کد خبر: 554237
|
۱۴۰۱/۰۳/۰۷ ۰۹:۰۰:۰۰
| |

دختر 17 ساله در برابر خواسته‌های غیراخلاقی عشق اینترنتی

دختر جوان گفت: یعقوب همواره از من درخواست‌های غیراخلاقی داشت اما وقتی با مخالفت من روبه‌رو شد، مدتی با دلخوری با من برخورد می‌کرد اما زمانی که متوجه سرسختی من شد، مرا تهدید کرد که تصاویر دو نفره‌مان را برای برادر و خانواده‌ام می‌فرستد.

دختر 17 ساله در برابر خواسته‌های غیراخلاقی عشق اینترنتی
کد خبر: 554237
|
۱۴۰۱/۰۳/۰۷ ۰۹:۰۰:۰۰

روزی که در فضای مجازی با «یعقوب» آشنا شدم و به او دل بستم هیچ گاه تصور نمی‌کردم که این رابطه پنهانی و عکس‌های یادگاری خیلی زود آینده‌ام را تباه می‌کند و آبروی خانواده‌ام را می‌برد چرا که ...

به گزارش خراسان اینها بخشی از اظهارات دختر 17 ساله‌ای است که به همراه مادرش به کلانتری نجفی مشهد آمده بود تا راه چاره قانونی برای رهایی از مزاحمت‌های شیطان فضای مجازی بیابد. او که مدعی بود از چند ماه قبل ترک تحصیل کرده است، درباره این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: پدر و مادرم بازنشسته هستند و همه خواهران و برادرانم ازدواج کرده‌اند، در این میان من فقط به درس و مدرسه فکر می‌کردم به طوری که شاگرد ممتاز مدرسه در رشته تجربی بودم اما یک سال قبل زمانی که در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی جست‌و‌جو می‌کردم با جوان 19 ساله‌ای آشنا شدم که خود را دانشجو معرفی می‌کرد.

طولی نکشید که رابطه من و یعقوب از فضاهای مجازی به دیدارهای حضوری و پنهانی کشید. حالا دیگر عاشق او شده بودم و مدام با هم قرار ملاقات می‌گذاشتیم. به بهانه کلاس‌های فوق برنامه با یعقوب بیرون می‌رفتم و او با گوشی تلفنش از تفریح و خوشگذرانی‌های‌مان عکس‌های یادگاری می‌گرفت تا به قول خودش خاطرات را ثبت کند. من هم که به او علاقه‌مند بودم، بدون حجاب در کنارش ظاهر می‌شدم. خلاصه مدتی بعد یعقوب همواره از من درخواست‌های غیراخلاقی داشت اما وقتی با مخالفت من روبه‌رو شد، مدتی با دلخوری با من برخورد می‌کرد اما زمانی که متوجه سرسختی من شد، مرا تهدید کرد که تصاویر دو نفره‌مان را برای برادر و خانواده‌ام می‌فرستد. من هم که خیلی از برادرم می‌ترسیدم، درمانده و مستاصل بودم و هر شب کابوس می‌دیدم به گونه‌ای که دچار افت تحصیلی شدم و دیگر شاگرد ممتاز نبودم. با وجود این، یعقوب همواره مقابل مدرسه‌ام می‌آمد و برایم ایجاد مزاحمت می‌کرد اما من از ترس به خانواده‌ام چیزی نمی‌گفتم تا این که یک روز وقتی از مدرسه به خانه بازگشتم، برادرم به سمت من حمله‌ور شد و به شدت کتکم زد.

مادرم نیز گوشی تلفنم را شکست و تازه فهمیدم که یعقوب تهدیدهایش را عملی کرده است. او با ارسال تصاویر و پیامک به گوشی برادرم مدعی شده بود با من رابطه نامشروع دارد اگرچه فریاد می‌زدم من رابطه‌ای با او نداشتم اما آن تصاویر بدون حجاب چیز دیگری می‌گفت و کسی حرف‌هایم را باور نمی‌کرد. در این میان یعقوب تصاویر دیگری را برای خانواده‌ام ارسال می‌کرد و مدعی می‌شد با پسرهای دیگر نیز روابط غیراخلاقی دارم به همین دلیل مورد بی‌مهری خانواده‌ام قرار گرفتم. حتی یک روز یعقوب به در منزلمان آمد و با تهمت‌های ناروا آبروریزی به راه انداخت تا جایی که حال پدرم بد شد و پس از تماس با پلیس او در حالی فرار کرد که پدرم را به بیمارستان بردند، من هم که دیگر نمی‌توانستم مزاحمت‌ها و آبروریزی‌های یعقوب مقابل مدرسه را تحمل کنم به ناچار ترک تحصیل کردم و دیگر به مدرسه نرفتم اما باز هم یعقوب دست از مزاحمت‌هایش برنمی‌دارد و زندگی را برای خانواده‌ام تلخ کرده است. اکنون نیز به همراه مادرم به کلانتری آمده‌ایم تا در حمایت قانون قرار بگیریم.

با راهنمایی‌های مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی مشهد) با کسب مجوزهای قضایی، یعقوب دستگیر و بازجویی‌های تخصصی از وی آغاز شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها