«اعتمادآنلاین» ناگفتههای مرحوم آیتالله حائری شیرازی را منتشر میکند- بخش سوم و پایانی
داریم به سمت طاغوت چهار دست لباسی میرویم/ ممکن است اینترنت که از بدترین ابزارهاست روزی بهترین نعمتها باشد/ شاید ماهواره روزی نعمتی باشد که ما فیلمهای خوب خودمان را از آن پخش کنیم
آیتالله حائری شیرازی گفت: من عرض میکنم که ما داریم میرویم به سمت طاغوت 4 دست لباسی. طاغوتی که هیچ نقطه ضعفی در ظاهر ندارد، اگر امت ما توانست پشت این 4 لباس طاغوت را شناسایی کند آن موقع زمان ظهور است. منتهی چون «یخرجوهم من ظلمات الی النور» است معنای آن این است که بر نور امت مرتباً افزوده بشود.
اعتمادآنلاین| آیتالله حائری شیرازی روایتی از دوران طلبگی و شاگردی نزد مرحوم آیتالله العظمی بروجردی را شرح میدهد. او در این گفتوگو که برای انتشار در اختیار اعتمادآنلاین قرار گرفته ناگفتهها و خاطراتی از دیدارش با امام(ره)، آیتآلله محمدتقی مصباح یزدی و دوران حبسش را بازگو میکند. بخشی از این ناگفتهها پیشتر و در بخشهای اول و دوم منتشر شد. آنچه در ادامه میخوانید بخش سوم ناگفتههای مرحوم آیتالله حائری شیرازی است.
آقای مطرودی جانباز قطع نخاع اسطوره صبر و مقاومت است
جانبازهایی که قطع نخاع هستند، تا حالا دارند صبر میکنند، یک ذره اظهار ندامت نکردند. همینطور دارند صبر میکنند. ترکش در ستون فقرات اوست، در نخاع اوست، همین جانبازی که قطع نخاع از گردن است، آقای مطرودی، 15 سال است همینطور درد میکشد. شما وقتی او را نگاه میکنید، لبخند او قطع نمیشود. با دل خونین لب خندان بیاور همچو جان. اینها هستند که آتش را به دست گرفتند. امت به این ها نگاه میکند و آتش را دست میگیرد. فلسطینیها نگاه به اینها کردند و آتش دست گرفتند.
شما اگر بگوئید چگونه شد امام حج را به آن صورت درآورد و برائت از مشرکین را در حج آورد، برای اینکه در حج یک رخنه برای دست کردن در آتش باشد. 500 تا از خانمها و آقایان در آن روزها کشته شدند. یک قسمت پوست از دست او میافتد، دست او تاول میزند. کار بزرگی که امام کرد همین بود. اینکه امام میگوید انشاءا... ما این انقلاب را به صاحب اصلی آن امام زمان علیه السلام برسانیم، به دلیل این است که ما این آتش را اینقدر نگه میداریم که انشاءا... سرد بشود. خدا حفظ کند آقای بهلول را، به ایشان گفتم «شما اوضاع را چطور میبینید؟» گفت «یک روز امریکا به 50 کشور جدا جدا متلاشی میشود، عیناً همینطوری که شوروی شد.» خیلی با اطمینان گفت. آقای بهلول را میشناسید؟
*بله. خاطرات او را هم گرفتهایم.
در اینکارها نمی شود زمان معین کرد که چه وقت و چگونه. هر چه زمان بگوید، آقای بهلول هم بگوید، مشخص نیست. چون باب او باب زمان معین نکردن نیست. پای انسان در میان است. اما اصل آن واقع میشود. خب، این مطلبی بود که درباره انقلاب گفتیم.
*ببخشید راجع به حوادث سالهای 41، آقای شریعتمدار، جریان دارالتبلیغ، روز قیام 15 خرداد، دستگیری امام، بعد از اینکه در آن فضای حوزه یک عده آقایان به امام گفتند جواب این خونهای ریخته را چه کسی باید بدهد، از این دوره چه خاطراتی دارید؟
من 15 خرداد شیراز بودم. خواهری داشتم که گاهی بیماری صرع و غشوه داشت. از حمام لب حوض آمده بود دست خود را بشوید، آن حالتِ او پیش آمد، داخل حوض افتاد. ما هم آنجا نبودیم. وقتی آمدیم دیدیم از دنیا رفته. سن او هم بالا بود. درست روز 15 خرداد این اتفاق افتاد. این اتفاق باعث شده بود که من در روز 15 خرداد اصلاً بیرون نبودم که در جریان مسائل باشم. آن روز برای عرض تسلیت ما میآمدند. ما در آن زمان روز مصیبت زدگی ویژه خودمان را داشتیم.
تفاوت تحلیل آقای بروجردی و امام در بحث دخالت در سیاست
اما سیر حوادثی که پیش آمد، این بود. آقای بروجردی به شاه درباره انقلاب سفید و امثال آن اخطار کردند. به خاطر اخطار آقای بروجردی آنها دست نگه داشتند. اطبا و آنهایی که با آقای بروجردی بودند، به شاه گفته بودند که ایشان عمر زیادی نمیکند. نظر او این بود بعد از اینکه آقای بروجردی از دنیا رفتند، حوزه بدون سد میشود. آن موقع، زمان مناسبی است برای ابراز این جریان. امام هم فرمود «اینها میگفتند بعد از آیت ا... بروجردی چیزی به چشم نمیخورد، دیدند که چیزها به چشم میخورد، چیزی به گوش میخورد، چیزهایی هم به دهان خواهد خورد.» این انتظاری بود که داشت نقل شده بود. بعضیها هم به ما همین را میگفتند.
من وقتی بعضی جاها با کسانی بحث میکردم که با آقای بروجردی در رابطه بودند میگفتند «آقای بروجردی میگفتند ما تجربه داریم که هر وقت در سیاست دخالت کردیم شکست خوردیم.» من میگفتم «آقا تکلیف شرعی چیست؟ اینکه نمیشود.» امام با دیدن اینکه آقای بروجردی میگفت ما تجربه داریم هر وقت دخالت در سیاست کردیم شکست خوردیم، با آن تقوایی که برای آقای بروجردی قائل بود، با آن اعتقادی که به ایشان داشت، امام میگفت «تحلیل شما چه است؟» این تجربه است تجربه غیر از تحلیل است. ممکن است دو نفر یک تجربه را داشته باشند با دو تحلیل. بر اساس یک تجربه دو تصمیم بگیرند. تحلیل آقای بروجردی با
تحلیل امام متفاوت بود. آن موردی که آقای بروجردی به آن اشاره میکند ما هر وقت در سیاست دخالت کردیم شکست خوردیم، یا همان جریان مشروطه است که آمدیم و اینگونه سر ما آوردند، یا جریان آمدن آقای کاشانی و عواقب آن است. تحلیل امام تفاوت دارد. تحلیل امام این است که میگوید چرا ما شکست خوردیم؟ چون دخالت کردیم شکست خوردیم؟ خیر، چون سیره ما بر عدم مداخله بود. چون مداخله نمیکردیم تجربه نداشتیم، چون تجربه نداشتیم کارشناس موضوع نبودیم، چون کارشناسانه کار نمیکردیم راه و چاه را نمیدیدیم و ابتکار عمل دست ما نبود. فعالانه برخورد نمیکردیم، منفعلانه برخورد میکردیم. یعنی مردم میآمدند به زور در خانه ما، از ما در رابطه با مسئله ای امضا میگرفتند که بیاید. مردم از بین رفتند. بیائید ندایی بدهید فریادی بدهید. نتیجه معلوم است که شکست است. پس ما شکست را از مداخله نخوردیم، شکست را از سیره بر عدم مداخله خوردیم.
تحلیل امام در مورد دخالت در سیاست
تحلیل امام این بود که مداخله کنیم زیاد هم مداخله کنیم. اینقدر مداخله کنیم که کار آزموده بشویم، کارشناس بشویم، بعد بر مبنا مداخله کنیم، فعالانه مداخله کنیم. وقتی فعالانه مداخله کردیم، پیروز میشویم. این همان حرفی است که امام به آقای عسگراولادی گفته «اینکار 30 سال طول میکشد.» عرض کردم، زمان نمی شود مشخص کرد. امام هم که میگفت 30 سال طول میکشد، الان از 40 سال هم گذشت. سال 41 که این قیام شده، الان 81 است، 40 سال است که می گذرد. چرا؟ چون حدودی است. آقای بهلول هم زمان بگوید همین است. این مسئله از مسائلی است که نمیشود برای آن زمان معین کرد. چون پای انسان در کار است. انسان کوتاه میآید انسان فعالیت میکند، از جایی به انسان مسئله ای را اجبار نمیکنند. عالم را مسخر انسان قرار دادند نه انسان را مسخر عالم. امام میگفت که ما بیائیم کارشناس بشویم.
امام کارشناسانه مداخله کرد. یعنی از 42 کارشناسانه دخالت کرد تا 57. هیچ اطلاعیه امام را دیگران ننوشتند که دست او بدهند و امضا کند. خود او مورد به مورد رهبری کرد. علت پیروزی هم به دلیل حرکت کارشناسانه بود. الآن هم تا ما در مسائل اقتصادی کارشناس نشویم نمیتوانیم در مسائل اقتصادی پیروز بشویم. همینطور در مسائل سیاسی، هیچ فرقی ندارد. معنای دخالت روحانیون در مسائل اقتصادی نباید اندوخته کردن ثروت و این مسائل باشد. علی علیه السلام در مسائل اقتصادی دخالت میکرد، اما یک ذره از منافع خود را به خانه نمیبرد.
وضع قوت و غذا و لباس خودش و بچههایش همان بود که در اوج فقر او بود. یعنی در هر دو مورد به حداقل اکتفا میکرد. اما گروه عظیمی از فقرا و مساکین و بیچارگان تحت پوشش علی علیه السلام بودند. علی علیه السلام دخالت می کرد. اقدام می کرد به بیابان زدایی در حوالی مدینه، در ینبوع و آن جائی که الآن به آن آبار علی میگویند. این از قول امام حسن مجتبی علیه السلام است که «مات علی علیه السلام و علیه من الدین الثمان در هم و باء الحسن علیه السلام.» 800 هزار درهم پیش حضرت علی بود. اگر 10 درهم معادل یک گوسفند باشد، و یک گوسفند 50 هزار تومان باشد، این 800 هزار درهم معادل 4 میلیارد تومان میشود. امام علی دو تا ملک را 4 میلیارد تومان فروختند. خوب شما اینها را برای مردم نگوئید، علی علیه السلام یک ذره از مال بیت المال را در خانه خود نبرد. همه آن صرف اداء دین او شد. بقیه آن هم هر چه بود برای فقرا و مساکین بود. قسمتهایی از این اموال را برای اولاد وقف کرده، قسمتی از آن را برای فقرا وقف کرده، اما با برنامه ریزی که کرده، این کار را کرده است .
اینجور هم نبوده که این املاک را به وسیله قوت امامت درست کرده باشد، خیر، به وسیله قوه بدنی عادی خود کرده. قوه بدنی او نیست، مدیریت اوست. ایشان هرمزان را به عنوان تمیشت دادن امور خود معین کرد. این آدم اعدامی را که به خاطر اشتباه خلیفه دوم، اعدام او متوقف شد، به کار گرفت. ایشان خیلی هم هرمزان را دوست میداشت. به او گفت «هر کاری کاشان میکردی بیا اینجا بکن.» او هم گفت «میخواهم اصلاً چهره اینها را نبینم.» چون غلام او ابولوءلوء خلیفه دوم را کشت. خیال کردند که به تحریک این بوده. بیگناه او را کشتند. ایشان مقصر نبوده. به هر جهت هرمزان مدیر خوبی بوده. یک شورشی بود، دستگیر شده بود، حکم او اعدام بود، وقتی او را در مدینه آوردند برای اینکه خلیفه حکم اعدام او را بدهد، ایشان آب خواست. جام آب برای او آوردند. دائم نگاه به این طرف و آن طرف میکرد. خلیفه غیر ضروری یک دفعه گفت «این طرف و آن طرف را نگاه نکن تا این آب را نخوری تو را نمیکشند.»
این آدم سیاسی بود و آب را ریخت. خلیفه به علی علیه السلام نگاه کرد که «یعنی ما گفتیم اگر تا این آب را نخوری تو را نمیکشند، یعنی این حرف همین طوریِ من، به عنوان خلیفه اثر دارد؟» علی علیه السلام گفت «بله اثر دارد» گفت «یعنی هیچی؟» گفت «یعنی هیچی.» به هرمزان گفت «از مدینه تکان نخور.» بعد از مدتی علی علیه السلام گفت «من ضامن او هستم که در محل خود نرود.» به او گفتند «ما ضمانت تو را قبول داریم با این کار.» این کار را کرد، یعنی چه؟ یعنی روحانیون دخالت بکنند، اما آلاف الوف نکنند و به خانه نبرند. چه فرقی است بین دخالت در اقتصاد و دخالت در سیاست؟ اگر آلودگی است، آن هم آلودگی دارد، اگر دنیاست، آن هم دنیاست. اگر خدمت به مردم است آن هم خدمت به مردم است. چرا دینی که پیغمبر آن تاجر است و امام اول آن کشاورز است دخالت در مسائل اقتصادی را بر خودش تحریم کند؟ همین عدم مداخله علما در مسائل اقتصادی موجب میشود که ما در مسائل اقتصادی پارامترهای خوبی نداریم. سئوالات خوبی را جواب نمیدهیم. این سوالی است که من از آقایان علما کردم.
تفاوت پاسخ آن جالب است. گفتم «آقا کسی 50 سال به کسی وامی داده امروز به او چقدر بدهیم؟» یکی گفته «اگر یک میلیون است همان یک میلیون، دو میلیون است همان دو میلیون. همان مبلغ اسمی را بده.» یکی دیگر از آقایان گفته «نخیر، میزان تورم را حساب کنید و بدهید.» یعنی او میگوید «بابت 1 میلیون 50 میلیون بده.» این میگوید «بابت 1 میلیون 1 میلیون بدهید.» خب یک میلیون حکم خداست یا 50 میلیون حکم خداست؟ حالا ما هستیم و این سؤالات. خب مردم میخواهند مقلد شما باشند، درست است؟ آقایی میگوید «50 میلیون بده، کمتر بدهی بری الذمه نیستی.» یکی میگوید «همین 1 میلیون را بدهی بری الذمه است.» من به آقایان گفتم «آقایان، شما اظهار نظر میکنید، این اظهارنظر در دانشگاهها میرود. آن که متدین است، میآید میگوید آقایان کارشناس موضوع نیستید، پول را نشناختند که اینگونه حرف میزنند. آقایان کارشناس حکم هستند. در این موضوع از اینها سوال نکنید. کسی دیگر که متشرع نیست میگوید اسلام خوب است، اما برداشت اینها خوب نیست، اینها اسلام شناس نیستند. خب چکار کنیم؟ اسلام همین است.» این مسئله به دلیل عدم مداخله است.
آن هایی هم که در سیاست مداخله نمیکردند قضاوتهایی از همین قبیل میکردند. در نیمه خرداد بعضی از علما میگفتند «امام حوزه را به لجن کشید، به چیز خر کشید.» تعبیرات اینگونه داشتند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه کارشناس نبودند. امام بزرگترین پیروزی را پیدا کرده بود، بزرگترین قرق را شکسته بود، بزرگترین خدمت را کرده بود، اینها هم ناصحانه و مشوقانه این تعبیرات را میگفتند. اما به دلیل عدم دخالت در سیاست نمیدانستند پیروزی چه است، شکست چه است. پیروزی را نمیفهمیدند. انگار پیروزی این است که من امنیت داشته باشم و بتوانم اینجا مطالعه کنم و درس بخوانم. نخیر، پیروزی این نیست. پیروزی این است که تو بتوانی طاغوت را بشکنی و طاغوت را معرفی کنی و طغیان طاغوت را به مردم بشناسانی.
این پیروزی است که کاری به سر طاغوت بیاوری تا آنچه در نیت اوست اجرا کند. همان کاری که حسین ابن علی کرد. فرصت به طاغوت داد که طغیان بکند. بعد خود او هم گفت به امام فرصت داد برای اینکه صبر بکند حسین ابن علی در عاشورا هم امامت را تفسیر کرد، هم اسلام را و هم نفاق را. گفت «اینها اینطور هستند. این ثمره وجود آن هایی است که جای بابای من نشستند. آن درختی را که کاشتید، میوه آن را بخورید. این میوه آن درخت است. آن بیعت را کردید، بابای من را کنار گذاشتید، با دیگران بیعت کردید، حالا این درخت ثمری شده. این میوه این درخت است که میخورید.»
ما چرا میگوئیم «اللهم خص انت اول ظالم بالعن منی، وبدآ به اولاً ثم العن الثانی و الثالث و الرابع، اللهم العن یزید خامسا» چرا اینها را به عدد ذکر میکنیم؟ یزید را به اسم نام میبریم، چرا؟ چه خصوصیتی دارد؟ وقتی میگوئیم «خامسا» میفهمیم که «رابع» یعنی معاویه. به دلیل اینکه باطل چهار دست لباس بر کرده تا اول شده. یک دست لباس زمین گذاشته شده دوم شده، دو دست لباس درآورده تا سوم شده، سه دست لباس درآورده تا چهارم شده، چهار دست لباس درآورده برهنه کامل شده تا پنجم شده. چون برهنه شده شما هم برهنه باش، «من» حتی این اندازه احترام ندارد. در بدو غیبت باطل برهنه است، مردم در قسمت این چهار دست لباس شکست خوردند «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» به قسمی در ظلمات رفتند که برای پوشیده شدن حق نیاز به چهار دست لباس نداشت تا پنهان بشود. مردم با 3 دست لباس هم قانع شدند. باز در این دوره یخرجونهم من النور الی الظلمات. در ظلماتی رفتند که برای پوشیده شدن حق و پذیرش باطل نیاز به 3 دست لباس هم نبود. یک دست لباس را کم کرد، دو دست لباس ماند. باز هم در این دوره 13 سال «یخرجونهم من النور الی الظلمات» با باطلی که یک دست لباس هم هست، آن را با حق اشتباه گرفت.
ایشان 19 سال کار کرد، مردم را از نور به ظلمات برد. آنچنان شعور از مردم گرفته شد که درباره این برهنه هم گفتند «وظیفه ما اطاعت از این امیرالمؤمنین است.» مگر امیرالمومنین یزید ابن معاویه را واجبالاطاعه نمیدانستند؟ کارهای چه کسی را واجبالاطاعه میدانستند؟ کسی که میگفت «دست من ماکان فعل» «خوب حسابی شد، از ما قریشی ها 72 تا در بدر کشته دادیم، 72 تا در کربلا کشته جا ماند.» جواب کشته شدن مشرکین را در اسلام داد. این مسلمان است که میگوید ما انتقام کشتههای بدرمان را در کربلا گرفتیم؟ قبیلهای است. امام صادق علیه السلام میگوید «این» ما و بنی امیه هستیم. ما میگوئیم «خدا هست.» آنها میگویند «خدا نیست.» اختصام بین ما و آن ها این است. پس این در دوره غیبت بود تا رسیدند به این حد. حالا دیگر امام زمان میخواهد. حسین بن علی راه جدید را تأسیس کرد که «الختم» امامت بر مبنای عاشورا تشکیل شد. یعنی گرفتن جمره. 8 تا امام بعدی شروع کردند به ادامه راه حسین ابن علی.
