کد خبر: 568381
|
۱۴۰۱/۰۵/۲۲ ۲۱:۳۰:۰۰
| |

زن جوان در گفت‌وگو با «اعتمادآنلاین» داستان زندگی‌اش را بازگو کرده است:

از طلاق تا ازدواج پنهانی با مدیر شرکت

زن تنهایی هستم، چند سال قبل از شوهرم جدا شدم، پدر و مادرم را از دست داده‌ام و اعضای خانواده‌ام هر کدام برای خودشان زندگی می‌کنند. من خودم باید خودم را اداره کنم. چاره‌ای نداشتم جز اینکه از کسی کمک بگیرم.

از طلاق تا ازدواج پنهانی با مدیر شرکت
کد خبر: 568381
|
۱۴۰۱/۰۵/۲۲ ۲۱:۳۰:۰۰

سپیده دختری تحصیل‌کرده است. او در تمام سال‌های عمرش آرام و بی‌حاشیه زندگی کرده بود تا اینکه با شکایت همسر مدیرش بازداشت شد. سپیده متهم است با مدیر شرکتی که در آنجا کار می‌کرده رابطه داشته است، او که مدعی است جرم و خلافی مرتکب نشده به سوالات اعتمادآنلاین پاسخ می‌دهد.

*از خودت بگو، چند سال داری و شغلت چیست؟

۳۴ ساله هستم، منشی شرکت بودم. فوق‌لیسانس دارم و مجردی زندگی می‌کنم.

*قبول داری با مدیرت وارد رابطه شدی؟

من همسر صیغه‌ای او بودم. ما رابطه نامشروع نداشتیم اما همسر عقدی مدیر این را نمی‌دانست.

*یعنی قبول کرده بودی همسر دوم باشی؟

به هر حال با شرایطی که من داشتم چاره‌ای نداشتم.

*مگر چه شرایطی داشتی؟

زن تنهایی هستم، چند سال قبل از شوهرم جدا شدم، پدر و مادرم را از دست داده‌ام و اعضای خانواده‌ام هر کدام برای خودشان زندگی می‌کنند. من خودم باید خودم را اداره کنم. چاره‌ای نداشتم جز اینکه از کسی کمک بگیرم.

*تو می‌دانستی او همسر و فرزند دارد؟

بله می‌دانستم. به من گفته بود با هم اختلاف دارند اما به هر حال من به فکر زندگی خودم بودم. باید خودم را نجات می‌دادم.

*این رابطه برای تو سودی هم داشت؟

برایم خانه‌ای اجاره کرد و من زندگی آرامی داشتم. ماشین هم داشتم. وقتی همسرش مسافرت بود به خانه من می‌آمد.

*در دادگاه گفتی زن دوم بودی؟

بله گفتم، اما از من مدرک خواستند ولی صیغه ما ثبت نشده بود چون شوهرم می‌ترسید من با برگه ثبت‌شده کاری بکنم.

*می‌دانی همسر اول شوهرت موضوع را از کجا فهمید؟

دقیق نمی‌دانم. فکر می‌کنم تلفن شوهرش را چک کرده و متوجه شده است.

*گفتی فوق‌لیسانس داری، کسی که این‌قدر درس خوانده است باید بتواند زندگی خوبی برای خودش فراهم کند. تو چرا نتوانستی؟

وقتی در شرکت مشغول به کار شدم تازه از شوهر اولم جدا شده بودم و هیچ چیز نداشتم. فوق‌لیسانس هم نداشتم، مدیر شرکت به من کمک کرد که درس بخوانم و حقوقم را بالا برد. من هم تصمیم گرفتم در همان شرکت بمانم و قدرنشناس نباشم.

*حالا می‌خواهی چه کنی؟

به هر حال آن آقا باید تصمیم بگیرد که می‌خواهد به خاطر پسرش با زن اولش زندگی کند یا من را انتخاب می‌کند. این زن اگر می‌توانست به شوهرش آرامش دهد که شوهرش پیش من نمی‌آمد. این زن به جای شکایت از من باید رفتار خودش را درست کند.

*اما قبول داری تو وارد زندگی او شدی؟

نه! شوهر او وارد زندگی من شد.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها