«اعتمادآنلاین» گزارش میدهد:
آیا نابرابری در حال افزایش است و میتوانیم آن را معکوس کنیم؟/ تقریباً هشت شرکت از هر 10 شرکت بریتانیایی به مردها بیشتر از زنان پول میدهند/ زنان به طور متوسط یکپنجم کمتر از مردها درآمد کسب میکنند
نابرابری طی دهههای گذشته در سراسر دنیا رو به رشد بوده و مردم بیش از پیش حس میکنند سهمی برابر از اقتصادشان دریافت نمیکنند.
اعتمادآنلاین| مازیار معتمدی - در بیشتر اقتصادهای سراسر دنیا، مخصوصاً در اقتصادهای پیشرفته، نابرابری درآمدی از دهه 70 میلادی تاکنون به سرعت در حال افزایش بوده و یکی از دلایل اصلی دوقطبی شدن رو به رشد عرصه سیاسی هم شناخته شده است.
آیا نابرابری در حال افزایش است؟
به گزارش اعتمادآنلاین ، به نقل از گاردین، با وجود اینکه در نیمه دوم قرن بیستم رشد اقتصادی با قدرت پیش رفت و بعد از بحران اقتصادی سال 2008 منقطعتر به مسیر خود ادامه داد، برندگان و بازندگان بزرگی از این ثروت تولیدشده به وجود آمده است.
سر انگوس دیتون اقتصاددان برنده جایزه نوبل که در حال حاضر مشغول هدایت یک بازبینی پنجساله از نابرابری همراه با انستیتو مطالعات مالی است، میگوید: «این حس وجود دارد که کاپیتالیسم معاصر برای همه جوابگو نیست.»
او در ادامه با اشاره به کشور بریتانیا گفت: «این حس وجود دارد که لندن دارد همه چیز را میبلعد و شهرهایی هستند که وضعیت قابل قبولی دارند اما بخشهایی بزرگ از کشور هم هستند که به هیچ وجه اینطور نیستند.»
پشت این پدیده مجموعهای از دلایل مختلف از جمله سیاستگذاری مالی، تکنولوژی، جهانیسازی، مقرراتزدایی، آموزش، تضعیف اتحادیههای تجاری و ریاضت نهفته است.
در سطح جهان چطور؟
طی قرنهای نوزدهم و بیشتر قرن بیستم، نابرابری بین کشورها به شدت افزایش پیدا کرد چون پیشرفتهترین اقتصادهای جهان خود را از کشورهای فقیرتر بسیار جدا کردند.
با استناد به صندوق بینالمللی پول، توازن اخیراً کمی برگشته و رشد قدرتمندی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه مخصوصاً چین و هند دیده میشود.
بریتانیا از جمله نابرابرترین کشورهای کل اروپاست، اما نسبت به ایالات متحده که دوقطبیترین کشور ثروتمند جهان است نابرابری کمتری دارد. با استناد به سیستم ردهبندی ضریب جینی، آفریقای جنوبی نابرابرترین کشور جهان است. کشورهای اسکاندیناویایی معمولاً پایینترین درجات نابرابری را دارند. با استناد به بانک جهانی، اوکراین کمترین نابرابری را در کل جهان دارد.
برانکو میلانوویچ، یکی از برترین متخصصان جهان در عرصه نابرابری، به این نتیجه رسیده که افزایش جهانیسازی باعث افزایش نابرابری در کشورهای توسعهیافته شده است. بزرگترین برندگان ثروتمندترین یک درصد سیاره بودهاند.
چطور نابرابری را اندازه میگیریم؟
ابزار سنجش اصلی نابرابری ضریب جینی است که به آن شاخص جینی هم گفته میشود. این شاخص- که به افتخار کورادو جینی متخصص آمار ایتالیایی نامگذاری شده که این روش را در اوایل قرن بیستم ابداع کرد- امتیازی از صفر تا صد میدهد تا توزیع درآمد یا ثروت یک کشور را بسنجد. امتیاز صفر نمایانگر برابری کامل و امتیاز صد نمایانگر نابرابری کامل خواهد بود که در آن یک فرد همه چیز را در اختیار دارد.
بر اساس جدیدترین آمار بانک جهانی مربوط به سال 2016، ضریب جینی ایران معادل با 40 بود.
در بریتانیا، امتیاز جینی از اوایل دهه 90 میلادی تا به حال تقریباً ثابت و در میانه 30 بوده است. در این دوره بالاترین امتیاز جینی در آغاز هزاره جدید 35.1 ثبت شد. از این نظر دولت بریتانیا میتواند بگوید نابرابری در حال افزایش نبوده چون تقریباً در یک درجه ثابت باقی مانده است. با این حال چنین چیزی به این معنی نیست که نابرابری بالا نیست. در اوایل دهه 60 میلادی امتیاز جینی بریتانیا حدود 26 بود و تا اواخر دهه 70 همانجا باقی ماند.
دیگر روشهای اندازهگیری چطور؟
بعضی تحلیلگران میگویند شاخص جینی میتواند گمراهکننده باشد و گستره حقیقی نابرابری را گنگ کند. رابرت جویس معاون انستیتو مطالعات مالی میگوید: «جینی اتفاقات مختلفی را که در حال به وقوع پیوستن است پنهان میکند؛ مثلاً این حقیقت که یک درصد ثروتمند اول دنیا هنوز با سرعت در حال جلو زدن از تمام افراد دیگر است.»
روشهای دیگری از جمله نسبت پالما وجود دارند که نسبت درآمد کسبشده توسط 10 درصد ثروتمند جهان را به درآمد 40 درصد فقیر جهان میسنجد. همچنین نسبت 90:10 وجود دارد که به نسبت درآمد 90 درصد بالای نردبان درآمدی به درآمد 10 درصد پایینی نگاه میکند. این روشها هم در کل روندی را که در روش جینی دیده میشوند به نمایش میگذارد: اینکه نابرابری به سرعت از آغاز دهه 80 میلادی افزایش یافته و بعد طی 10 سال گذشته تا حدود زیادی بدون تغییر باقی مانده است.
اما نگاه انداختن فرای اندازهگیریهای اصلی میتواند داستانی دیگر را تعریف کند. تحلیلگران انستیتو مطالعات مالی نشان دادهاند سهم درآمدی که به ثروتمندترین یک درصد خانوارهای جهان میرسد در چهار دهه اخیر تقریباً سه برابر شده و از سه درصد در اواخر دهه 70 میلادی به هشت درصد در زمان حال رسیده است.
برای نمونه، میانگین درآمد مدیران شرکتهای بهثبترسیده در شاخص بورس FTSE 100 لندن 145 برابر بیشتر از درآمد میانگین یک کارمند بود و این در حالی است که این رقم در سال 1998 برابر با 47 برابر کارمند معمولی بود. خانوارهای دارای پایینترین درآمدها بعد از کم کردن تورم نسبت به اواسط دهه 90 میلادی شاهد رشد درآمد چندانی نیستند.
در برابر پسزمینهای از ریاضت و رشد اقتصادی ضعیفتر از زمان بحران مالی، افراد آکادمیک میگویند دیدگاههای عمومی نابرابری، گرچه امتیاز جینی تقریباً بدون تغییر باقی مانده، افزایش پیدا کردهاند.
اقتصاددانها از تشبیه خوششان میآید. یکی از تشبیههایی که درباره اثر نابرابری صحبت میکند از این قرار است: وقتی ترافیک در یک بزرگراه به حالت سکون میرسد، و مردم اغلب مشاهده میکنند لاین کناریشان در حال حرکت به سمت جلو با سرعت بالاست، آزرده میشوند و حس گیر کردن به آنها دست میدهد. به نظر میرسد ظاهراً بیش از همیشه این حسی است که خیلی از افراد جوامع طی یک دهه گذشته داشتهاند، چون رشد اقتصادی به جای افزایش کیفیت زندگی اکثریت باعث بهبود استانداردهای تعداد اندکی شده است.
میلانوویچ میگوید: «ماشه این اتفاق که مردم نسبت به نابرابری آگاهتر بشوند را بحران اقتصادی و کاهش رشد واقعی کشید. در حالی که مردم شاهد ثروتمندتر شدن بیل گیتس یا جف بزوس بودند، این موضوعی نبود که به خودی خود مطرح شده باشد. این مساله در شرایطی مطرح شد که درآمدها آنطور که مردم انتظارش را داشتند، افزایش نیافتهاند و بعد فهمیدند که یک نفر در اوج واقعاً دارد تمام مزیتها را دریافت میکند.»
میانگین دستمزد در بریتانیا پس از کم کردن تورم در حال حاضر پایینتر از درجاتی است که پیش از بحران اقتصادی دیده شده بود. اما افزایش حقوقهای شدید برای افرادی که بالاتر از یک میلیون پوند در سال درآمد دارند دوباره مشاهده میشود.
آیا انواع دیگری از نابرابری هم وجود دارد؟
تا حدود زیادی وقتی درباره نابرابری فکر میکنیم به درآمد یا ثروت میاندیشیم، اما جداییهایی بین استانداردهای ملموس زندگی وجود دارند؛ از جمله در سلامت، آموزش و تحرک اجتماعی و همچنین در میان جنسیتها، نژادها، سنها، موقعیتهای جغرافیایی و گروههای اجتماعی.
دیتون میگوید تغییرات اعمالشده در سیاستگذاریهای آموزشی از جمله گسترش دسترسی به دانشگاهها ممکن است اثری بر نابرابری گذاشته باشد.
او میگوید: «حالا شاهد شکلگیری افرادی هستیم که فکر میکنند همه کارها را خودشان کردهاند و استحقاق موقعیت خود را دارند و بعد افرادی هستند که امتحانها را قبول نشدهاند و حس میکنند جا ماندهاند. اول تصور میکنند سیستم مشکل دارد که این طرز فکر منطقی است و بعد تا حدودی خودشان را سرزنش میکنند. ما یک آریستوکراسی شایستهسالار خلق کردهایم و افرادی که موفق نشدهاند عصبانی هستند.»
با استناد به دفتر آمار ملی بریتانیا، 10 درصد خانوارهای ارشد بر حسب درآمد حدود 6.8 برابر بیشتر از ضعیفترین خانوارها درآمد دارند، اما ثروتمندترین 10 درصد جامعه نسبت به قعر جدول 290 برابر بیشتر دارایی دارد.
درجه ثروت در بریتانیا از جمله املاک، پساندازهای نقدی، سهام و صندوقهای بازنشستگی طی 2 سال منتهی به ژوئن 2016 با افزایشی 15 درصدی به رقم رکوردشکن 12.8 تریلیون پوند رسید. اما این ثروت عظیم به طور نابرابر توزیع شده و 10 درصد اول ثروتمندترین خانوارها تقریباً مالک نیمی از آن هستند و ثروت کلی فقیرترین 20 درصد جامعه از منظر واقعی افت کرده است.
تقریباً هشت شرکت از هر 10 شرکت بریتانیایی به مردها بیشتر از زنان پول میدهند و زنان به طور متوسط یکپنجم کمتر در مردها درآمد کسب میکنند. کارمندانی که اصلیت پاکستانی یا بنگلادشی دارند پایینترین میزان درآمد متوسط در میان تمام گروههای نژادی ساکن بریتانیا را کسب میکنند و بنگلادشیها به طور متوسط 20.1 درصد کمتر از کارمندان سفیدپوست بریتانیایی درآمد کسب میکنند.
به این ترتیب بدیهی است که نابرابری بین منطقهها و نسلها هم در بریتانیا در حال افزایش بوده است. سهم مالیاتدهندگانی که در زمره یک درصد ثروتمند جامعه قرار میگیرند و در لندن زندگی میکنند از اوایل سده 2000 تا به حال به میزان حدود 20 درصد افزایش پیدا کرده است.
عواقب نابرابری چیست؟
هرچند در یک سیستم بازارمحور تا حدودی ممکن است نابرابری اجتنابناپذیر باشد، تضادهای شدید هم میتوانند عواقبی گسترده و عظیم داشته باشند؛ از جمله واضحترین عواقب این امر در سالهای اخیر دوقطبی شدن سیاست و ظهور پوپولیسم در بریتانیا و تمام نقاط دیگر دنیا مخصوصاً کشورهای توسعهیافته بوده است.
برگزیت در بریتانیا و انتخاب شدن دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده و همچنین حمایت رو به رشد از جنبشهای سیاسی جدید در اروپا از هر 2 سوی طیف سیاسی همگی به نابرابری ربط داده شدهاند.
تد هاوارد، همموسس «اتحاد دموکراسی» که یک انستیتوی تحقیقاتی چپگراست، میگوید سه نفر یعنی بیل گیتس، جف بزوس و وارن بافت روی هم رفته در مقایسه با 160 میلیون نفر پایین نردبان ثروت در آمریکا، ثروت دارند.
او توضیح داد: «این مساله فقط در مورد انصاف اقتصادی نیست بلکه مسالهای دموکراتیک هم هست. آیا میتوان وقتی روندهای داشتن ثروت نشان میدهند که به هیچ وجه دموکراسی وجود ندارد، یک فرهنگ و دولت دموکراتیک را حفظ کرد؟ این تهدیدی بزرگ است.»
فراتر از جداییهای سیاسی، افزایش نابرابری میتواند منجر به نتایج اقتصادی منفی بشود. اقتصاددانهای راستگرا گفتهاند بازتوزیع درآمد کاری است که هدف خود را زیر سوال میبرد، اما صندوق بینالمللی پول باور دارد جداییهای اجتماعی میتوانند رشد را بیثبات و شرایط را برای یک کاهش ناگهانی رشد اقتصادی مهیا کنند. وقتی میلیونها نفر نمیتوانند با پتانسیل کامل خود به کشورشان کمک کنند اقتصادها میتوانند کند شوند.
چطور میتوان نابرابری را معکوس کرد؟
ممکن است بتوان به برابری کامل دست یافت، اما بعضی از اقتصاددانها میگویند اجتماعی که کاملاً برابر باشد خواستنی نیست چون دنیایی کاملاً یکدست، به لحاظ تنوع و پویایی کمبود خواهد داشت. با این حال، مهمترین سوالاتی که باید پرسید این است که آیا نابرابری بیش از حد رشد کرده، چطور میتوان آن را معکوس کرد و چطور میتوان از شکلگیری حالتهای افراطی آن جلوگیری کرد.
منطق فراگیر چهار دهه گذشته این بوده که رشد اقتصادی قویتر بزرگترین پادزهر برای نابرابری خواهد بود. بزرگتر کردن اندازه کیک به این معنی خواهد بود که هر کسی برش بزرگتری از آن دریافت خواهد کرد. پیتر مندلسون از حزب کار بریتانیا نیز به همین دلیل در یکی از صحبتهای معروف خود در دهه 90 میلادی گفته بود: «تا وقتی مردم مالیاتشان را بدهند من هیچ نگرانیای راجع به این ندارم که هر چقدر میخواهند ثروتمند بشوند.»
رفتارها نسبت به برخورد با نابرابری ممکن است به دیدگاهها نسبت به کار و نحوه ارزشگذاری آن متکی باشند. آیا کار سخت استحقاق دریافت پول بیشتر هم دارد؟ آیا بانکداری از پرستاری ارزشمندتر است؟ آیا انگیزههای اقتصادی بهترین راه برای بیرون کشیدن بهترینها از افراد است؟
سلاحهای اصلی مبارزه با نابرابری تا اینجا مالیات و ابزارهای خرج پول در دسترس دولتها بودهاند. مالیاتستانی پیشرفته و نقلوانتقال پول برای افزایش رفاه مردم نکاتی کلیدی به شمار میروند، اما به هیچ وجه تنها راه مبارزه با تقسیم درآمد و ثروت در جامعه نیستند.
مثلاً در بریتانیا 20 درصدی که بیشترین درآمدها را دارند پیش از بازتوزیع ثروت از طریق مالیات و مزایا، 12 بار بیشتر از فقیرترین 20 درصد کسب میکنند و این نشان میدهد سیاستگذاری مالی چطور میتواند کمک کند. بعد از اضافه کردن نقلوانتقال رفاه عمومی و کم کردن مالیاتها، این شکاف به حدود پنج برابر میرسد. با این حال بوریس جانسون نخستوزیر قول داده در آینده به شدت مالیاتها را کاهش دهد که احتمالاً نحوه این مقایسه را در آینده تغییر خواهد داد.
بعضی از اقتصاددانها و سیاستمداران خواستار یک درآمد پایه جهانی (UBI) برای فراهم کردن یک تور امنیتی به منظور جلوگیری از فقر شدهاند، با این حال چنین برنامههایی بسیار گرانقیمت هستند. بعضیها هم گفتهاند خرج کردن دولتی هدفمندتر روی نیازمندترینها میتواند اثرگذارتر باشد. همچنین عدهای خواستار بهبود تامین سرمایه برای بخشهای آموزش و خدمات شدهاند.
توماس پیکتی، اقتصاددان فرانسوی که یک متخصص جهانی در زمینه نابرابری است، خواستار یک مالیات ثروت جهانی شده و سازمان همکاری و توسعه اقتصادی گفته استفاده از مالیات ارث بالاتر میتواند از تمرکز شدید ثروت جلوگیری کند.
اما مسائل مالیات ارث و ثروت به شدت از نظر سیاسی حساس هستند و اغلب از طریق ضعفهای قانونی به بازی گرفته میشوند. در دنیایی به شدت جهانیسازیشده که سرمایه میتواند در سراسر مرزها حرکت کند و وارد مأمنهای مالیاتی بشود، عملیاتی کردن چنین سیاستهایی سختتر شده است. حتی اشاره کردن به مالیات ثروت اغلب منجر به اخطارهایی از اقتصادی میشود که ممکن است در معرض از دست دادن سرمایهگذاری ثروتمندان قرار گیرد و آنها را به کشورهای دیگر ببازد.
یک راهحل جایگزین، همانطور که اد میلیبند زمانی برای بریتانیا پیشنهاد داده بود، ایده پیشتوزیع است که هدفش تغییر دادن الگوی کلی اقتصاد به ایجاد نابرابری کمتر است. خرج دولتی بیشتر روی سلامت و آموزش میتواند تداوم نابرابری درآمدی را در سراسر نسلها کم کند و در عین حال نرخ بهرهوری شغلی، استخدام و درآمد را در طولانیمدت بالا ببرد.
برخی از اقتصاددانها گفتهاند مالکیت دموکراتیک بیشتر میتواند از افزایش نابرابری جلوگیری کند و در کنار آن باید اقداماتی صورت گیرد تا کارمندان بیشتری وارد هیاتهای مدیره بشوند و باید از کمپینهای مبارزه با تبعیض منفی استفاده شود. در بریتانیا حزب کار خواستار خلق صندوقهای مالکیت مشترک شده که به کارمندان امکان میدهد تا سقف 10 درصد از شرکتهای بهثبترسیده در بورس سهام لندن را کنترل کنند؛ بدین ترتیب آنها اثرگذاری بیشتری بر نحوه تصمیمگیری شرکتها و کسب درآمد از سودهای شرکتی از طریق سهام خواهند داشت.
دولت بریتانیا به آهستگی شرکتها را مجبور میکند گزارشهایی از شکاف درآمدی بین جنسیتها منتشر کنند و امیدوار است آگاهی بیشتر نسبت به این مساله سبب رسیدگی بیشتر به آن بشود. بعضی کشورها پیشتر هم رفتهاند و حتی شرکتها را مجبور کردهاند درجات درآمدی کارمندان خود را به صورت عمومی منتشر کنند.
دیدگاه تان را بنویسید