الآن در این دوره که عصر ظهور است، عکس آن دوره است. از پنجم به چهارم میآئیم، از چهارم به سوم میآئیم، از سوم به دوم میآئیم، از دوم به اول میآئیم. یعنی چه؟ ما در ابتدای ظهور به طاغوت برهنه برخورد میکنیم، نه به طاغوتی با 4 دست لباس. درست به عکس است. شما نگاه کنید وقتی که خورشید طلوع میکند، اول سپیده است. یک ساعت و نیم بعد خودش ظاهر میشود، اینطور نیست؟ موقع غروب، اول جرم آن غائب میشود، بعد نور آن. موقع طلوع اول نور آن ظاهر میشود بعد جرم آن، درست عکس است. در اینجا هم درست عکس است. علت آن از پله پایین رفتن و از پله بالا آمدن است. آن حرکت از نور به ظلمت است این حرکت از ظلمت به نور است. چون حرکت از ظلمت به نور است، از ظلمت برهنه آغاز میشود. شاه ظلمت برهنه بود. دلیل آن هم این بود که ایشان آمد تاریخ را از هجری قمری به 2500 ساله شاهنشاهی تغییر داد. یا آلت بود یا خود او بود یا هر چه بود، این کار کفر محض است.
این کفر برهنه است. دیگر بقیه آن کارها، نماز خواندن و احرام بستن و این طور کارها تعارف است. این آدم تاریخ را عوض کرد. این همه نص در کفر است. کفر برهنه است. ما این کفر برهنه را «یأخذ جمره فی کفه». بعد از آن کفر برهنه نیست. بنی صدر کفر پوشیده است. این هم همان طاغوت است، اما طاغوتی که یک دست لباس دارد. طاغوت بعد از بنیصدر، دو دست لباسی است. طاغوت بعد از او طاغوت سه دست لباسی است. آخرین طاغوتی که این امت باید کنار بزند، طاغوت با چهار دست لباس است؛ چهار لباس که روی هم پوشیده است. هنر است بتوانند بشناسند که ما داریم به او نزدیک میشویم.
اینکه یک دفعه یک گروه، یک امت، یک عده کثیرشان، در جریانی به سمتهای دیگری میروند، اینکه لیبرالیسم و این مسائل به وجود میآید، به دلیل لباسهای بیشتری است که طاغوت پوشیده. اتفاقاً بحثی را که گفتند فلانی یار غار امام است، همین بود. خیلی مهم می شود اگر مردم بتوانند باطن او را بشناسند. من این مطلب را برای آقای جواد ملاظفر در دوره قدرت آقای منتظری گفتم. این مسائل اربعه را شمردم. گفتم «این اولین است، اگر این را توانستند بشناسند هنر است. این یار غار است. یادت میآید مدتی قبل یک روز به دفتر من آمده بودی، این حرفها را موقع قدرت ایشان گفتم؟» گفت «بله» اینقدر گفتم «خدایا از یادش برود دیگر این برای من چه میماند.» یک بلندگو اما واقعاً در این قسمت به من نامردی نکرد. تقدیر بود این مطلب به او گفته بشود. دیدید که ایشان آمد با اینها مصاحبه کرد و بعد از مدتی رفت زندان. خوب وقتی کسی این باور را نسبت به این دارد، با این باور بیاید صحبت کند، حرف من در حرکات و در تحریکات او اثر دارد. نباید همه آن را از لایحه بد ذاتی و خلاف یا شقاوت طرف بگیریم خیر روش من است. من این سرّ را به او گفته بودم. تاریخ آن را اگر بدانید خیلی تعجب میکنید.
من این حرف را خیلی قبل از قائم مقامی رهبری زدم. خود او این را توضیح بدهد. من این را قبلا به هر جهت گفته بودم. بعد هم گفتم «خدایا این مطلب از یاد او برود.» عین همان مطلبی است که آقای هاشمی در یادداشتهای خود در روزنامه اطلاعات و در جام جم آورده. می گوید «روز اول بعد از اینکه خبرگان اصرار داشتند جلسه در قم تشکیل بشود، من آمدم در حجره آقای صاحب الداری، آقای محیالدین حائری شیرازی هم آنجا بود. ایشان به من گفت اینکه امام در پیام خود گفتند الله الله در انتخاب یارانتان، در بیوتتان مواظب باشید، مبادا به شکلی [نامفهوم] اسلامی به شما نفوذ کند. فلانی که گفت منظور ایشان بیت آقای منتظری است و این پیام، پیام مهمی است که بایست روی آن فکر کرد.» ایشان این را در خاطرات خود نوشته.
من عرض میکنم که ما داریم میرویم به سمت طاغوت 4 دست لباسی. طاغوتی که هیچ نقطه ضعفی در ظاهر ندارد، اگر امت ما توانست پشت این 4 لباس طاغوت را شناسایی کند آن موقع زمان ظهور است. منتهی چون «یخرجوهم من ظلمات الی النور» است معنای آن این است که بر نور امت مرتباً افزوده بشود. معنای اینکه بر نور امت افزوده بشود یعنی از پشت ظلمت اینترنت، از پشت ظلمت ماهوارهای باید عبور کنیم. ممکن است امروز ماهواره برای بسیاری از جوانها گمراه کننده باشد اما روزی می آید جوانان از ماهواره استفاده حسن آن را میکنند و استفاده سوء آن را نفی میکنند. این معنای سلطه بر ابزار است. امت باید ابزار را تجربه کند، بر خود مسلط بشود، راه سلطه بر ابزار را پیدا کند. باید به جای اینکه با این ابزار منفعلانه برخورد کند فعالانه برخورد کند.
روزی بیاید که اینترنت به جای اینکه برای جوانان ما خطرناک باشد برای جوانان دیگر، به دلیل اینکه ما در آن حضور پیدا کردیم، ممکن است همین ابزاری که بدترین ابزارهاست روزی بهترین نعمتها باشد. قانون آن هم این است هر وسیله ای که در وقت بدی بدترین است در وقت خوبی خوبترین خواهد بود. همین ماهواره روزی نعمتی خواهد شد که ما فیلمهای خوب خود را از کانال آن نشان میدهیم و آنها این فیلم ها را قاچاق خواهند نامید. منتهی ما باید خیلی کار بکنیم تا به آن افق برسیم.
*حالا من چند تا سوال طرح میکنم برای جلسه آینده که خدمت شما باشیم، یکی بعد از تبعید امام، جنابعالی به شیراز برگشتید مجموع فضای شیراز را آیت ا... دستغیب بوده بقیه آقایان، علما، مواضع آنها راجع به جریان امام چه بوده؟ مساجد، مثل مسجد الرضا، مسجد آتشیها، مساجد مختلف آن را، آقای طاهری و اینها چه نقشی در جریان شیراز داشتند؟ و زمانیکه جنابعالی در سال 48 دستگیر می شوید زمینههای دستگیری شما از کجا شروع شد؟
اولین دستگیری من سال 45 است.
*خوب زمینه اولین دستگیری شما از کجا شروع شد؟ بعد ساواک آن موقع روی افراد روحانی فشارهای زیادی می آورد بعد مجموع همبندیهای شما، همسلولیهای شما در شیراز چه کسانی بودند؟ یا دستگیری دوم جنابعالی؟ بعد در این زمانها طرح درس و بحثهای ولایتی فقیه امام از نجف در داخل ایران منتشر شد، و دهه 50 هم جریان مجاهدین خلق ظهور کرد خوب آقایان علما بیشتر با اینها ارتباط داشتند مسئله بعدی نقش آقایان [ناتمام]
من در رابطه با مسائل شیراز حرفی نمیزنم.
*چرا؟
نمیزنم.
*نه، میخواهیم خاطرات خود را بگوئید.
باشد.
*راجع به بهاءالدین محلاتی، مجدالدین محلاتی صحبت کنید.
باشد من راجع به صحبتهایی که مسجد شمشیرگرها میکردم، اشاراتی میکنم یک بار زندان افتادم و اینها، چیزهایی میگویم.
*بله، راجع به آیت لله محلاتی هم صحبت کنید.
اشاره میکنم سوال کنید، اشاره کنید، میکنم. اما اینکه بخواهم بگویم اینجا چه کسی کار کرد چه کسی کار نکرد، این مسئله ای را حل نمیکند چطور میشود؟ آنها هم برادرهای ما بودند آنها هم زحمت کشیدند آنها هم تلاش کردند یعنی شما فکر میکنید، اگر من تنها بودم آنجا میتوانستم کار کنم؟
*خیر.
اگر آنها کمک نکرده بودند ما میتوانستیم قدم از قدم برداریم؟ همکاری آنها.
*نگاه به مسائل حاج آقا فرق میکند.
ببینید آنها مزایایی داشتند که به جای خود بود. به طور مثال صفای بسیار خوبی داشتند. یک رنگی و خاکی بودن، دوستان خود را با اسم کوچک صدا کردن، یعنی خصوصی شدن، تلاش کردن، غذای ساده خوردن، اینها مزایا و ارزش است. میگویند چند سال است که لباس او این است، خانه خود را هرگز عوض نکرده، یا قوت شبانه روز آنها را که نگاه میکنند، میگویند این غذای ساده است، یا یک شب تا صبح یک ختم قرآن خوانده. گریههای طولانی. اینها را که نمیشود کتمان کرد. اینها ارزش است، اینها هم اثر سازنده دارد، هم کار دارد. در اینها مثل آقای سید علی اصغر بسیار هم پاکی، اخلاص هم تقوا خوب حسن ظن او به بعضی نیروهای مسئلهدار،آنطوری نیست که بتوانند [ناتمام] حواس او جمع تر است.
همین هیچ چیز دیگر نیست در این قضیه. همین که آقای سید علی اصغر التفاتاتی دارد که خوب بعضی ها حمل به صحت میکنند. ایشان شیاطین شناسیشان خیلی خوب است. اخیراً به من زنگ زدند. من خواب دیدم در جلسهای نوری آمد و اسم خود را هم معرفی کرد گفت «من پسر آقای مطهری دوست هستم.» یکی از اعضای اطلاعات بود که بعدها فامیلی اش را مطهری دوست کرد. این حرف را هم زد. من نمیدانم او پسر دارد یا ندارد، بزرگ است. من خواب دیدم جایی یک نوری آمد و بعد گفت «آقای خامنهای بودند و بعد آقای سید علی اصغر بودند.» و بعد شما به من گفتید اسم برادر ایشان را با لحن کوچکی و از او چه خبر؟ گفتم شما این خواب را دیدید، این دعا را داریم که میگوید بخوانید. دعا را یادداشت بفرمائید بسم الله الرحمن الرحیم اللهم انی اعوذبک اعوذ بمن استعاذ به ملائکته الله المقربون المرسلون و عبادالله المرسلون....
دیدگاه تان را بنویسید