کد خبر: 317754
|
۱۳۹۸/۰۴/۱۲ ۱۲:۱۵:۰۰
| |

نظر شهیدبهشتی در مورد شریعتی چه بود؟

«حجت‌الاسلام همدانی» مسئول شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی بود که در گفتگویی به روایت فرازونشیب‌های این حزب در دهه 60 و همراهی با آیت‌الله بهشتی و آیت‌الله خامنه‌ای پرداخت.

نظر شهیدبهشتی در مورد شریعتی چه بود؟
کد خبر: 317754
|
۱۳۹۸/۰۴/۱۲ ۱۲:۱۵:۰۰

اعتمادآنلاین| حزب جمهوری اسلامی یکی از بزرگترین احزاب تاریخ جمهوری اسلامی ایران است که چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط مهمترین شخصیت‌های انقلاب یعنی آیت‌الله بهشتی، آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله موسوی اردبیلی، حجت‌الاسلام باهنر و حجت‌الاسلام هاشمی‌رفسنجانی پایه‌گذاری شد.

این حزب گرچه بزرگترین حزب در دهه نخست انقلاب اسلامی بود و بسیاری از اعضای این حزب مهمترین منصب‌های دولتی و حکومتی را در اختیار داشتند و در بسیاری از انتخابات‌ها هم توانستند اثرگذار باشند، اما در نهمین سال آغاز به کارش، به پایان خط رسید و به دلیل اختلافات درونی در شورای مرکزی با تایید امام خمینی (ره) به حالت تعطیل درآمد.

حجت‌الاسلام والمسلمین مجتبی همدانی که پیش از انقلاب اسلامی با آیت‌الله بهشتی همراه بوده و در دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی‌ شریف) تحصیل کرده است، با پیروزی انقلاب اسلامی به حزب جمهوری اسلامی پیوست و تا آخرین روزهای برپایی حزب، در آنجا فعالیت داشت.

حجت‌الاسلام همدانی که چهره‌اش شبیه به سردار شهید حسین همدانی است، اما نسبت فامیلی با او ندارد، پس از تعطیلی حزب جمهوری اسلامی برای مدتی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رفت و پس از آن تا سال‌ها پیش عضو دفتر رهبر انقلاب بود.

در ادامه گفتگو با حجت‌الاسلام همدانی در خصوص حزب جمهوری اسلامی را می‌خوانید:

* ابتدا بفرمایید که از چه زمانی با نهضت امام خمینی(ره) آشنا شدید و چه فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی داشتید؟

من متولد سال 1330 هستم و از همان سال 1342 و از دوران نوجوانی با امام خمینی و نهضت اسلامی آشنا شدم. پدرم روحانی بود و منزل ما محل برگزاری جلساتی بود که در آن جلسات دوستان پدرم به نوارهای سخنرانی امام خمینی گوش می‌دادند و اعلامیه‌های امام را توزیع می‌کردند. از این رو از ابتدای سن نوجوانی با نهضت امام خمینی آشنا شدم.

از زمانی که دانشجو شدم و تحصیلات خود را در دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف کنونی) آغاز کردم، به طور جدی وارد فعالیت‌های سیاسی شدم. آن زمان علاوه بر فعالیت‌های سیاسی، اقدامات جهادی و خدماتی هم انجام می‌دادیم، از جمله اینکه با دوستان دانشگاهی پول جمع می‌کردیم و به دروازه غار تهران می‌رفتیم و پول و اقلامی را بین نیازمندانی که در آن منطقه به سختی زندگی می‌کردند، توزیع می‌کردیم. فردی به نام معمار و آقای صفارهرندی (پدر محمدحسین صفارهرندی وزیر اسبق فرهنگ) ما در این کار کمک می‌کردند.

