سفینه سرنشیندار دراگون به کمک ناسا میآید
در حالی که شور و شعف خاصی مقامات آمریکایی را به خاطر پرواز آزمایشی سفینه سرنشیندار دراگون در بر گرفته و نگاه همه رسانهها به گزارش این پرواز دوخته شده باید با نگاهی واقع بینانه به این پرواز ببینیم آیا ناسا با کمک این اژدها میتواند موفقیتی برای خود کسب کند یا قرار است توسط آن بلعیده شود.
اعتمادآنلاین| دراگون به یک گلوله بزرگ سفید شباهت دارد. البته گلولهای بسیار بزرگتر و سریعتر. سفینهای که آن را کرو دراگون میخوانند؛ اژدهای سرنشیندار! شکل ظاهر آن، تا حدودی انسان را به یاد سفینه فضایی ژول ورن در کتاب سفر به ماه میاندازد. با این تفاوت که به جای شلیک از یک توپ، در ارتفاع چند 10 متری از زمین، در بالای موشک فالکون 9 قرار داشت، بر روی سکوی پرتاب آ -39 کندی در فلوریدا. سکویی که نشانی است از موفقیتهای بزرگ ناسا در دوران به اصطلاح طلایی آپولو و شاتل فضایی. اژدهای این داستان که به ظاهر هیچ شباهتی به اژدها ندارد، روز دوم مارس از سکوی افتخار آفرین 30- آ راهی مدار زمین شد و حدود یک شبانه روز بعد به ایستگاه فضایی بینالمللی رسید و با موفقیت به آن پیوست.
تقریباً همه دست اندرکاران فناوری فضایی این را مرحله بزرگی در تاریخ فضانوردی اعلام کردند: نخستین حضور یک شرکت تجاری در عرضه سفینههای سرنشیندار. اینک در آمریکا چشمها به دو شرکت دیگر دوخته شده تا وارد گود شوند و عرصه غیردولتی شدن پروازهای فضایی را در دست بگیرند تا ناسا تنها به عنوان سفارش دهنده و ناظر نقش آفرینی کند. برخی آن را گام بزرگی برای اسپیس ایکس و قدم بزرگتری برای تجارت فضایی میدانند و معتقدند دوره کارآفرینی در فضا آغاز شده است.
برای کسانی که از سیر حرکت آمریکا در طول تاریخ فضانوردی کمتر اطلاع دارند، این واژهها بسیار امیدوار کننده است: آغاز عصر جدید فضانوردی، دوران پایان دادن به حکومت دولتها در میدان فناوری فضایی و...
اما اگر عمیقتر به آن نگاه کنیم و از این پوسته ظاهری بگذریم، چهرهای دیگر را خواهیم دید با سوالهای بیجواب فراوان.
آیا واقعاً ایلان ماکس مدیر اسپیس ایکس و یا حتی شرکت بوئینگ با سابقه چند دهه فعالیت هوا-فضایی تواناییهای مالی و فنی برای اجرای چنین برنامههای سنگینی را دارند؟ آیا اصولاً واگذاری کار به شرکتهای خصوصی میتواند گام بزرگی برای فناوری فضایی باشد؟
نگاهی به تاریخچه ناسا نشان میدهد که این سازمان در گذشته با واگذار کردن طرح و برنامهها به شرکتهای مختلف، به رغم آنکه ظاهراً خود مدیریت کار را بر عهده داشت و ظاهراً قدمهای بزرگی را برداشت، اما دچار حرکات زیگزاکی زیادی شد و بودجههای هنگفت بسیاری را در این راههای ناتمام هدر داده است.
در نخستین سالهای آغاز عصر فضا، به رغم آنکه تقریباً تمام ثروت فنی و انسانی فناوری موشکی آلمان نازی را تصاحب کرده بود به دلیل عدم تمرکز در برنامهریزی، حرکات خلق الساعه و پراکنده شدن نیروهای بالقوه موشکی در شرکتهای مختلف و مؤسسات دولتی و شبه دولتی، مکرر دچار عقب افتادگی از حریفی شد که گرچه توان فنی چندانی نداشت اما با تمرکز نیرو و توان، توانست به نمونه عینی ماجرای مسابقه خرگوش و لاکپشت تبدیل شود. پس از خوردن ضربههایی مانند پرتاب نخستین ماهواره، نخستین موجود زنده به فضا و … در مرحله بعدی یعنی ورود به دوره پروازهای سرنشیندار، باز هم دنیای سرمایهداری نتوانست از امکانات وسیع فنی و نیروی انسانی بادآورده جنگ جهانی دوم بهره واقعی ببرد و طراحی و ساخت سفینه سرنشیندار مرکوری به عهده شرکت «مکدانلایرکرافت» گذاشته شد که مرتباً مشکل آفرینی کرد. جان گلن نخستین فضانورد آمریکایی که در مدار زمین گردش کرد میگفت: زمانی که به خاطر میآوردم ساخت هر قطعه این سفینه در مناقصه به شرکتی واگذار شده، مو بر تنم راست میشد!
در حالی که طرح مرکوری نتوانسته بود موفقیت چشمگیر و اعتباری را برای آمریکا کسب کند، ناسا قراردادی با شرکت «مکدانل» بست تا به عنوان طرف قرارداد اصلی، سفینه «جمینی» را بسازد. این شرکت که تجربهای گرانبها از طراحی و ساخت مرکوری به دست آورده و با همگرایی و ادغام با چند شرکت کوچکتر اینک تبدیل به یک شرکت بزرگ با نام شرکت سهامی هوایی(McDonnell Aircraft Corporation) شده بود، توانست با تکیه بر تجربه ارزشمند به دست آمده از طرح مرکوری و با استفاده و توسعه فناوری همان سفینه، اهداف برنامه جمینی را تا حدود زیادی تحقق بخشد. سفینه جمینی، در حقیقت نوع پیشرفته مرکوری بود که میتوانست به جای یک نفر، دو نفر را حمل کند.
فضانوردان آمریکایی نیز به برکت تجربههای عملی در سفینه مرکوری توانستند طی 10 پرواز با ناو جمینی، گامهای مهمی مثل پرواز طولانی بوسیله فضانوردان، ردیابی ناو هدف در فضا، ملاقات و الحاق با آن، انجام مانور ناوهای کیهانی پس از الحاق و ملاقات، راهپیمایی در فضا، تغییر مدار ناو کیهانی در مدار، کنترل بازگشت سفینه فضایی به زمین و… را عملاً به مورد اجرا درآورند و نه تنها عقب ماندگی آمریکا از شوروی در زمینه فضایی را جبران کنند بلکه حتی چند گام نیز جلو بیفتد.
در حالی که ناسا میتوانست با بستن قرارداد برای توسعه سفینه جمینی از ناوی 2 نفرهبه سفینهای با توانایی حمل 12 نفر، گام بزرگ بعدی را بردارد، به دلیل ورود به یک مسابقه بیحاصل برای سفر به ماه، قراردادی با شرکت هوایی «نورث امریکن» که بعداً به نورث امریکن راکول تغییر نام داد بست.
آپولو سفینهای کاملاً متفاوت با مرکوری و جمینی و تجربهای نو به شمار میرفت که بیتجربگی دست اندرکاران آن، عجله بی مورد برای پیشی گیری از روسها در رسیدن به ماه، خودخواهی سردمداران آمریکا برای اثبات حرف کندی که گفته بود تا پایان دهه 1960 فضانوردان آمریکایی به ماه خواهند رسید و… منجر به فاجعه کشته شدن سه فضانورد ناسا ضمن یک تمرین قبل از پرواز شد.
به این ترتیب با کنار گذاشتن کوله باری از تجربه مفید سفینههای مرکوری و جمینی، ناسا برای پیروزی در یک مسابقه غیرعاقلانه و جاهطلبی بی مورد، هزینهای بیش از 25 میلیارد دلار (اگر بخواهیم معادل امروزی آن را تعیین کنیم به مبلغی در حدود 4 برابر آن یعنی تقریباً 110 میلیارد دلار میرسیم) را به مردم آمریکا تحمیل کرد تبی که خیلی زود خوابید و ناسا حتی سه پرواز نهایی آپولو را لغو کرد تا باز هم در ادامه این مسابقه با روسها به برنامه نافرجام و ابتر «اسکایلب» دست بزند.
مرکوری گرچه موفقیت شایانی در برابر سفینه روسی "وستک" به حساب نمیآمد اما با تداوم آن در شکل جمینی، موفقیتهای خوبی را نصیب آمریکا کرد و میتوانست در صورت ادامه، مسیری را برای ناسا در جهت توسعه فضانوردی بوجود آورد اما به دلیل انحراف و پیچیدن در بیراهه جنگ سرد تسخیر ماه و برنامه پر زرق و برق آپولو، به جادهای کور و بنبست تبدیل گردید. آپولو با تمام هزینه سنگین و تجربه فنی برجسته، سرنوشتی بهتر از مرکوینداشت و در حالی که میتوانست در ادامه به استقرار ایستگاههای فضایی مجهزتر و تجربههای علمی و فنی و حتی بهرهوریهای نظامی برای آمریکا منجر گردد، به دلیل نفوذ سرمایهداران در زد و بندهای پنهان پشت پرده، عقیم ماند و دنیایی از تجربههای ارزشمند به انبار رفت تا برنامه شاتل فضایی با اهدافی متفاوت بر شانه ناسا گذاشته شود.
روز از نو و روزی از نو!
بین آخرین بهرهوری از تتمههای برنامه آپولو و به کارگیری عملی فضاپیمای شاتل که باز هم هیچ ربطی به برنامه آپولو نداشت و با اهداف دیگر، ابزارهای دیگر و روشهای دیگر وارد میدان شد، نزدیک به 7 سال سکوهای پرتابکیپ کندی، فضانوردی را به خود ندید.
شاتلهای فضایی، با سر و صدای تبلیغاتی وسیعی پا به میدان گذاشتند و نوید عصر جدیدی با توانمندی بالاتر و ارزشمندتر را فریاد میکردند.
قرار بود سفینههای چهارگانه شاتل هر کدام 100مأموریت مداری داشته باشند که جمعاً 400 پرواز مداری را شامل میشد اما هنوز دور اول به پایان نرسیده بود که با انفجار چلنجر و کشته شدن 7 سرنشین آن، در آغاز سال 1986، ترمز ناسا کشیده شد و مجدداً کیپ کندی نزدیک به سه سال هیچ پرتاب سرنشینداری را تجربه نکرد.
پرتاب شاتلها بعد از یک توقف طولانی در سپتامبر 1988 آغاز شد در حالی که ناسا با تحمل بار سنگین مالی، فضاپیمای دیگر را به ناوگان خود افزود. به این ترتیب، بر اساس قول و قرار اولیه، بدهی ناسا به 500 پرواز سرنشیندار افزایش یافت که تنها 26 مورد آن، آن هم با 7 کشته انجام شده بود. بین سپتامبر 1988 تا فوریه سال 2003 که بار دیگر فضاپیمای شاتل حادثه ساز شد و 7 نفر دیگر را به قتل رساند، تا آن زمان این سفینه 88 مأموریت مداری انجام داد که تقریباً هیچکدام از آنها بدون مشکل نبود و سرانجام بی توجهیها و سرگردانی در هزار توی پر پیچ و خم کاغذبازیهای اداری ناسا منجر به نابودی فضاپیمای کلمبیا، کشته شدن 7 فضانورد و سکوتی نزدیک به دو سال و نیمه در پروازهای فضایی و از آن بدتر، نیازمند شدن تحقیرآمیز آمریکا به روسها گردید. از سرگیری پرواز شاتلهای فضایی در سال 2005 کاملاً در وضعیت اضطراری صورت گرفت و ناسا تنها میخواست به برخی تعهداتش در مورد ایستگاه فضایی بینالمللی عمل کند. در هر مأموریت شاتل، سایه ترس وجود داشت.
با تمام تضمینهای رسمی، دیگر هیچکس اطمینانی به پایان پذیرفتن هیچیک از مأموریتهایشاتل نداشت. تا بالاخره این سازمان در حالی که تنها به حدود کمتر از یک سوم تعهداتش برای بهره وری از شاتل فضایی عمل کرده بود، به دلیل خطرات احتمالی سامانه حمل و نقل فضایی شاتل، آن را در سال 2011 خانه نشین کرد و اعلام شد ناسا تمایل دارد میدان را به شرکتهای خصوصی واگذار کند. این در حالی بود که تا آن زمان هم، شرکتهایی مانند مکدانل، نورث امریکن راکول، مورتون تیکول، مارتین ماریتا، راکتداین و… در حقیقت سازنده و مجری فنی برنامهها بودند.
جدای از نابسامانی فوق که از سال 2011 منجر به نیازمندی ناسا به روسکاسموس -سازمان فضایی روسیه- شد، در هر دوره ریاست جمهوری، رؤسای جمهور موضوعهای جدیدی را به عنوان اهداف فضایی آمریکا اعلام میکردند. از فرود بر روی سیارکها گرفته تا سفر به مریخ. در این اوضاع شلوغ، با اعلام بستن قرارداد با شرکتهای خصوصی برای ساخت سفینه بعدی آمریکا، بازار طرحهای تخیلی و افراد شهرت طلب هم گرم شد تا از کم اطلاعی مردم استفاده کنند و در کنار یکی-دو طرح خوب و عملی، عوام را با سفینههای تخیلی، به پروازهای زیرمداری و بدون بازگشت به مریخ و فروش معادن و زمینهای ماه، به عالم هپروت ببرند.
اما در عمل، ناسا، ضمن بستن قراردادهای دراز و کوتاه مدت در انتظار عملی شدن پرواز با سفینههایی بود که از زیر بار روسها بیرون بیاید و به آرزوی پرواز "فضانورد آمریکا، با سفینه آمریکایی، از خاک آمریکا" جامه عمل بپوشاند. آرزویی که باید در سال 2015 عملی میشد و تا سال 2019 تأخیر داشته است. اینک باید دید آیا سه شرکت اسپیس ایکس با دراگون، بوئینگ با استارلاینر و سیرا نواداو بادریمچیسر میتوانند رؤیای «فضانورد آمریکا، با سفینه آمریکایی، از خاک آمریکا» را عملی کنند.
در هر حال و حتی در صورت انجام این برنامهها، باز هم سازمان فضایی آمریکا، راهی را نیمه تمام گذاشت تا با صرف بودجهای کلان، این بار در سه مسیر مختلف پا بگذارد که آینده روشنی حداقل برای او ندارد. در صورتی که هزینههای سنگین این برنامهها را مالیات دهندگان آمریکایی باید بپردازند و از آن بدتر، اگر تا امسال آشپزی ناسا برای رفت و آمد به ایستگاه فضایی بینالمللی را ناو با تجربه سایوز بر عهده داشت، از این پس، این آشپزخانه، سه آشپز دارد که معلوم نیست غذا شور شود یا بینمک و از این اوضاع بهم ریخته با مدیریتهای متعدد، ناسا خواهد توانست سربلند بیرون بیاید و به نتایجی ارزشمند در توسعه فناوری فضایی دست پیدا کند.
منبع: ایسنا
دیدگاه تان را بنویسید