در «اعتمادآنلاین» ببینید:
رد پا| اندیشه سیاسی غرب مدرن؛ جمهوریهای باستان، امپراتوریها و تیولداری (جلسه دوم- بخش اول)
ما در این جلسه به اختصار با ساختار تحول نهاد انسانساخت سیاست تا سده شانزدهم میلادی آشنا میشویم و سه موضوع را بررسی خواهیم کرد: 1 – پیدایش نهادهای سیاسی کهن 2 – افلاطون و ارسطو به عنوان نخستین نظریهپردازان سیاسی غرب؛ و 3- فئودالیسم و همچنین سهم فلسفه عصر میانه یا قرون وسطی. در بخش نخست، درباره پیدایش نهادهای سیاسی باستان و آرای سیاسی افلاطون به عنوان یکی از مهمترین اندیشمندان تاریخ اندیشه غرب بحث خواهیم کرد.
اعتمادآنلاین| شهاب غدیری- چهار منبع عمده نظریهپردازان سیاسی مدرن را آثار افلاطون، ارسطو، میراث جمهوری روم، و عصر مسیحیت تشکیل میداد. افلاطون رابطه مشکلزای فلسفه و سیاست را تشخیص داده بود و ارسطو اولین روایتها از نظریه جمهوریخواهی را ارائه کرد. سالهای نخستین جمهوری روم نیز مدلی بود که اندیشمندان مدرن به آن فکر میکردند. سیستم فئودالی غیرمتمرکز، پادشاهان غیرمطلقه و طبقه قدرتمند آریستوکرات، به همراه اخلاقیات مسیحی، پیشزمینه تولد سیاست مدرن بود.
ما در این جلسه به اختصار با ساختار تحول نهاد انسانساخت سیاست تا سده شانزدهم میلادی آشنا میشویم و سه موضوع را بررسی خواهیم کرد: 1 - پیدایش نهادهای سیاسی کهن 2 - افلاطون و ارسطو به عنوان نخستین نظریهپردازان سیاسی غرب؛ و 3- فئودالیسم و همچنین سهم فلسفه عصر میانه یا قرون وسطی.
در بخش نخست، درباره پیدایش نهادهای سیاسی باستان و آرای سیاسی افلاطون به عنوان یکی از مهمترین اندیشمندان تاریخ اندیشه غرب بحث خواهیم کرد.
نخستین نهادهای سیاسی
اشکال مدرن نهادهای سیاسی که با نام دولت مدرن میشناسیم، تنها در بعضی از کشورها حاکم است. اما هوومو سپینها حدود 200 هزار سال عمر کردهاند، آنها بخش عمده این تاریخ را در گروههای کوچک شکارچی زندگی میکردند. جوامعی که نسبتاً مساواتگرا بودند، البته به جز قوانین سفتوسخت جنسیتی، تمام نرها و مادهها جایگاه مشخصی داشتند و در بسیاری از آنها شورایی متشکل از بزرگان قوم یا یک رئیس حاکم بود. اختلافات ملکی محدود بود، صرفاً به این دلیل که چیز زیادی برای تملک وجود نداشت.
حدود 12 هزار سال پیش و با آغاز عصر نوسنگی، بشر کشاورزی و نوشتن را اختراع کرد و با این کار دنیای جدیدی آغاز شد. امکان ذخیره غذا به شکل دانههای خشک، و ذخیره دانش از طریق نوشتار فراهم آمد. انسانها شروع به دفاع از ذخایر غذایی، دامها و بهترین مزارع و محصولاتشان کردند.
حدود 5 هزار سال گذشته، شهرها عمدتاً در درههای رودخانهای و نواحی جلگهای ظاهر شدند که سبب ایجاد و رشد تجارت شد. این توسعه تضادهای را بین مناطق کشاورزی روستایی و نواحی شهری - که مرکز تجارت، آموزش و اقتدار سیاسی بودند - ایجاد کرد.
با رشد شهرها و تبدیل شدن آنها به پایتخت امپراتوریهای بزرگ، تفکیک جدیدی از نیروهای کار و طبقه اجتماعی ظهور کرد؛ مردم به سه دسته تقسیم شدند: افرادی که کار میکردند (کشاورزان)، کسانی که میجنگیدند (ملاکان نظامی) و روحانیون (که توان خواندن متون باستانی را نیز داشتند).
مشروعیت سیاسی در این جوامع به شدت سنتی و غیربرابر بود. زیرا تمایز عمده بین کشاورزان و ملاکان نظامی بود. اقتدار زمینداران از جایگاه آریستوکراتیک آنها ناشی میشد که خود آن میراث پیشینیان یا عطیه خدا یا خدایان بود. از دوران بساتان تا پایان سدههای میانه، هیچ کدام از امپراتوریهای بزرگ زمیندار به برابری سیاسی اعتقادی نداشتند.
جامعه عادلانه افلاطون
اولین اثر بزرگ فلسفه سیاسی در تاریخ غرب جمهور افلاطون نام دارد. جمهور یا republic عنوان یونانی polis است که به بیان ساده یعنی «شهر مستقل» یا «دولت-شهر». افلاطون در این کتاب دیالوگهایی را نوشت که معلمش سقراط کاراکتر اصلی آنهاست.
دولت-شهر آتن در روزگار افلاطون بین دموکراسی و الیگارشی (یا حکومت متنفذها) نوسان میکرد. در آن نظام تنها عده معدودی از مردان صاحب نفوذ به عنوان شهروندان کامل حق مشارکت داشتند. خیلی رایج است که میگویند یونانیان دموکراسی را اختراع کردند، اگر این جمله درست باشد، باید بدانیم که این دموکراسی متعلق به افراد صاحب مزیت و نفوذ بود.
یکی از پرسشهای مهم در نظر افلاطون این بود: جامعه عادلانه چگونه است، و مردم و حاکمان چه فضیلتهایی باید داشته باشند تا جامعه عادل شود؟
افلاطون در نظریه خود پنج نوع رژیم را در نظر داشت: (1) آریستوکراسی (نخبهسالاری) یا پادشاهی، که حکومت به دست جویندگان حکمت، یعنی والاترین و بهترین فضیلت، است؛ (2) تیموکراسی، یعنی حکومت پاسداران جویای افتخار یا نظامیان. این افراد از نژاد پستتری هستند، اما از همه فضایل محروم نیستند. آنها به طور خاص جویای افتخار، زور و ثروتاند. (3) الیگارشی، یا حکومت ثروتمندان، همان تیموکراسی است که با ثروت و پول فاسد شده است و رانه اصلی آن نیازها یا امیال ضروری و پایدار است. (4) دموکراسی، حکومت اکثریت یا حکومت فقراست که که رانه آن نیازها و امیار غیرضروری و ناپایدار است و (5) استبداد، که حکومت پادشاهی شرور است که امیال حیوانی بر او حاکماند.
در اینجا لازم به توجه است که این تناظر افلاطونی بین حکومتها و بخشی از وجود انسان نخستین مثال از استعاره ارگانیک یا انداموار در توضیح نظامهای سیاسی است. اشاره به حکومت با استعارههای انداموار به این معناست که دولت باید هماهنگ با ارگانیسم بدن انسان ساخته شود و بخشهای بالاتر کنترل کننده بخشهایی پایینی باشند.
نکته بسیار مهم در اندیشه سیاسی افلاطون آن است که هرکدام از بخشها کارکرد مناسب خودش را دارد و هیچ تمایلی به تصرف کلیت حکومت ندارد. فیلسوفان حکومت خواهند کرد، تصمیماتشان به دست پاسداران یا طبقهای تحصیلکرده و به شدت کنترل شده از نظامیان اجرا میشود. هر دو طبقه صاحب فضیلت هستند، هر دو بیش از منافع فردی به حکمت یا افتخار اهمیت میدهند. پاسداران رعیت را کنترل میکنند، زندگی رعیت وقف دغدغههای اقتصادی است و آنها هستند که نیازهای زندگی بقیه افراد جامعه را تولید میکنند.
پایان بخش اول
دیدگاه تان را بنویسید