در «اعتمادآنلاین» ببینید:
رد پا| اندیشه سیاسی غرب مدرن؛ جمهوریهای باستان، امپراتوریها و تیولداری (جلسه دوم- بخش سوم و پایانی)
چهار منبع عمده نظریهپردازان سیاسی مدرن را آثار افلاطون، ارسطو، میراث جمهوری روم، و عصر مسیحیت تشکیل میداد. افلاطون رابطه مشکلزای فلسفه و سیاست را تشخیص داده بود و ارسطو اولین روایتها از نظریه جمهوریخواهی را ارائه کرد. سالهای نخستین جمهوری روم نیز مدلی بود که اندیشمندان مدرن به آن فکر میکردند. سیستم فئودالی غیرمتمرکز، پادشاهان غیرمطلقه و طبقه قدرتمند آریستوکرات، به همراه اخلاقیات مسیحی، پیشزمینه تولد سیاست مدرن بود. در بخش سوم از جلسه دوم ردپا، نگاهی خواهیم داشت به جامعه فئودالی قرون وسطی، ارزشهای سه گانه و نسبتاً ناسازگار جامعه این دوران و همچنین میراثی که اندیشه سیاسی سدههای میانه به دوران مدرن منتقل کرد.
اعتمادآنلاین| چهار منبع عمده نظریهپردازان سیاسی مدرن را آثار افلاطون، ارسطو، میراث جمهوری روم، و عصر مسیحیت تشکیل میداد. افلاطون رابطه مشکلزای فلسفه و سیاست را تشخیص داده بود و ارسطو اولین روایتها از نظریه جمهوریخواهی را ارائه کرد. سالهای نخستین جمهوری روم نیز مدلی بود که اندیشمندان مدرن به آن فکر میکردند. سیستم فئودالی غیرمتمرکز، پادشاهان غیرمطلقه و طبقه قدرتمند آریستوکرات، به همراه اخلاقیات مسیحی، پیشزمینه تولد سیاست مدرن بود.
در بخش سوم از جلسه دوم ردپا، نگاهی خواهیم داشت به جامعه فئودالی قرون وسطی، ارزشهای سه گانه و نسبتاً ناسازگار جامعه این دوران و همچنین میراثی که اندیشه سیاسی سدههای میانه به دوران مدرن منتقل کرد.
جامعه فئودالی
تا حدود 1000 سال پس از سقوط روم، جامعه مسیحی اروپا به شکل فئودالی اداره میشد. نظامهای فئودالی غیرمتمرکز بودند. تمام قدرت در این نظام به طبقه نجبا یا اشرافِ نظامی صاحب زمین بود. پادشاه که بالاترین مقام را بین نجبا داشت، هنگام بازگشت واسالها (یا نجبای زیردستش) از خدمت به او یا از جنگ، به آنها تیول، یا قطعهای زمین میبخشید. در اینجا، شوالیهها طبقه پایینی از نجبا محسوب میشدند. روستاییان روی این زمینها کار میکردند و روحانیان هم مراقب وجدان و روح انسانها بودند. تعداد کمی از تجار هم در شهرها اجناس خودشان را میفروختند.
در واقع هیچ زمین، جاده، یا نهاد عمومی وجود نداشت و لردهای هر منطقه، حاکم آنجا بود. تمام انسانها موظف به پیروی از نظامی بودند که دارای تکالیف و وظایف مذهبی - حقوقی بود، اما آنها به لحاظ قانونی، نابرابر بودند.
پادشاه در دوره سدههای میانه تقریباً اولین یا قدرتمندترین آریستوکرات بود و نظم را بین آنها برقرار میکرد. در بعضی از کشورها، نجبا در شوراهایی همدیگر را ملاقات میکردند، اما هیچکس صاحب قدرت مطلقه نبود؛ همه نسبت به یکدیگر تکالیف سنتی خودشان را داشتند.
جامعه اروپایی قرون وسطی، به لحاظ فرهنگی با مذهب مسیحی کاتولیکی متحد شده بود، با این وجود جهان سدههای میانه از سه نظام ارزشی نسبتاً ناسازگار تشکیل شده بود: فضایل مسیحی نظیر سخاوت، برابری و گناه؛ فضیلتهای کاملاً متفاوتی (یونانی-رومی) اشرافی نظیر غرور، افتخار و شرم؛ و همچنین ارزشهای قبیلهای مردمان مرکز و شمال اروپا.
نظریهپردازان سیاسی غالب سدههای میانه آگوستین قدیس در ابتدای دوره، و توماس آکویناس قدیس در اواخر آن بودند.
- یکی از میراثهای سنت فلسفی سدههای میانه در نظریه سیاسی غرب، این اندیشه بود که دولت مستقل است، اما باید از جانب کلیسا تطهیر شود. کلیسا و دولت با یکدیگر تعامل داشتند - کلیسا میتوانست روی سیاست اثرگذار باشد، و رئیس دولت نیز میتوانست نقشی مذهبی داشته باشد - اما این دو نهاد یکسان نبودند.
- فلسفه سدههای میانه همچنین سنت قانون طبیعی را به دورههای بعد منتقل کردند. سنتی که بدواً از مکتب رواقی یونانی-رومی آغاز شد، اما قانون طبیعی از نظر مسیحیان قرون وسطی اجرا کردن قانون یا اراده ازلی خداوند بود، قانونی که با شناخت ناشی از وحی و همچنین قوانین انسانی تمایز داشت.
یکی دیگر از اندیشههای سیاسی قرون وسطی که تأثیری ماندگار داشت: نظریه جنگ مشروع بود.
- اساساً سه موضع فلسفی درباره درستی یا نادرستی جنگ در سنت فکری غرب وجود دارد که در یک طیف بلند قرار گرفتهاند. انتهای یک سر طیف صلحجویی قرار دارد، به این معنا که تمام اشکال خشونت، حتی جنگ دفاعی، غیراخلاقی است. یک طرف دیگر طیف واقعگرایی است، به این معنا که استانداردهای اخلاقی را نمیتوان به مورد جنگ تعمیم دارد. وسط طیف نیز ایده جنگ مشروع قرار دارد که نخستین بار آگوستین قدیس آن را مفصلبندی کرد و توماس آکویناس قدیس به آن مشروعیت بخشید.
- نظریه جنگ مشروع بسیار ساده است: بعضی از جنگها و اقدامات جنگطلبانه عادلانه هستند و بعضی از آنها عادلانه و مشروع نیستند. این اندیشه از چارچوب تدافعی که برای جوامع مسیحی موجود در نظر گرفته شده بود فراتر رفت. جنگ مشروع قواعدی برای «عدالت در به جنگ رفتن» یا jus ad bellum و همچنین برای «عدالت در آغاز جنگ» یا jus in bello دارد.
- نظریه جنگ مشروع نه به دنبال پیشگیری، بلکه محدود کردن جنگ است. این نظریه میخواهد جنگ را اخلاقی کند. صلحگرایان به همین دلیل با آن مخالفند. واقعگرایان سیاست نیز در انتقاد از این نظریه معتقدند با چه ابزارهایی فراتر از سلاح میتوان جنگی را محدود کرد؟!
انقلاب مدرن در نظریه سیاسی، صرفاً بخشی از یک گسست بزرگ از جهان سدههای میانه بود که با زوال قدرت آریستوکراسی زمیندار، از یک سو و کشف قاره امریکا در 1492، ظهور پروتستانتیسم، و رشد شهرهای ایتالیا به عنوان مرکز تجارت و بانکداری آغاز شد. در ایتالیا بود که شخص بزرگی به نام نیکولو ماکیاوللی ظهور کرد، کسی که بعدها به عنوان نخستین فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی مدرن شناخته شد.
دیدگاه تان را بنویسید