پسر 16 ساله چگونه به زورگیر مخوف تبدیل شد؟
پسر نوجوان گفت: پدرم معتاد است و مادرم نیز در خانههای مردم کار میکند. من هم که فقط یک خواهر بزرگتر از خودم دارم در نانوایی کار میکنم تا اندکی به امرار معاش خانواده کمک شود.
با آن که میدانستم او یک تبهکار حرفهای است و هیچ کس دوست ندارد به او نزدیک شود اما من فکر میکردم حالا که به تازگی از زندان آزاد شده است سرکار میرود و اوضاع مالی خوبی دارد ولی زمانی که برای رفع نیاز مالی نزد او رفتم با پیشنهاد زورگیری با چاقو روبهرو شدم و ...
به گزارش خراسان ، نوجوان 16 سالهای که در عملیات ضربتی نیروهای کلانتری سناباد مشهد و به اتهام زورگیریهای خونآلود دستگیر شده است درحالی که بیان میکرد برای فرار از مجازات، ضربات چاقو را بر پیکر مالباخته فرود آوردم، به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیح داد: پدرم معتاد است و مادرم نیز در خانههای مردم کار میکند. من هم که فقط یک خواهر بزرگتر از خودم دارم در نانوایی کار میکنم تا اندکی به امرار معاش خانواده کمک شود. اما زمانی که قرار بود خانوادهای به خواستگاری خواهرم بیایند سراغ یکی از دوستانم رفتم و 550 هزار تومان از او قرض کردم تا برای خواهرم رخت و لباس زیبا بخرم اما دیگر نتوانستم بدهکاریام را بپردازم این درحالی بود که آن دوستم به پولش نیاز داشت و خیلی به من فشار میآورد که بدهیام را پس بدهم در این شرایط هیچ کس به من اعتماد نمیکرد حتی صاحبکارم نیز این مبلغ را به من قرض نداد به همین خاطر تصمیم گرفتم نزد داییام بروم. او از تهبکاران حرفهای بود و از راه خلاف زندگیاش را میگذراند. او بارها به جرم مواد مخدر و درگیری و نزاع روانه زندان شده بود به همین دلیل کسی جرئت نمیکرد به «سیامک» نزدیک شود ولی او که مدتی قبل و به تازگی از زندان بیرون آمده بود چنین وانمود میکرد که به جوانی سر به راه تبدیل شده است و سرکار میرود. با شنیدن این حرفها به سراغ او رفتم تا این مبلغ را از او قرض کنم و طلب دوستم را بدهم چرا که فکر میکردم شرایط مالی خوبی دارد ولی برخلاف تصورم او نه تنها پولی به من نداد بلکه پیشنهاد کرد گوشیقاپی کنم تا هم بدهکاریهایم را بپردازم و هم برای خواهرم هدیههای گران قیمت بخرم و حتی به خانواده ام نیز کمک کنم. او چنان از مبالغ میلیونی وسوسه انگیز سخن می گفت که آرام آرام ترسم فرو ریخت. سیامک از سادگی گوشی قاپی و راحتی فروش آن حرف زد و سپس چاقویی را کف دستم گذاشت و گفت اگر جایی طعمهای مقاومت کرد از این چاقو استفاده کن. او ادامه داد من هنگام زورگیری کنار تو هستم و اگر اتفاقی افتاد بلافاصله جلو می آیم و تو را از معرکه فراری میدهم و ...
خلاصه سیامک که خودش یک تبهکار حرفهای بود آنقدر از پولداری یک شبه برایم سخن گفت که من هم در رویاهای خودم کاخ میساختم و در یک زندگی اشرافی فرو میرفتم بالاخره حدود ساعت 23 شب بود که با یکدیگر به یکی از خیابانهای خلوت آمدیم. او در فاصله دورتری ایستاد و من هم در انتظار یک طعمه گوشی به دست ماندم طولی نکشید که مردی در حال گفت وگوی تلفنی به سمت من آمد و خیلی راحت از کنارم عبور کرد داییام که به شدت عصبانی شده بود در حالی که فریاد میزد چرا به اشارههای من توجهی نمیکنی؟ و طعمه را مفت از دست دادی! مرا سرزنش کرد من هم با بیان این که از هیکل آن طعمه ترسیدم! دوباره از داییام فاصله گرفتم که ناگهان جوان دیگری از آن سوی خیابان به طرف من آمد. دسته چاقو را محکم فشار دادم و در یک لحظه گوشی را از دستش کشیدم ولی گوشی روی زمین افتاد و آن جوان در حالی که سروصدا میکرد و از رهگذران کمک می خواست محکم مرا در آغوش گرفت در این هنگام بود که دیدم مردم به سمت من هجوم آوردند و سیامک هم بلافاصله از محل فرار کرد دیگر یقین داشتم که راه گریزی ندارم ترس همه وجودم را فرار گرفته بود که در همان وضعیت تیغه چاقو را بر پیکر مالباخته فرود آوردم و بعد هم ضربات دیگری زدم تا مرا رها کند اما با آنکه مالباخته به شدت مجروح شده بود و خون زیادی از پیکرش بیرون میزد مرا رها نکرد و من در محاصره رهگذرانی خشمگین قرار گرفتم که صحنه دلخراش خونریزی را دیده بودند در حالی که می ترسیدم در چنگ رهگذران خشمگین گرفتار شدم ناگهان نیروهای انتظامی از راه رسیدند و مرا به کلانتری انتقال دادند. در همین حال آمبولانس اورژانس هم از راه رسید و پیکر خون آلود مالباخته را به مرکز درمانی برد. حالا هم از وحشت این که حادثه تلخی رخ دهد پاهایم میلرزد چرا که نمی دانستم مجازات زورگیری آن قدر هولناک است که حتی تصور آن نیز به یک کابوس ترسناک میماند و ...
با توجه به زورگیریهای مخوف در برخی از پروندههای سرقت، تحقیقات گستردهای با شیوه بازجوییهای تخصصی از این نوجوان چاقو کش با نظارت و هدایت مستقیم سرگرد محمدباقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد) در حالی آغاز شد که این عملیات برای دستگیری سیامک نیز ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
دیدگاه تان را بنویسید