سارق حرفهای در گفتوگو با «اعتمادآنلاین» داستان زندگیاش را بازگو کرد:
دزد نیستم، فقط قفلها را باز میکنم
پدرم اعتیاد داشت و همیشه من را میفرستاد که برایش مواد بگیرم. چون خودش چند بار دستگیر شده بود از من استفاده میکرد برای این کارها. چون من بچه بودم میگفت به تو شک نمیکنند.
مرجان لقایی- میثم ۳۵ ساله است. او یکی از سارقان سابقهدار تهران است که چندین سابقه زندان دارد. او به راحتی میتواند گاوصندوقها را باز کند. میثم متهم است با همکاری پنج همدستش هفت خانه را در تهران سرقت کرده و حالا شکات درخواست مجازات حدی برای او کردهاند. گفتوگوی اعتمادآنلاین با میثم را بخوانید.
*دزد سابقهدار هستی. چند فقره سابقه داری؟
درست نمیدانم در دادگاه که گفتند ۱۲ سابقه دزدی دارم.
*از چند سالگی سرقت میکنی؟
از خیلی بچگی. حدود ۱۱ یا ۱۲ سالم بود که سرقت کردم.
*یادت هست اولین بار که سرقت کردی از کجا بود؟
از جیب پدرم.
*واکنش خانواده چه بود؟
پدرم اعتیاد داشت و همیشه من را میفرستاد که برایش مواد بگیرم. چون خودش چند بار دستگیر شده بود از من استفاده میکرد برای این کارها. چون من بچه بودم میگفت به تو شک نمیکنند. اولین بار وقتی موادفروشی که پدرم پولش را نداده بود از من خواست مواد را برگردانم دست در جیب پدرم کردم و مواد را برداشتم و به صاحبش دادم. این اولین دزدی بود.
*پدرت چیزی نگفت؟
عصبانی شد و من را کتک زد اما کاری از دستش برنمیآمد.
*چرا مواد را از جیب پدرت برداشتی؟
چون مرد موادفروش به من گفت یا باید مواد را برگردانی یا میدانم با تو چه کنم. من هم مواد را به او برگرداندم.
*دفعات بعد چطور دزدی کردی؟
وقتی کمی بزرگ شدم دزدی میکردم که پول مواد پدرم را بدهم. بعد هم سر کار رفتم. شاگرد مکانیک بودم. آنجا کار میکردم اما پولش کفاف زندگی خانوادهام را نمیداد. تصمیم گرفتم دزدی کنم.
*تو یکی از دزدهای حرفهای در باز کردن قفل هستی، چطور این کار را یاد گرفتی؟
مکانیکی که کار میکردم اوستا ماشینهایی را که سوییچ نداشتند با ترفند خاصی باز میکرد، از آنجا یاد گرفتم و بعدش هم که دیگر تمرین کردم و حرفهای شدم.
*بیشتر چه چیزهایی میدزدی؟
من دزدی نمیکنم. من فقط قفل باز میکنم. دزدی را بچههای دیگر انجام میدهند و من هم سهمی برمیدارم. خدایی در این چند سال هیچ دزدیای نکردهام.
*اینکه قفل در خانه یا گاو صندوق یا هر چیزی را باز میکنی تا اموال مردم سرقت شود دزدی نیست؟
قفلها مشکل دارد.
*چه اتفاقی بیفتد دیگر دزدی نمیکنی؟
من چیزی برای باختن ندارم. پدرم آنقدر مواد کشید که مرد. مادرم خودش را آتش زد و سه خواهرم هم خبر ندارم کجا هستند. من کسی را ندارم که بیرون منتظرم باشد چرا باید کار خلاف را کنار بگذارم؟
*چرا ازدواج نکردی؟
خوشم نمیآمد ازدواج کنم. مگر من چه آدمی شدم که بچههایم چطور شوند.
دیدگاه تان را بنویسید