سارق مسلح طلافروشی در قفس طلایی به تله افتاد
سارق مسلح قصد داشت به یک طلافروشی دستبرد بزند اما در ارجای نقشهاش ناموفق بود.
سارق مسلح که با لباس و تجهیزات پلیس و در دست داشتن حکم قضایی قصد داشت با همدستی سه همدستش از مغازه طلافروشی در خیابان ۱۷ شهریور، حوالی تهراننو سرقت کند، با هوشیاری یکی از صاحبان طلافروشی به دام افتاد.
به گزارش «جوان»، دقایقی از ساعت ۲۰ شامگاه شنبه ۲۵ تیر گذشته بود که رهگذران و کاسبان خیابان ۱۷شهریور در منطقه تهراننو متوجه فریادهای کمکخواهی پسر جوانی از مقابل مغازه طلافروشی شدند که مدام فریاد میزد «آی دزد». طلافروشی متعلق به دو برادر بود که یکی از آنها در کنار مرد غریبه و عینکی، دستبند به دستانش خوردهبود و برادر کوچکتر هم در درگیری با مرد غریبه درخواست کمک میکرد. فریادهای صاحب طلافروشی ادامه داشت و رهگذران و کاسبان هم به کمک وی شتافتند و مرد غریبهای که خودش را مأمور پلیس معرفی میکرد، دستگیر کردند و سپس حادثه را به مأموران پلیس خبر دادند. لحظاتی بعد تیمی از مأموران پلیس راهی محل شدند و مرد مأمورنمای مسلح را همراه دو برادر طلافروش به اداره پلیس منتقل کردند.
هوشیاری برادر
شاکی با شکایت از سارق مسلح گفت: «جلوی مغازه طلافروشیام ایستادهبودم که خودروی پژویی با چهار سرنشین در نزدیکی من توقف کرد. این مرد در حالی که عینک آفتابی به چشم داشت و مجهز به سلاح کمری و دستبند بود، از خودرو پیاده شد و به طرف من آمد و با نشان دادن حکمی ادعا کرد که مأمور اداره آگاهی است. او گفت به مأموران پلیس آگاهی گزارش شدهاست که من تخلف کردهام و در مغازهام طلاهای تقلبی میفروشم و باید همراه آنها به اداره آگاهی بروم. وقتی حکمش را به من نشان داد و اسلحه و دستبندش را دیدم، فکر کردم واقعا مأمور پلیس است و به دستور او عمل کردم. البته ابتدا گفتم که اشتباه میکنی، اما او گفت در اداره پلیس مشخص میشود که بیگناه هستم یا گناهکار.»
وی ادامه داد: «به هرحال او به دستان من دستبند زد و دو نفری به طرف خودرو به راه افتادیم که از من خواست برای بررسی بیگناهیام باید حدود دو کیلو طلا با خودم به اداره آگاهی ببرم. وقتی به طرف مغازه برگشتیم که دو کیلو طلا بردارم، برادر کوچکترم از راه رسید و موضوع را سؤال کرد که برای او توضیح دادم. برادرم به چهره مرد مأمورنما خیره شد و او را شناخت. مرد مسلح مدتی قبل با برادرم معاملهای انجام دادهبود و فهمید او پلیس قلابی است و قصد سرقت دارد که شروع به داد و فریاد کرد و همسایهها هم به کمک ما آمدند و سارق را دستگیر کردیم، اما سه همدستش با دیدن این صحنه به سرعت با خودرو از محل گریختند.»
متهم در بازجوییها ابتدا منکر جرم خود شد و ادعا کرد یکی از آن سه مردی که با خودرو فرار کردند با مرد طلافروش اختلاف حساب داشتند و او فقط برای گرفتن طلب همراه آنها شدهبود، اما وقتی با مدارک و دلایل روبهرو شد، به سرقت از طلافروشی به شیوه جدید با سه همدست فراریاش اعتراف کرد.
سرهنگ «جلیل موقوفهای»، رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ با اعلام اینکه متهم ۳۱ ساله دستگیر شده ۱۷ سابقه کیفری در پروندهاش ثبت شدهاست، گفت: «متهم که از او یک قبضه کلت کمری به همراه شش عدد فشنگ جنگی کشف شدهاست برای بازجویی تخصصی به دستور مقام قضایی در اختیار مأموران پلیس قرار گرفت. تلاش برای دستگیری همدستان سارق مسلح ادامه دارد.»
گفتگو با متهم
در پروندهات ۱۷ سابقه کیفری ثبت شدهاست، درسته؟
بله، اما بیشتر سابقههای من درگیری و نزاع است.
*تحت تعقیب بودی؟
بله، از سوی مأموران پلیس یکی از شهرهای جنوبی تحت تعقیب هستم.
*چه شد از درگیری به سرقت مسلحانه از طلافروشی روی آوردی؟
به هرحال میخواستم از این راه پول درست و حسابی به جیب بزنم و زندگیام را تغییر دهم. به همین خاطر مدتی قبل تصمیم گرفتم از طلافروشی سرقت کنم.
*این طلافروشی را از قبل میشناختی؟
بله. مدتی قبل با یکی از صاحبان طلافروشی معاملهای انجام دادم و همان زمان متوجه شدم که وضع مالیشان خوب است و نقشه سرقت را طراحی کردم.
*شیوه سرقت شما با سرقتهای مسلحانه دیگر متفاوت بود؟
بله. من میخواستم به شیوه جدید سرقت کنم. فکر کردم این شیوه ریسک کمتری دارد و به راحتی میتوانم بدون درگیری از طلافروشی سرقت کنم.
به همین خاطر مدتی قبل تجهیزات مربوط به پلیس را تهیه کردم و تصمیم گرفتم در پوشش مأمور پلیس به مغازه طلافروشی مراجعه و مقدار زیادی طلا سرقت کنم. شب حادثه هم نقشه به خوبی پیش رفت و مرد طلافروش را با نشان دادن حکمم فریب دادم، اما زمانی که خواستم با خودش طلا بیاورد، برادر کوچکترش که یک بار با او معامله کردهبودم، از راه رسید. من عینک به چشم داشتم و فکر نمیکردم مرا بشناسد، اما او به من مشکوک شد و در نهایت هم مرا شناخت و با کمک همسایهها مرا دستگیر کرد. من بدشانسی آوردم، چون اگر او چند دقیقه دیرتر میرسید، من طلا را برداشته و با همدستانم فرار کردهبودم.
*با همدستانت کجا آشنا شدی؟
آنها افراد خلافکاری هستند، اما خبر نداشتند که من قصد سرقت طلا دارم. من به عنوان شرخر آنها را استخدام کردم. به آنها گفتم از مرد طلافروش پول طلب دارم و میخواهم مقداری از طلاهایش را به عنوان طلبم بردارم و قرار بود به آنها دستمزد بدهم که همراه من شدند.
دیدگاه تان را بنویسید