در دانشگاه کلاس‌های قرآن، نهج البلاغه و... نیز برگزار می‌کردیم که در این جلسات مفاهیم سیاسی و انقلابی را به دانشجویان منتقل می‌کردیم. در پی برگزاری این جلسات از سوی مسئولان دانشگاه مورد تعقیب و تهدید قرار گرفتم که در نهایت از خوابگاه بیرون آمدم و در بیرون از دانشگاه خانه‌ای اجاره و در آن خانه زندگی کردم. البته پس از مدتی محل زندگیم شناسایی، دستگیر و زندانی شدم.

* در محیط دانشگاه، با گروه‌های سیاسی و مبارز پیش از انقلاب نیز ارتباط داشتید یا فعالیت‌های شما انفرادی بود؟

گروه‌های سیاسی بسیاری در دانشگاه‌ها فعالیت داشتند که عمده این گروه‌ها چپ بودند. دانشگاه صنعتی آریامهر بسیار سیاسی بود و گروه‌های سیاسی بسیاری از جمله سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق در این دانشگاه فعالیت داشتند. اعضای سازمان مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی خلق به سراغ من آمدند و جزواتشان را به من دادند. من نیز جزوات آن‌ها را مطالعه می‌کردم و گاهی به دیگران می‌دادم تا بخوانند. حتی یکبار از روی جزوه «اقتصاد به زبان ساده» رونویسی کردم.

تا اینکه در سال 1354 سازمان مجاهدین خلق تغییر ایدئولوژیک داد. جزوه‌ تغییر ایدئولوژیک سازمان به دست من رسید و من نسخه‌ای از آن را به دست آیت‌الله بهشتی رساندم.

شهید بهشتی از قبل انقلاب اعتمادی به مجاهدین خلق نداشت

* نظر آیت‌الله بهشتی در مورد تغییر ایدئولوژیک سازمان چه بود؟

آقای بهشتی بهتر از ما مجاهدین خلق را می‌شناختند. من به طور خاص، موضوع سازمان را از ایشان نپرسیدم، اما به طور ضمنی خاطرم است که بعد از تغییر ایدئولوژیک، دیگر اعتمادی به آنان نداشت، حتی پیش از آن هم نگاهش نسبت به سازمان مانند آقای هاشمی نبود. آقای هاشمی نسبت به مجاهدین خلق خیلی خوش‌بین بود. اگر هم آقایان بهشتی و خامنه‌ای، مجاهدین خلق را می‌پذیرفتند، به دلیل حمایت‌های آقای هاشمی بود، اما بعد از اینکه مجاهدین خلق از سوی امام خمینی، رد شدند، آقایان بهشتی و خامنه‌ای نیز به آنان توجهی نکردند.

بعد از سال 54، برای همه مشخص شد که مجاهدین خلق، منافق هستند، اما پیش از آن وجود افرادی مانند حنیف‌نژاد در سازمان که متدین بودند، باعث شد که سازمان مورد پذیرش برخی از مذهبی‌ها قرار بگیرد. اگر حنیف‌نژاد و امثال او باقی مانده بودند، شاید سازمان حفظ می‌شد، اما سازمان به دست رجوی افتاد و او فردی وابسته بود و سازمان را منحرف کرد.

ما از سال 54 فهمیدیم که مجاهدین خلق اسلامی نیستند و قابل اعتماد هم نیستند. بنده قبل از آن عضو دسته چندم سازمان بودم که جلسات سه‌‌نفره‌ای داشتیم که همان جلسات موجب دستگیری من شد. آن دو نفری که با من هم جلسه بودند، دستگیر شدند و آن‌ها بنده را لو دادند.

نظر شهیدبهشتی در رابطه با دکتر شریعتی

* شما از چه سالی با آیت‌الله بهشتی آشنا شدید؟

من از سال 1351 با شهید بهشتی آشنا شدم. ما به طور معمول چهارشنبه شب‌ها در گعده‌هایی که در منزل ایشان برگزار می‌شد، حضور پیدا می‌کردیم. در آن گعده‌ها دوستانی که ایشان را می‌شناختند حضور پیدا می‌کردند و جلسه به پرسش و پاسخ می‌گذشت. در خصوص این گعده‌ها و سوالاتی که پرسیده می‌شد و پاسخ‌هایی که داده می‌شد، خاطرات بسیاری برای گفتن است.

* در آن جلسات چه کسانی حضور داشتند؟

افراد مختلفی در این جلسات شرکت می‌کردند، از جمله آقای شفیق که بعد از انقلاب در کمیته امداد اشتغال داشت، آقایان حسنی(اجاره‌دار)، فرزاد رهبری و درخشان که در انفجار حزب جمهوری به شهادت رسیدند و حسین شمسایی.

منزل ما به مسجد امیرالمومنین در خیابان نصرت نزدیک بود. آیت‌الله موسوی اردبیلی در این مسجد نماز اقامه می‌کرد. در این مسجد نیز فعالیت سیاسی و مبارزاتی همانند پخش اعلامیه داشتیم. در این مسجد با شهید حسن اقارب‌پرست آشنا شدیم. یک روز در مسیر مسجد، مورد تعقیب سربازان قرار گرفتم پس از ضرب و شتم، می‌خواستند من را سوار بر ماشین کنند و ببرند که به فرمانده آنان گفتم من خانواده‌ دارم و آمده بودم نان بگیرم که بالاخره بنده را آزاد کردند.

بنده جزو کمیته انتظامات ستاد استقبال از امام خمینی در روز 12 بهمن 57 بودم. امام ابتدا قرار بود روز 4 بهمن به ایران بازگردد که بنده به همراه 120 نفر از دانشجویان به عنوان کمیته انتظامات در بهشت زهرا مستقر شدیم که با بسته شدن فرودگاه مهرآباد، سفر امام لغو شد.

* شما چه سالی وارد دانشگاه شدید؟

من در سال 1351 وارد دانشگاه صنعتی آریامهر (دانشگاه صنعتی شریف) شدم.

* باتوجه به اینکه شما از سال 51 با آیت‌الله بهشتی آشنا بودید، دیدگاه ایشان نسبت به دکتر علی شریعتی که مورد استقبال بسیاری از جوانان قرار گرفته بود، چه بود؟

بنده یکبار در مورد شریعتی از آیت‌الله بهشتی پرسیدم. ایشان پاسخ دادند که شریعتی انسان روشنفکر، باسواد و خوب است، اما نمی‌توانیم به او اعتماد کنیم و همه حرف‌هایش صحیح نیست. البته آیت‌الله بهشتی، شریعتی را رد نمی‌کردند، اما تایید هم نمی‌کردند. ایشان شریعتی را به این عنوان که انسان روشنفکری است و توانسته جوانانی را به دور خود جمع کند، قبول داشتند. نگاه آیت‌الله خامنه‌ای نیز این بود. آقایان بهشتی و خامنه‌ای، حدوداً 80 درصد مباحث شریعتی را قبول داشتند و حدود 20 درصد مباحث ایشان همچون تشیع علوی و صفوی را تایید نمی‌کردند.

برخی شریعتی را کامل رد می‌کردند، اما آقایان بهشتی و خامنه‌ای نگاه وسیعتری داشتند و معتقدند بودند که محاسن شریعتی از معایبش بیشتر است. البته این دیدگاه‌ها را باید نسبت به زمان خودش سنجید. چراکه امروزه کسانی هستند که اسلام را بهتر می‌توانند معرفی کنند. اسلامی که شریعتی معرفی کرد، اسلام ناب نبود. از نگاه امام خمینی، اکنون باید اسلامی را که شهید مطهری درباره آن سخن می‌گفتند را تبلیغ کرد.

حزب جمهوری اسلامی منحل نشده است

* چگونه عضو حزب جمهوری اسلامی شدید؟

انقلاب اسلامی که به پیروزی رسید، خدمت آیت الله بهشتی رسیدم و گفتم اکنون که انقلاب پیروز شده است، وظیفه ما چیست؟ ایشان هم فرمودند که روز 29 بهمن به کانون توحید بیا. 29 بهمن 57 روز تاسیس حزب جمهوری اسلامی و عضوگیری بود، البته حزب از چند سال پیش از انقلاب پایه‌ریزی شده بود، اما اعلام نشده بود. موسسان حزب جمهوری آقایان بهشتی، خامنه‌ای، هاشمی، باهنر و موسوی اردبیلی بودند.

آن روز که به کانون توحید رفتم، در امر ثبت‌‌نام افراد کمک کردم. مرام‌نامه و فرم‌هایی در خصوص حزب جمهوری از پیش تهیه شده بود که به مردم می‌دادیم و افراد ثبت‌نام می‌کردند. افراد بسیاری در صف ایستاده بودند تا در حزب ثبت‌نام کنند. برخی تصور می‌کردند چون نام حزب «جمهوری اسلامی» است، برای اعلام قبول جمهوری اسلامی باید در حزب هم ثبت‌نام کنند.

پس از ثبت‌نام در کانون توحید، حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه مستقر شد و شاخه های مختلف دانشجویی، اصناف، دانش آموزی، کارمندان، پزشکان و.... در آنجا تشکیل شدند.

در تهران و شهرستان‌ها افراد زیادی برای عضویت در حزب ثبت‌نام کردند، اما به خوبی از این فرصت استفاده نشد و سازماندهی کاملی صورت نگرفت؛ دلیل آن هم این بود که حوادث متعددی در روزهای نخستین انقلاب اسلامی روی داد که وقت مردم و نیروهای انقلابی را درگیر آن ساخت.همچنین رهبران حزب جمهوری اسلامی، مشغله‌های فراوانی داشتند. البته فعالیت‌هایی صورت گرفت، بسیاری از افراد ثبت‌نام کرده دعوت شدند و حوزه‌های مختلفی در شاخه‌های دانشجویی، دانش‌آموزی، اصناف، کارگری و... تشکیل شد. در شهرستان‌ها نیز حوزه‌ها تشکیل شد و در نهایت در سال 62 اولین کنگره حزب جمهوری اسلامی در منظریه با حضور آیت الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی برگزار شد، البته قرار بود این کنگره در سال 60 برگزار شود که به دلیل انفجار ساختمان حزب جمهوری و شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یارانش، زمان برگزاری کنگره به تعویق افتاد. کنگره دوم نیز در سال 64 در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد. در آن کنگره با توجه به مشغله‌هایی که آیت الله خامنه‌ای و آقای هاشمی رفسنجانی داشتند و با صحبت‌هایی که با امام کرده بودند، فعالیت‌های حزب را محدود کردند.

در سال 66 نیز با اوج‌گیری اختلافات، تقریباً حزب به حالت تعطیل درآمد. حزب جمهوری اسلامی منحل نشده، بلکه تعطیل شده است.

* مسئولیت شما در حزب چه بود؟

آیت‌الله بهشتی بنده را به عنوان مسئول شاخه دانشجویی حزب منصوب کردند. ما در شاخه دانشجویی، حدود 13 حوزه حزبی تشکیل دادیم که هر حوزه 7 تا 14 نفر عضو داشت. اتاق شاخه دانشجویی روبروی سالنی بود که در روز هفتم تیر ماه سال 60 منفجر شد. گاهی وقت‌ها در جلساتی که در آن سالن برگزار می‌شد، حضور پیدا می‌کردم و گاهی اوقات بنده در آن جلسات قرآن می‌خواندم.

* تاسیس حزب جمهوری اسلامی تقریباً همزمان با آغاز به کار دولت و نخست‌وزیری مهندس بازرگان است. آیا رهبران حزب جمهوری اسلامی، موافق نخست‌وزیری بازرگان بودند؟

سندی ندارم اما برداشت و تحلیل بنده این است که آقای بهشتی و دیگران گزینه مهندس بازرگان را به امام پیشنهاد دادند. دلیل‌شان هم این بود که بازرگان و تیمش به مسائل اداری و دولتی آشنا است و به صورت موقت (انتقالی) می‌تواند امور انقلاب را سامان دهد. بعد که دولت موقت نتوانست با موضوع تسخیر لانه جاسوسی همراهی کند، شورای انقلاب امور را به دست گرفت تا انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شود.

* مسئولیت شما در حزب چه بود؟

آیت‌الله بهشتی بنده را به عنوان مسئول شاخه دانشجویی حزب منصوب کردند. ما در شاخه دانشجویی، حدود 13 حوزه حزبی تشکیل دادیم که هر حوزه 7 تا 14 نفر عضو داشت. اتاق شاخه دانشجویی روبروی سالنی بود که در روز هفتم تیر ماه سال 60 منفجر شد. گاهی وقت‌ها در جلساتی که در آن سالن برگزار می‌شد، حضور پیدا می‌کردم و گاهی اوقات بنده در آن جلسات قرآن می‌خواندم.

* تاسیس حزب جمهوری اسلامی تقریباً همزمان با آغاز به کار دولت و نخست‌وزیری مهندس بازرگان است. آیا رهبران حزب جمهوری اسلامی، موافق نخست‌وزیری بازرگان بودند؟

سندی ندارم اما برداشت و تحلیل بنده این است که آقای بهشتی و دیگران گزینه مهندس بازرگان را به امام پیشنهاد دادند. دلیل‌شان هم این بود که بازرگان و تیمش به مسائل اداری و دولتی آشنا است و به صورت موقت (انتقالی) می‌تواند امور انقلاب را سامان دهد. بعد که دولت موقت نتوانست با موضوع تسخیر لانه جاسوسی همراهی کند، شورای انقلاب امور را به دست گرفت تا انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شود.

بهشتی اولین کسی بود که از تسخیر سفارت آمریکا حمایت کرد

* شما در ماجرای تسخیر لانه جاسوسی هم حضور داشتید؟

بنده خیر، اما دوستانمان در حزب به لانه جاسوسی رفت‌و‌آمد داشته و با دانشجویان ارتباط داشتند. البته ما با دانشجویان دفتر تحکیم وحدت اختلافات و درگیری‌هایی داشتیم. دلیلش هم این بود که آن‌ها به سمت بنی‌صدر گرایش پیدا کرده بودند و در رسانه‌هایشان تیترهایی را در دفاع از بنی‌صدر و علیه حزب و اعضای آن می‌زدند. به طور مثال یکبار حسن آیت در جایی سخنرانی کرده بود که روزنامه انقلاب اسلامی درباره آن سخنرانی تیتر زدند «کودتای آیت».

تحکیم وحدت کاری که در این رابطه کرد این بود که به این موضوع دامن زد و آن را گسترش داد. آن‌ها را خواستیم و به آن‌ها گفتیم که فریب بنی‌صدرها را نخورید. فردای آن روز هم روزنامه‌ انقلاب اسلامی تکذیبیه‌ دفتر تحکیم را منتشر کرد که آن تکذیبیه در صفحه دوم و در ستون کوچکی به چاپ رسید. بچه‌های دفتر تحکیم وحدت بعدها فهمیدند که اشتباه کردند. کارد و پنیر نبودیم و با گفتگو مشکلاتمان را حل می‌کردیم.

* موضع آیت‌الله بهشتی در مورد تسخیر لانه جاسوسی چه بود؟

همدانی: ایشان این اقدام را تایید کردند و اگر در تاریخ خوب بررسی کنید، اولین کسی هم که این اقدام را تایید کرد، خود ایشان بود. ایشان در بیاناتی با این مضمون فرمودند که «این جوانانی که لانه جاسوسی را تسخیر کردند، اقدام بسیار خوبی انجام دادند.» بعد هم نفراتی را فرستادند تا از این اقدام حمایت شود.

* یکی از افرادی که در حزب جمهوری به شخصیت وی پرداخته شد، شهید حسن آیت بود. برخی نظر منفی دارند که وی سابقاً عضو حزب زحمتکشان و تحت تاثیر افکار مظفر بقایی بوده است. برخی نیز نظر دیگری دارند و معتقدند که در سال‌های آخر عمرشان نظراتشان نسبت به افراد مشخص شد. شما شخصیت شهید آیت را چگونه ارزیابی کردید و نگاه شهیدبهشتی و دیگران نسبت به ایشان چگونه بود؟

شهید بهشتی و دیگران که رهبران حزب جمهوری اسلامی بودند، به 80 درصد از افرادی که برای عضویت در شورای مرکزی حزب دعوت شدند، اعتماد داشتند. این افراد هم از گروه‌های مختلفی بودند. به طور مثال جواد منصوری و سیدکاظم بجنوردی از اعضای حزب ملل بودند. حسن آیت عضو حزب زحمتکشان بود. از حبیب‌الله پیمان هم دعوت شد، اما نیامد. میرحسین موسوی به نوعی از افراد گروه پیمان بود که در شورای مرکزی حزب حضور داشت.

نگاه بهشتی این بود که جبهه‌ای تشکیل شود و افراد مختلفی که در حزب‌های مختلفی حضور داشتند، در این جبهه باشند. در مورد شهید آیت هم باید گفت که ایشان خودشان را در مجلس خبرگان قانون اساسی نشان دادند و از اصل ولایت فقیه دفاع کردند. شهید آیت در حزب، کلاس‌های تاریخ برگزار می‌کرد که کلاس‌های ایشان بسیار خوب و برمبنای افکار اسلامی بود. گرچه شهید آیت با مظفر بقایی در حزب زحمتکشان بوده است، اما تغییر دید داد و به سمت امام و اسلام گرایش پیدا کرد. آیت دید خود را اصلاح کرد و مورد پذیرش رهبران حزب قرار گرفت.

در حزب جمهوری اسلامی و بعضاً در همان سالنی که در 7 تیر منفجر شد و کانون توحید، کلاس‌هایی توسط افرادی همچون آیت الله خامنه‌ای، آیت‌الله بهشتی، فارسی، عسگراولادی و پرورش برگزار می‌شد. یکی از معلمان نیز شهید حسن آیت بود.

* همزمان با تشکیل حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز شکل گرفت. رویکرد حزب در قبال این سازمان چه بود؟ برخی می‌گویند سازمان و حزب تقسیم کار کرده بودند. حزب فعالیت سیاسی داشت و سازمان فعالیت امنیتی و نظامی داشت.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در حزب جمهوری اسلامی پایه‌گذاری شد. رهبران حزب، مسئولان سازمان را نیروهای انقلابی و مبارز می‌دانستند. از این رو به آنان کمک کردند، تا سازمان شکل بگیرد و فعالیت‌هایشان را انجام بدهند، اما متاسفانه پس از مدتی در سازمان اختلاف نظر به وجود آمد و دو دسته شدند. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی یک سازمان سیاسی بود و باتوجه به اینکه سپاه و بسیج شکل گرفته بود، ضرورتی نداشت که سازمان فعالیت امنیتی و نظامی داشته باشد.

* چرا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در دل حزب جمهوری اسلامی قرار نگرفت؟

همدانی: درخواست مسئولان سازمان این بود که از طرف حزب مورد تایید قرار بگیرد و تایید شد. برخی از مسئولان سازمان تفکرات چپ و گرایش‌های چپ داشتند، از این رو تمایل نداشتند که زیر نظر حزب جمهوری اسلامی فعالیت کنند. مسئولان حزب هم برای اینکه گفته نشود در نظام جمهوری اسلامی تنها یک حزب وجود دارد، با تاسیس سازمان موافقت و حتی حمایت کردند. علاوه بر حزب و سازمان، گروه‌های و احزاب سیاسی دیگری نیز وجود داشتند. به طور مثال در انتخابات‌ها یک لیست مورد حمایت چند حزب و گروه قرار می‌گرفت. حزب جمهوری اسلامی نیز برای انتخابات‌ها با گروه‌ها و احزاب جلساتی برگزار می‌کرد که اسدالله بادامچیان رابط حزب با این گروه‌ها بود.

* ساختار حزب چگونه بود؟

حزب علاوه بر شورای مرکزی، یک هیات اجرایی داشت. تعداد اعضای شورای مرکزی 30 نفر بود. دبیر هیات اجرایی هم پس از انفجار هفت ترور، آیت‌الله خامنه‌ای بود. قبل از آن را به یاد ندارم، چراکه خودم بعد از 7 تیر 60، عضو هیات اجرایی شدم. جلسات هیات اجرایی 2 بار در هفته برگزار می‌شد. یک بار با حضور آیت الله خامنه‌ای در دفتر ریاست‌جمهوری و یک بار هم با حضور قائم مقام ایشان در دفتر مرکزی حزب برگزار می‌شد. قائم مقام آیت الله خامنه‌ای در حزب جمهوری مدتی آقای پرورش و مدتی هم آقای عبدالله جاسبی بود. در کنار شورای مرکزی و هیات اجرایی نیز شاخه‌های دانشجویی، دانش‌آموزی، اصناف، کارمندان، کارگری، مهندسان، خواهران و... بودند که هر کدام چندین حوزه داشتند. در سال 62 که کنگره برگزار شد، در سرتاسر کشور حدود 1500 حوزه داشتیم. در تهران حدود 120 حوزه داشتیم.

حزب جمهوری

چند بار درخواست اخراج کلاهی را دادم

* در زمان انفجار حزب جمهوری شما کجا بودید؟

زمینی ورزشی در ساختمان مرکزی حزب بود که تابستان‌ها، نمازهای مغرب و عشا را در آنجا اقامه می‌کردیم. آن شب نماز را به امامت آیت الله بهشتی اقامه کردیم. بعد از نماز یکی دو سوال از آیت الله بهشتی داشتم که با او تا دم در سالن رفتم و به دلیل اینکه منزل میهمان داشتیم، از او جدا شدم و رفتم. شهیدان رجایی و باهنر نیز با بنده از ساختمان حزب خارج شدند. حدود بیست دقیقه بود که به منزل رسیده بودم ، دوستان تماس گرفتند و خبر دادند که دفتر حزب منفجر شده است.

* شما کلاهی را می‌شناختید؟

بله. بنده و همسرم چند بار به آقایان حسنی و مالکی گفته بودیم که این فرد وضع مناسبی ندارد، مثلاً شلوار لی می‌پوشید؛ آن زمان بچه مذهبی‌ها شلوار لی نمی‌پوشیدند و برخوردش با خانم‌هایی که در حزب مشغول بودند، خیلی راحت بود. درخواستمان این بود که یا کنترل شود یا اینکه بیرون بشود. کسی هم فکر نمی‌کرد که این فرد نفوذی باشد.

* معرف کلاهی به حزب چه کسی بود؟

یک نفر که اسمش را به خاطر ندارم، او را به شهید مالکی معرفی کرده بود. آن فرد هم حتماً کلاهی را نمی‌شناخته که عضو سازمان مجاهدین خلق است و بر مبنای اینکه اظهار تدین می‌کند و فعال است، او را به مالکی معرفی کرد. کلاهی با شهید مالکی کار می‌کرد. پشت مجلس و در نزدیکی انجمن اسلامی معلمان، باغی بود که بعدها به ساختمان کمیته امداد تبدیل شد. در آن باغ تشکیلات دفتر تهران بود. کلاهی از آن دفتر نامه می‌آورد و می‌برد و کارهای خدماتی در دفتر و حزب انجام می‌داد.

کلاهی پیش از انفجار به بهانه خرید بستنی از حزب خارج شده بود. وقتی که انفجار صورت گرفت، با توجه به اینکه او پیش از برگزاری جلسه کارتونی را زیر تریبون آیت الله بهشتی قرار داده بود، دوستان و همکاران در حزب حدس زدند که کار او بوده است. بعد هم که بررسی‌ها صورت گرفت، مشخص شد عامل انفجار کلاهی است. بعد از آن چند نفر از افرادی که وضعیت مشکوکی داشتند، از حزب جمهوری اسلامی خارج شدند.

* بعد از انتخاب آیت‌الله خامنه‌ای به ریاست‌جمهوری، شما در نهاد ریاست جمهوری نیز مشغول شدید؟

خیر، من به ریاست جمهوری نرفتم و در حزب مشغول بودم. در این رابطه نیز با آیت الله خامنه‌ای مشورت می‌کردم. سال 64 که حزب قرار بود پاره‌وقت بشود، درخواست وقت ملاقات از دفتر آیت‌الله خامنه‌ای کردم اما چون ایشان وقت نداشتند، تلفنی صحبت کردم و گفتم با توجه به اینکه حزب قرار است نصفه روز بشود، اجازه بدهید به قم بروم و ادامه تحصیل بدهم، ایشان پرسیدند که کجا مشغول کار خواهید شد؟ چند جا به من پیشنهاد داده بودند و گفتم. ایشان گفتند که به ریاست‌جمهوری بیا، اما به ایشان گفتم با توجه به اینکه می‌خواهم در قم ادامه تحصیل بدهم، زیاد نمی‌توانم وقت بگذارم. لذا ایشان با درخواست بنده موافقت کردند و من هم در سازمان امور اداری و استخدامی مشغول شدم و هفته‌ای 10 ساعت همکاری کردم.

* اختلافات در حزب جمهوری اسلامی چگونه پدید آمد؟

شورای مرکزی شامل دو جناح بازار و روشنفکر بود. تا وقتی که آیت‌الله بهشتی زنده بود، به هر دو جناح تسلط داشتند و هر دو جناح نیز به آیت‌الله بهشتی احترام می‌گذاشتند. بعد از ماجرای انفجار حزب جمهوری اسلامی و با توجه به اینکه کشور نیز درگیر جنگ بود، آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی مشغله‌های فراوانی داشتند و دعوای دو جناح بازار و روشنفکر بیشتر شد. من و چند نفر دیگر عضو هیچ یک از این دو جناح نبودیم. ما این اختلافات را خدمت آیت الله خامنه‌ای و آیت‌الله ربانی‌املشی با توجه به اینکه ایشان در حزب اخلاق تدریس می‌کرد، گزارش دادیم و در نهایت بزرگان به این نتیجه رسیدند که حزب را تعطیل کنند.

دعوایشان نیز این بود که جناح روشفکر و حامی مهندس موسوی به دنبال تفکرات چپ بودند و دوست داشتند حزب از این لحاظ باز باشد، اما بازاری‌ها مخالف بودند.

* مسئولیت‌تان در دفتر رهبر معظم انقلاب چه بود؟

معاون رئیس دفتر رهبر انقلاب در امور روابط عمومی بودم. پیش از بنده آقای معزی این مسئولیت را داشتند. بعدها تغییراتی در ساختار به وجود آمد و علاوه بر ضبط و ثبت برنامه‌ها و دعوت از خبرنگاران و...، نشر آثار رهبر انقلاب را راه انداختیم و حدیث ولایت را تا 9 جلد چاپ کردیم. پس از آن از روابط عمومی به بازرسی دفتر رهبر انقلاب رفتم.

* شما از پیش از انقلاب هم با مقام معظم رهبری آشنا بودید؟

پیش از انقلاب اسلامی از نزدیک با ایشان آشنا نبودم و تنها سخنان ایشان را شنیده و آثارشان را خوانده بودم. اولین بار نیز ایشان را در روز 4 بهمن در بهشت زهرا دیدم که خاطره آن را بیان کردم.

منبع: تسنیم

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها