«اعتمادآنلاین» گزارش میدهد:
چالش مواجهه با بحران کرونا و افسردگی شدید/ افسردگی در دوران کرونا چند مرحله دارد؟
از این به بعد اگر کسی که افسردگی و اضطراب را تجربه نکرده از من بپرسد افسردگی چگونه است، دیگر نباید به دنبال مثالهای عجیب باشم. فقط کافی است بگویم: آن زمان را به خاطر میآوری که کرونا در همه جهان شیوع پیدا کرد؟
اعتمادآنلاین| پاندمی کرونا نه تنها بر اقتصاد و روابط اجتماعی دنیا سایه انداخته بلکه از نظر روانی نیز تاثیر زیادی بر مردم سراسر جهان گذاشته است. کسانی که پیش از این دچار افسردگی بودند با بحران شیوع کرونا فشار و استرس مضاعفی را تجربه میکنند. اندرو سالامون خبرنگار «گاردین» از تجربه روزمره خود در مواجهه با کرونا و افسردگی میگوید.
از این به بعد اگر کسی که افسردگی و اضطراب را تجربه نکرده از من بپرسد افسردگی چگونه است، دیگر نباید به دنبال مثالهای عجیب باشم. فقط کافی است بگویم: آن زمان را به خاطر میآوری که کرونا در همه جهان شیوع پیدا کرد؟ و آنها به خوبی متوجه خواهند شد.
بحران کرونا و افسردگی
اما برای کسانی که پیش از این به بیماری افسردگی مبتلا بودهاند، شرایط متفاوت است. آنها استرس و ترس بیشتری را تجربه میکنند. برای آنها این بحران از نظر جسمی و روحی چند برابر خواهد بود. و این افراد نه تنها مجبورند بیماری و شرایط دشوار خود را بپذیرند بلکه به درمان احتیاج دارند.
من پیغامهای زیادی در فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی دریافت کردهام که از استرس و وحشت بیش از حد و بالا بردن دُز قرصهای ضدافسرگی در این روزها خبر میدهند.
افسردگی در دوران کرونا برای من چند مرحله دارد: ترس از بیماری و مرگ، ترس از دست دادن عزیزان، ترس از تبعات اقتصادی احتمالی کرونا.
دیگران هر روز با این ترس مواجه هستند که آیا سرفه یا عطسهشان نشانه کروناست یا نه. اما من هر روز از خودم میپرسم آیا ترسی که تجربه میکنم ترسی است که همه در این دوران تجربه میکنند یا شروع یک فروپاشی روانی است؟
به دکترهایی که در جریان بیماریام هستند گفتهام که از نظر روحی در شرایط شکنندهای به سر میبرم و روی کمکشان حساب میکنم. باید حواسم باشد که علائم اضطراب و ناراحتی معمولی را دارم یا دچار اختلال عصبی هستم. همچنین یکی از قرصهایی را که قبل از این قصد داشتم کنار بگذارم حالا نمیتوانم قطع کنم. کم کردن دز قرصهای ضدافسردگی شرایط روحیام را به هم خواهد ریخت و به نظر میرسد در بحران فعلی چنین تجربهای از تحمل من خارج باشد.
در ماه مارس تمام علائم کووید-19 را پیدا کردم؛ سرفه میکردم، تنگی نفس داشتم و تبم روی 39 درجه بود. دکتر ابتدا تشخیص سرماخوردگی داد، اما پس از اسکن ریه مشخص شد مشکل التهاب ریه است. با همه اینها گرفتن تست کرونا ممکن نبود.
طبق دستور دکتر در خانه قرنطینه شدم و از همسر و پسرم فاصله گرفتم. دارویی که استفاده کردم تامیفلو و آزیترومایسین بود. حالا کاملاً خوبم و هیچکدام از اطرافیانم هم علائم بیماری را ندارند. اما در غیاب امکان تست اضطرابم تشدید شد.
فشار روانی ناشی از قرنطینه
قرنطینه یکی از قدیمیترین روشهای پزشکی برای مواجهه با بیماری است.
ایزوله کردن بیماران در واقع به دوران باستان برمیگردد؛ این روش از کسانی که بیمار نیستند محافظت میکند، اما از نظر روانی برای بیمار سم است. بیمار در شرایط قرنطینه با افزایش اضطراب، افسردگی و PTSD مواجه میشود. مراحل بهبود برای کسانی که از خانواده و دوستانشان دور هستند عموماً طولانیتر است. قرنطینه هرچند برای کسانی که به بیماری واگیردار مبتلا هستند اجتنابناپذیر است، اما هزینه سنگینی دارد. هیچکسی دوست ندارد در تنهایی بمیرد.
اما قرنطینه در زمانی که هیچ نشانهای از بیماری نداریم یک پدیده جدید است، شرایطی که در حال حاضر نزدیک به چهار میلیارد نفر از جمعیت کره زمین درگیر آن هستند.
در سال 2003، با شیوع بیماری سارس، این اتفاق در تورنتو افتاد، تجربهای که بسیاری از مسئولان را در مورد عواقب آن به فکر وا داشت. ریچارد اسکاباس مسئول پیشین کمیسیون پزشکی اونتاریو در این باره نوشت: «اگر سارس بار دیگر در کانادا شیوع پیدا کند، مسئولان نباید کسی را قرنطینه کنند.»
قصد او بیتوجهی به عواقب جسمی شیوع بیماری نبود بلکه هدفش توجه بیشتر به عواقب روحی قرنطینه در جامعه بود.
بله، ما در شرایط بحرانی به سر میبریم و مردم در حال مرگ هستند، اما من مدام به خودم یادآوری میکنم که مرگ همیشه اتفاق میافتد.
یکی از آشنایان چند روز قبل بر اثر ابتلا به ویروس کرونا فوت شد. یکی دیگر از آشنایان دیشب بر اثر بیماری سرطان درگذشت. مرگ اولی مرا وحشتزده و مرگ دومی مرا غمگین کرد. فاصلهگذاری اجتماعی از سرعت بالا رفتن آمار مبتلایان جدید میکاهد، اما بعضی از ما نسبت به آن واکنش غیرمنطقی داریم. نیاز به احتیاط و مراقبت نباید تاثیر مخرب روحی در پی داشته باشد. این نکتهای است که باید مد نظر قرار دهیم.
من مدتی با اسکیموهای گرینلند زندگی میکردم. در میان آنها آمار خودکشی و افسردگی رابطه مستقیمی با زمستان و سرما نداشت بلکه دلیل آن اجبار همزیستی و ارتباط نزدیک افراد خانواده بر اثر آن سرما و شرایط بود. تمام خانواده مجبور بودند برای مدتی طولانی در یک خانه کوچک زندگی کنند و به دلیل سرمای شدید نه کسی به آنها سر میزد و نه کسی میتوانست خانه را ترک کند. نتیجه طبیعی چنین شرایطی سرخوردگی عاطفی با عواقبی فاجعهبار بود.
قرنطینه چهره شهرها را تغییر داده. وحشت از آینده نامعلوم و بیم آنکه شرایط هرگز مثل قبل نشود به استرس بیشتر دامن میزند؛ اما در اعماق افسردگی همیشه امید وجود دارد. در چنین شرایطی من به کسانی فکر میکنم که به تنهایی زندگی میکنند. به سالمندانی که در خطر بیشتر هستند. حس میکنم میتوانم به افرادی که در حال تجربه اولین موج افسردگی هستند کمک کنم.
آنچه باید بدانیم این است که ترس یا اندوه عمیق ما میتواند منجر به افسردگی و اضطراب شدید شود و کسانی که دچار بیماریهای روانی هستند حالا و در این شرایط بحرانی در خطر بیشتری قرار دارند.
دیدگاه تان را بنویسید