کد خبر: 498939
|
۱۴۰۰/۰۴/۰۴ ۲۱:۵۰:۰۰
| |

در «اعتمادآنلاین» ببینید:

رد پا| اندیشه سیاسی غرب مدرن؛ نظم نوین ماکیاولی (جلسه سوم- بخش سوم و پایانی)

نیکولو ماکیاولی فیلسوف و سیاستمدار اهل فلورانس، شخصی بود که گسستی را در سنت سیاسی فضیلت‌گرایانه افلاطون، ارسطو، روم و مسیحیت قرون وسطی ایجاد کرد. به رغم اینکه او بیشتر با کتاب به اصطلاح غیر اخلاقی شهریار شناخته می‌شود، اثری با نام گفتارها نیز از او به جای مانده است، کتابی که از اندیشه جمهوری خواهی طرفداری می‌کرد. ماکیاولی در گفتارها چشم‌انداز وسیع‌تری را ارائه می‌کند که شهریار را نیز شامل می‌شود.

حجم ویدیو: 16.88M | مدت زمان ویدیو: 00:07:08 دانلود ویدیو
کد خبر: 498939
|
۱۴۰۰/۰۴/۰۴ ۲۱:۵۰:۰۰

اعتمادآنلاین| شاید میراث اساسی ماکیاولی برای ما واقع‌گرایی او باشد: ما فرض نمی‌کنیم که هنجارهای اخلاق مدنی در حوزه سیاست درست باشند. او به بیان امروز، مسئله «دستان آلوده» را مطرح می‌کند: آیا سیاست حوزه‌ایست که شخص ناگزیر به انجام عمل غیراخلاقی خواهد شد؟ پاسخ واقع‌گرایانه به این پرسش مثبت است، یعنی اخلاقیات را نباید در سیاست به کار بست.

ماکیاولی به طور خاص در شهریار مطالب غیراخلاقی بسیاری را بیان می‌کند. اما زندگی سیاسی خودش، و پیمان‌های منعطفی که بسته بود، به او نشان داد که پیروی از قواعد اخلاقی در سیاست غیرممکن است. مگر اینکه بخت/فورتونا، امکان تأسیس حکومت جمهوری باثباتی را فراهم کند. فورتونا ممکن است ما را ناچار به انجام کارهای ناشایسته‌ای بکند. و در این مواقع ناتوانی در انجام کارهای بد به نتایج بدتری منتهی می‌شود.

بسیاری گمان می‌کنند که اندیشه ماکیاولی غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی است، اما دیدگاه ماکیاولی بسیار پیچیده‌تر است. اینکه بگوییم هدف وسیله را توجیه می‌کند ضرورتاً به معنای غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی بودن نیست. زیرا به نظرگاه اخلاقی شما بستگی دارد.

به عنوان مثال اگر شما به نتیجه‌گرایی اخلاقی اعتقاد داشته باشید- یعنی اگر معتقد باشید عمل انجام شده زمانی خوب است که نتایج خوب آن از نتایج بدش بیشتر باشد - در این صورت معتقد هستید که هدف وسیله را توجیه می‌کند. مشهورترین شکل نتیجه‌گرایی اخلاقی اندیشه «فایده‌گرایی» است، که طبق آن اعمال زمانی به لحاظ اخلاقی خوب هستند که بیشترین سود را برای بیشترین شمار افراد فراهم کنند.

مثلا: آیا دروغ گفتن بد است؟ شاید. اما اگر دروغ گفتن به قاتل جانی که می‌تواند به نجات انسان‌ها منتهی شود، درست باشد، در این صورت هدف وسیله را توجیه می‌کند.

آیا ماکیاولی را می‌توانیم یک نتیجه‌گرای اخلاقی بنامیم یا حتی یک فایده‌گرا؟ پاسخ این است که نه کاملاً. او می‌گوید شخص نمی‌تواند در سیاست صرفاً از تکالیف مدنی پیروی کند، بلکه باید کاری را انجام دهد که به بهترین نتیجه منتهی می‌شود. اما او همچنین هدف غایی را - یعنی هر چیزی که به بهترین نتیجه منتهی می‌شود - چیزی مشابه حکومت با ثبات، و در صورت ممکن - همراه با افتخار در نظر می‌گیرد.

هدف ماکیاولی، هدفی سیاسی و عمل‌گراست. هدفی که فضایل سیاسی کهن فلاسفه باستان و سنت مدرسی را تعالی می‌بخشد. اما خطر از دست رفتن حکومت، اقتدار یا بی‌نظمی بر همه چیز فائق می‌شود و هر چیزی را موجه می‌کند. و سرانجام این پرسش را برایمان باقی می‌گذارد که آیا سیاست رفتاری را که غیراخلاقی می‌دانیم، ضروری می‌کند یا خیر؟ فرض کنید برای نجات کشورتان ناچار شوید با یک حکومت شرور متحد شوید؟ یا دروغ بگویید؟ یا ناچار شوید عده‌ای را رها کنید که به طرز ناعادلانه‌ای زجر بکشند؟ یا به طرز نامنصفانه‌ای وزیری را برکنار کنید، تا محبوبیت دولت حفظ شود؟ یا هزاران نفر را در جنگ به مرگ قطعی هدایت کنید، تا ده‌ها هزار نفر دیگر روی جنازه آن‌ها پرچم پیروزی را بلند کنند؟ ماکیاولی چه در شهریار و چه در گفتارها، به وضوح نشان می‌دهد که پاسخ به تمام این پرسش‌ها مثبت است.

ماکیاولی آغاز کسوف سنت اندیشه سیاسی باستانی و همچنین قرون وسطایی بود که بر اساس آن تنها با پیروی از فضایل اخلاقی می‌توان سیاستی خوب یا عادلانه را شکل داد. از افلاطون تا سده‌های میانه، این اندیشه که می‌توان جامعه‌ای عادلانه را بدون شهروندان یا حاکمان فضیلت‌مند ایجاد کرد، اندیشه‌ای نابخردانه بود.

افلاطون معتقد بود پولیس را باید متناسب با عدالتی آرمانی تنظیم شود، عدالتی که جویندگان حکمت به دنبال کشف آن هستند. ارسطو معتقد بود دولت-شهر برای تقویت زندگی فضیلت‌مندانه وجود دارد. او اخلاق را بخشی از سیاست می‌دانست. زیرا اخلاق رابطه عضو دولت-شهر را با دیگر اعضا تنظیم می‌کند. بنابر این از نظر ارسطو، سیاست همواره فعالیتی مربوط به اخلاق است. سیاست وسیله‌ برای هدفی نیست، سیاست فعالیتی بین شهروندان آزاد و برابر است، و فضایل خودش را موجب می‌شود.

اما ماکیاولی در می‌یابد که در سیاست غالباً اشخاص باید با عدم پیروی از فضایل اخلاقی کنار بیایند و برای حکومتی عادل و با ثبات، راه دیگری پیدا کنند.

افزون بر این، متفکران نظریه قرارداد اجتماعی، که در جلسه بعد درباره آن‌ها بحث خواهیم کرد، این ایده را جلوتر می‌برند، اما با خشونتی کمتر. آن‌ها توجیهات جدیدی برای حکومتداری ارائه کردند که نه بر اساس فضایل اخلاقی، بلکه بر اساس قراردادی اجتماعی برای خدمت به منافع معقول فردی تنظیم شده بود. آن‌ها به درستی در این مورد از ماکیاولی فراتر می‌روند، اما از طرف دیگر، آثار آن‌ها بدون توجه به کاری که ماکیاولی با دگرگونی نظریه سیاسی غرب انجام داد، به سختی قابل فهم است.

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها