی سرکوب دفاع میکرد، اما دیگر انقلاب محقق شده بود. حالا آمریکا باید با شرایط جدید خود را تطبیق میداد.
برژینسکی لهستانیالاصل بود و از شوروی نفرت داشت. شاید او از نزدیکشدن نظام جدید ایران به بلوک شرق واهمه داشت. یزدی این نگرانی را تأیید کرد، اما همزمان از خوشخیالی آنها نیز گفت: «آمریکاییها نگران چرخش مواضع انقلاب ایران بودند؛ اما کلا فکر میکردند به انقلاب اسلامی ایران نزدیکتر هستند و میتوانند با آنها کنار بیایند». کارتر اما با برژینسکی همنظر نبود. دیپلمات لهستانیالاصل آمریکا روزی با مقامات ایرانی پای میز مذاکره نشست و روزی هم حمله طبس را طراحی کرد. حتی در اسنادی آمده که بعد از قطع ارتباط ایران و آمریکا بهواسطه تسخیر سفارت آمریکا، او برای به شکست کشاندن حکومت انقلابی تلاش کرد تا صدام را برای حمله به جزایر سهگانه متقاعد کند. با این وجود جالب اینکه برژینسکی در جریان مذاکرات هستهای از موافقان توافق با ایران بود.
به الجزایر سال 58 بازگردیم؛ مذاکرات گروه ایرانی و آمریکایی در دو، سه نشست و طی روز برگزار شد. «گری سیک»، دستیار برژینسکی در آن جلسات، بعدها در روایتی گفت طرف ایرانی بر بازپسگیری شاه از آمریکا تمرکز کرده بود. در مقابل آمریکاییها هم این موضوع را خارج از امکان عنوان کردند چراکه بهگفته آنها استرداد شاه جایی در فرهنگ سیاسی آمریکا نداشت. یزدی این موضوع را تأیید کرد و دلیل آن را احتمال «دردسرساز شدن» شاه عنوان کرد؛ «نگرانی ما این بود که شاه با آمریکاییها کنار بیاید و به انقلاب لطمه بخورد». به گفته وزیر امور خارجه دولت موقت، انقلاب، هنوز تثبیت نشده بود و این نگرانی کاملا بجا بود.
این دیدار با دولت موقت هزینههای زیادی در پی داشت. در داخل به او تاختند که به چه حقی با مقامات آمریکایی دیدار کردی. جواب بازرگان ساده بود، مگر نخستوزیر باید از کسی هم اجازه میگرفت؟ او عالیترین مقام اجرائی کشور بود. چندی بعد از بازگشت گروه اعزامی به الجزایر، سفارت آمریکا در تهران تسخیر شد، دولت موقت استعفا داد و آن گفتوگو بهکل از موضوعیت خارج شد. یزدی در اینباره گفت: «منافع ملی ایجاب میکرد که با آمریکاییها کنار بیاییم، اما البته چپیها نمیخواستند. طیف گسترده چپها - چه مسلمانشان چه غیر مسلمانشان- همه نسبت به اینکه ما با آمریکاییها به تفاهم برسیم، ناراحت بودند و واکنش نشان دادند».
برنامه دولت موقت این بود که مذاکرات را ادامه دهد. وزیر خارجه وقت حتی تفاهم را احتمالی در دسترس عنوان کرد. یزدی این موضوع را جمعبندی هر سه مقام ایرانی حاضر در نشست الجزایر توصیف کرد. قراردادهای نظامی سنگینی در زمان شاه با آمریکا بسته شده بود. پول قابل توجهی هم از ایران در حسابهای آمریکایی بود. ابراهیم یزدی تمام این موارد را محورهایی دانست که در صورت ادامه مذاکرات، توافق بر سر آنها دور از ذهن نبود. تسخیر سفارت اما این باب را بست. به تعبیر مرحوم یزدی مذاکره با آمریکا «دیگر معنا نداشت».
ارتباط دولت موقت با آمریکا
چند سال پیش بود که مارک گازیوروسکی، تاریخنگار آمریکایی در مقالهای در مجله «میدل ایست» درباره ارتباط دولت بازرگان و آمریکا در فاصله اردیبهشت 58 تا تسخیر سفارت آمریکا در آبان همان سال نوشت. این مقاله را مجله «اندیشه پویا» ترجمه کرد و در ضمن آن با این تاریخنگار گفتوگویی نیز انجام داد.
این گزارش جزئیات ارائه اطلاعاتی از سوی سازمان سیا به وزارت امور خارجه ایران در زمان دولت موقت را بررسی کرده است. براساس این گزارش، مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و عباس امیرانتظام افرادی بودند که مستقیما با نماینده سازمان سیا وارد مذاکره شدند و اطلاعاتی را از تحرکات عراق، وضعیت فعالیت کردها و تحرکات شوروی در افغانستان دریافت کرده بودند.
گازیوروسکی نوشته است: «16اردیبهشت 1358 بازرگان و امیرانتظام با استمپل و چارلز ناس، کاردار سفارت آمریکا در ایران دیدار کردند و در این دیدار بازرگان درخواست اطلاعاتی کرد که «به ایران برای دفاع از استقلالش در برابر دشمنان کمک کند» و خواست که این اطلاعات از طریق امیرانتظام به دولت منتقل شود».او در ادامه آورده است: «در این برهه مقامهای آمریکایی چندان میلی به دادن اطلاعات حساس به ایران نداشتند و میترسیدند چنین اطلاعاتی دست آدمهای نامشخص بیفتد. بهرغم این بیمیلی، 26 اردیبهشتماه گزارشی کمابیش ملایم و بیخطر درباره وضعیت افغانستان به امیرانتظام دادند. طی دیداری در روز سوم خرداد، امیرانتظام به یکی از مقامهای سفارت آمریکا گفت این گزارش به دردشان خورده اما ایران واقعا نیازمند اطلاعاتی درمورد تهدیدهای پیشروی امنیت داخلیاش است».
روابط امیرانتظام با سفارت آمریکا در ایران ادامه پیدا میکند، «اوایل مرداد امیرانتظام به سِمَت سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی منصوب شد و از ایران رفت. مأموریت اصلی او در این سمَت ادامه تماسهایش با مقامات آمریکایی بود، کاری که بیرون از ایران راحتتر میتوانست انجام دهد».
براساس روایت گازیوروسکی در اواسط مردادماه یک چهره دیگر بهعنوان رابط آمریکا با امیرانتظام وارد ماجرا میشود؛ شخصی به نام «کِیو» که پیش از آن رئیس پایگاه سیآیای در یکی از کشورهای خاورمیانه بود.
احتمالا به همین خاطر است که او بیشتر اطلاعات مقاله خود را از یکی از کارکنان سازمان سیا دریافت کرده است. اولین گزارش 31 مردادماه در تهران تحویل داده شد. گزارش را رابرت ایمز داد، از مأموران عملیاتی سیآیای که آن زمان مأمور «مرکز ملی اطلاعات» در امور مربوط به خاور نزدیک بود. تنها ایرانیهای حاضر در این دیدار بازرگان و یزدی بودند و امیرانتظام که از استکهلم به تهران آمده بود تا گزارش را بشنود. بنا به این روایت «گزارش، معجون مفصل و پرابهامی درباره روند جاری اتفاقات پیرامونی و اهداف سیاست آمریکا در قبال این منطقه» بود.
واکنش ایرانیها مثبت بود؛ بازرگان حتی درخواست کرد فاصله بین گزارشها کمتر از آن حدی باشد که قبلتر برنامهریزی کرده بودند. براساس گزارش، این تاریخنگار آمریکایی در شهریور 58 بخشهایی از جامعه اطلاعاتی آمریکا به این نتیجه رسیده بودند که عراق دارد مهیای حملهای احتمالی به ایران میشود. حدس واحد منافع ایالات متحد سفارت آمریکا در عراق این بود که عراق میخواهد «ضربشستی سریع» به ایران نشان دهد.
گازیوروسکی با اشاره به گزارش هوارد تایچر، کارشناس وقت پنتاگون نوشته است: «تایچر گزارش مفصلتر و پرجزئیاتتری نوشت که از افزایش عظیم نیروهای مسلح و تانکبَر عراق، اسنادی دال بر خواست این کشور برای دستیابی به سلاح هستهای، افزایش سریع و روزافزون درآمد نفتیاش، و لفاظیهای ستیزهجویانه پانعربی صدامحسین. تایچر نتیجه گرفت که عراق دارد آماده حمله به ایران و اشغال میدانهای نفتی خوزستان میشود».
گازیوروسکی نوشته است که «کیو» به استکهلم رفت و 8 و 9 شهریور با امیرانتظام دیدار کرد. آنها درمورد طرحهایی برای تداوم اطلاعات گفتوگو کردند و توافق شد گزارش بعدی اواسط مهرماه ارائه شود. پس از این توافق مقامهای آمریکایی به این نتیجه میرسند که در گزارش جدید از تلاشهای عراق برای حمله به ایران پرده بردارند. تهیه گزارش جدید طول میکشد، بنابراین موعد ارائه گزارش تا اواخر مهرماه به تعویق میافتد.
براساس این روایت؛ کیو، اسمیت و لینگن روز 23 مهرماه با ابراهیم یزدی و امیرانتظام دیدار کردند. قرار بود مصطفی چمران، وزیر دفاع هم در این جلسه حضور داشته باشد اما در کردستان مجروح و بستری شده بود. هیچ فرد دیگری در این جلسه نبود. کیو به طرفهای ایرانی اطلاعاتی درمورد حمایتهای عراق از آشوبهای خوزستان داد. او همچنین اشاره کرد آمریکا هیچ سندی دال بر حمایتهای خارجی از آشوبهای کردهای ایران ندارد. یزدی گفت ایران اطلاعاتی دارد حاکی از اینکه آمریکا، اسرائیل و عراق مشترکا دارند از ناآرامیهای کردستان حمایت میکنند.
گازیوروسکی در ادامه مهترین بخش گزارش کیو را اینگونه آورده است: «کیو درمورد تدارکات عراق جهت حمله به ایران برای یزدی و امیرانتظام گزارش داد. او به آنها گفت آمریکا اسناد متقنی دارد مبنی بر انجام مانورهای نظامی عراق که فقط میتوان با گزینه آمادهشدن برای حمله احتمالی به ایران توجیهشان کرد؛ مثلا مانورهای مشترک یگانهای مختلف و تمرینهایی برای گسیل حرکت سریع یگانهای بزرگ در مسیر اروندرود.
او گفت عراق برای فرستادن سریع یگانهای مسلح از پایگاههای دیگرش در نقاط مختلف کشور به این منطقه مرزی دارد مانورهایی اجرا میکند و این مانورها را جوری زمانبندی میکند که اثرگذاریشان بالاتر برود، این کارها را هم شب میکند تا ایرانیها و تأسیسات دیدهبانی آمریکا نتوانند بهراحتی رصدشان کنند؛ عراق همچنین دارد مقادیر عظیمی ابزارآلات و تمهیدات جنگی در این منطقه جاسازی میکند، این ابزارآلات و تمهیدات را پنهان و استتار میکنند و مشغول اجرای طرحهای مهندسی نظامی است که حمله به ایران را برایش تسهیل خواهند کرد. کیو همچنین گفت نیروهای اطلاعاتی نظامی عراق سازمانی تأسیس کردهاند به نام «جبهه آزادیبخش عرب» که همراه و همزمان با حمله عراق شورشی میان اعراب خوزستان به راه خواهد انداخت».
جیمی کارتر پذیرفت شاه مخلوع ایران برای مداوای بیماری به آمریکا برود. این باعث شد روابط نصفه و نیمه ایران و آمریکا تیره و تار شود. راهپیماییهای ضد آمریکایی در ایران پیاپی برگزار میشد تا اینکه دانشجویان خط امام در تاریخ 13 آبان با حمله به سفارت آمریکا و تسخیر آن، نسخه رابطه ایران و آمریکا و همچنین دولت موقت را پیچیدند.
پس از تسخیر سفارت و بررسی اسناد بهدستآمده از آنجا، عباس امیرانتظام بازداشت شد. 28 اسفندماه 58 امیرانتظام پای میز محاکمه نشست، بازرگان شهات داد که امیرانتظام با اجازه او با آمریکاییها وارد مذاکره شده است. با وجود شهادت بازرگان امیرانتظام ابتدا به اعدام و بعدتر به حبس ابد محکوم شد.
گازیوروسکی در پایان مقاله خود نوشته است: «پس از استعفا، بازرگان اطلاعات موجود در گزارش کیو را به جانشینانشان نداد، اطلاعات درمورد تدارک حمله عراق به ایران و اینکه چطور میتوان به یاری آیبکس این تدارکات را رصد کرد. مقامات ایرانی غافل از تهدیدی که از سوی عراق متوجهشان بود، پاکسازی نیروهای مسلح را ادامه دادند. آنها همچنین بهرغم درگیریهای مکرر با نیروهای عراقی طی ماههای پیش از حمله، تلاشی برای تقویت استحکامات دفاعی در مناطق مرزی نکردند. ایران یگان جنگی بزرگ، گردان توپخانه، گردان مسلح، یا یگانهای هلیکوپتری یورشی در مناطق مرزی که عراق شهریور از آنجا حمله کرد نداشت».
توضیحات ابراهیم یزدی
ترجمه مقاله و گفتوگو با گازیوروسکی جوابیه مفصل ابراهیم یزدی را در پی داشت. او در بخشی از این جوابیه خود نوشت: «مقاله آقای گازیوروسکی تماماً بر اساس اسناد منتشرشده دانشجویان خط امام است. اگر جوانان پراحساس آن روز در جو هیجانزده زمان گروگانگیری برای مقابله با دولت موقت انتشار آنها را بدون بررسی و تبیین، لازم میدانستند، امروز بعد از گذشت سی و چند سال، غفلت از این امر قابل گذشت نیست... در ترجمه چاپشده در مجله، حداقل در هفت مورد، مطالبی از متن اصلی سانسور شده و نیامده است. ذکر یکیک این موارد نه در این یادداشت میگنجد و نه ضرورتی دارد.
اما توجه به چند نمونه خالی از فایده نیست. مثلا محقق و نویسنده مقاله آورده است که: اسامی امیرانتظام و یزدی در صدر فهرست ترور گروه اسلامگرای افراطی (منظور گروه فرقان) قرار داشتند؛ «بعد از گروگانگیری، یزدی و بازرگان سعی کردند آقای خمینی را قانع کنند تا به دانشجویان دستور بدهد گروگانها را آزاد کنند».
این سخن درستی است. آقای مهندس بازرگان و خود من چندینبار با آیتالله خمینی صحبت کردیم... در پایان مقاله نویسنده ارزیابی خود از سیاست دولت موقت، بهخصوص آقای امیرانتظام را، در گرفتن اطلاعات از آمریکاییها بیان و آن را بسیار واقعبینانه و هوشمندانه توصیف کرده است... معلوم نیست که چرا چنین عمل شده است. شاید در جو خاص حاکم بر مطبوعات کشور، مدیران مجله با خودسانسوری یا طبق دستور عمل کردهاند... اما برخی از مطالب آقای گازیوروسکی هم به نظر درست نمیرسد و مثلاً نوشته است که: «با یزدی صحبت کردم و او به من گفت که این اطلاعات را هیچگاه به هیچ فرد دیگری نداده است. او چیزی به بنیصدر که جانشینش در وزارت خارجه بود و هیچکس دیگر نگفته بود». این سخن نادرست است. ایشان گفته است: «این ماجرا در دادگاه امیرانتظام بیرون زد و بازرگان دربارهاش شهادت داد. شهادتش طوری بود که روشن نمیگفت که آن گزارشها درباره چه بوده؟ تا آنجا که من به خاطر دارم، این مسئله هرگز در دادگاه آقای مهندس امیرانتظام مطرح نشد...
نویسنده مقاله از آقای کیو نقل میکند که او با دکتر بهشتی نیز دیدار و گفتوگو داشته است، اما روشن نیست که در این دیدار درباره چه موضوعاتی گفتوگو شده است. به احتمال زیاد جورج کیو همان اطلاعاتی را که در دیدار خود با آقای مهندس بازرگان ارائه داده است با آقای دکتر بهشتی نیز مطرح کرده است. آیا آقای دکتر بهشتی موضوع را به شورای انقلاب یا به رهبر انقلاب گزارش دادند یا خیر، روشن نیست. طبیعی است که نمایندگان اعزامی آمریکا به ایران با رئیس دولت و وزیر خارجه که مسئول نهاد دیپلماتیک کشور هستند دیدار کنند و درباره موضوعات مورد علاقه طرفین مذاکره کنند. اما مذاکره با رئیس شورای انقلاب و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، آنهم بدون اطلاع و هماهنگی با دولت، نامتعارف است».
یزدی در ادامه به منتشرنشدن بخشی از اسناد سفارت آمریکا اشاره میکند؛ گزارش، دیدار بهشتی با کیو را پررنگ میکند تا نکته مورد اشاره خود را پررنگ کند. انتشار اسناد آنچه دانشجویان خط امام «لانه جاسوسی آمریکا» میخواندند، برای شخصی چون عباس امیرانتظام خیلی گران تمام شد. برای همین است که یزدی از منتشرنشدن اسناد صحبتهای ردوبدلشده بین آمریکاییها و بهشتی میگوید. ابراهیم اصغرزاده، عضو شورای مرکزی «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام»
جایی در جواب به اینکه چرا اسناد مربوط به شهید بهشتی را منتشر نکردید، آن اسناد را «منفی» ندانسته و از تأکید اسناد بر انقلابیبودن بهشتی گفته: «سندهای مربوط به آقای بهشتی را چندان مهم نمیدیدیم که شورای مرکزی تقاضای ملاقات با (آیتالله خمینی) را بکند و برود از امام کسب تکلیف کند. همین را کافی میدانستیم که آقای موسویخوئینیها مطلع میشد و امام را در جریان میگذاشت». یزدی در بخش دیگری به اتهام اصلی واردشده به خود اینگونه پاسخ میدهد: «اینکه چرا آقای مهندس بازرگان و دکتر یزدی گزارش این دیدار را به امام یا جانشین خودشان ندادند (عنوان اصلی مقاله) برای این بود که این خبر تازهای برای ما نبود.
همانطور که در بخش دوم توضیح دادهام اطلاعات ما از تدارکات دولت عراق برای حمله به ایران از این خبر به مراتب بیشتر بود و آقای خمینی و اعضای شورای انقلاب هم از این اطلاعات آگاه بودند. نکته مهم و قابل توجه این است که عراق نزدیک به یک سال بعد از استعفای دولت موقت به ایران حمله کرد. دانشجویان خط امام با اشغال سفارت به این اسناد دسترسی پیدا کردند. آیا آنها گزارش این دیدار و خبر آقای کیو را به رهبر انقلاب و شورای انقلاب دادند یا خیر؟»
کلید خوردن مذاکرات قبل از انقلاب
مذاکره آمریکا با انقلابیون تنها مختص به بعد از انقلاب نبود. پیش از انقلاب، هنری پِرِکت، یکی از پرشورترین طرفداران پذیرش انقلاب ایران در دولت کارتر و رئیس سابق بخش ایران وزارت خارجه بعد از کشتار میدان ژاله در 17 شهریور 57، به این نتیجه رسیده بود که شاه دیر یا زود سقوط خواهد کرد و منافع آمریکا ایجاب میکند هرچه سریعتر با اردوی مخالفان ارتباط برقرار کند.
پِرِکت در زمانی که هنوز شاه در قدرت بود، با ابراهیم یزدی دیدار کرد. با وجود اینکه شاه هنوز تسلط داشت، اینکار میتوانست تبعات پیچیدهای در پی داشته باشد. یزدی در جلد سوم کتاب درباره این دیدار نوشته: «تعجب کردم که چگونه چنین فردی مسئول میز ایران وزارت خارجه آمریکاست. مثلا حتی نام دکتر شریعتی را هم نشنیده بود تا چه رسد به آشنایی با آثار او. آدرس مرکزی را که میتوانست آثار ترجمهشده مرحوم شریعتی و مطهری و برخی دیگر از نویسندگان اسلامی ایران به دست آورد، یادداشت کرد، تا آنها را تهیه و مطالعه کند».
بهشتی؛ مطلوبترین مقام ایرانی برای مذاکره
بازرگان چند روز پیش از 22 بهمن از سوی رهبر انقلاب به نخستوزیری دولت موقت برگزیده شد. او فردی تحصیلکرده و با سابقه مدیریتی قابل توجه بود. سازمان سیاسی او نهضت آزادی بود، ارگانی که اپوزیسیون شاه بود اما در قیاس با دیگر سازمانهای انقلابی کموبیش نخبگان را در خود جمع کرده بود. دولت موقت که تشکیل شد، بسیاری از پستهای اداری را اعضا یا نزدیکان نهضت آزادی در دست گرفتند. این موضوع همیشه یکی از نقدهای منتقدین بازرگان است. روی کارآمدن میانهروها بعد از انقلابها اما امری شایع است؛ به این دلیل ساده که میانهروها در نظم گذشته تجربه مدیریتی بیشتری از گروههای تندرو و اغلب جوان بهدست آوردهاند. انقلاب ایران نیز از این قاعده عمده مستثنا نبود. به این ترتیب سکاندار دولت انقلابی در اول، میانهروهای نهضت آزادی شدند.
اینطور شد که مذاکره با آمریکا نیز با نام آنها گره خورد. اما چهرههای دولت تنها افرادی نبودند که با آمریکا دیدار و مذاکره کردند. برجستهترین چهره انقلابی که قبل و بعد از انقلاب با فرستادگان آمریکا روبهرو شد، شهید بهشتی بود.
سیدمحمد حسینی بهشتی، روحانی تحصیلکرده و دنیادیدهای بود که نزد شخص اول انقلاب نیز اعتبار ویژهای داشت. بهشتی منحصربهفرد بود و فراتر از کلیشههای چپ یا مذهبی اول انقلاب کار خود را پیش میبرد و بهنظر میرسد این موضوع نیز از چشم آمریکاییها دور نمانده بود. تلاقی مؤلفههای شخصیتی و جایگاه او در بین جریان اصلی جمهوری اسلامی باعث شد تا آمریکا بعد از گروگانگیری تلاش کند از طریق او وارد مذاکره شود.
یک روز بعد از گروگانگیری، سیا در گزارش خود به کاخ سفید درباره بهشتی نوشته بود: «مقامات آمریکایی که او را از نزدیک دیدهاند میگویند از اعتمادبهنفس بسیار بالایی برخوردار است. او (بهشتی) در برابر گروههای سیاسی، مذاکرهکننده سرسختی بوده ولی در مقایسه با {امام} خمینی بیشتر حاضر به مصالحه است». ارزیابیهایی از این دست باعث شده بود که بعد از گروگانگیری، شخصی چون برژینسکی از دولت الجزایر برای ایجاد کانالی محرمانه به سید محمد بهشتی کمک بخواهد. درخواست برژینسکی را الریک هاینس، سفیر وقت آمریکا در الجزایر روز 23 دی 1358 (13 ژانویه 1980) با محمد صدیق بن یحیى، وزیر خارجه الجزایر مطرح کرد. جواب او اما منفی بود. به گفته سفیر وقت آمریکا در الجزایر، مقامات الجزایری «ابدا نمیخواستند دست به اقدامی بزنند که اعتبارشان نزد {امام} خمینی خدشهدار شود».
بنا بر اسناد منتشرشده وزارت خارجه آمریکا، حدود یک هفته قبل از آنکه برژینسکی برای تماس با شهید بهشتی به الجزایر متوسل شود، والتر ماندیل، معاون رئیسجمهوری آمریکا نیز از وزارت خارجه خواسته بود خلاصهای از شرح حال و سوابق آقای بهشتی را برای او آماده کند.
گزارش شرح حال بهشتی در روز 15 دیماه 1358 (پنجم ژانویه 1980) از سوی بازوی اطلاعاتی وزارت خارجه آمریکا (اداره اطلاعات و تحقیقات) برای ارائه به معاون رئیسجمهوری آماده شده بود. این گزارش یکصفحهای حاوی خلاصهای از مراودات پیشین آقای بهشتی با مقامات آمریکایی است و دیدگاه آنان نسبت به او را روشن میکند. در بخشی از این گزارش آمده: «بهشتی به زبان آلمانی مسلط است اما انگلیسی را آهسته، مبهم و بااحتیاط صحبت میکند. او فرد اندیشمندی است و کسانی که با او در تماس بودهاند را تحتتأثیر قرار داده. یکی از معدود رهبران مذهبیست که جهان مدرن را بهوضوح درک میکند... به نظر ما، بهشتی مطلوبترین مقام ایرانی برای مذاکره است. اندیشههایش واضح، جدی و منسجم است. او بیش از آنچه میتواند انجام بدهد تعهدی نخواهد پذیرفت؛ نقطهنظرات دیگران را درک میکند حتی اگر آن را قبول نداشته باشد. او حرفهای تبلیغاتی بیاساس یا دروغهایی که عملکرد (صادق) قطبزاده را مخدوش کرده نمیزند».
جورج کیو در جایی درباره آیتالله بهشتی میگوید: «بهشتی یکی از معدود روحانیان ارشد بود که غرب را درک میکرد. بنابراین بهشدت به او احتیاج داشتند».
منبع: شرق
دیدگاه تان را بنویسید