کد خبر: 568732
|
۱۴۰۱/۰۵/۲۴ ۲۱:۰۰:۰۰
| |

نوجوان متهم به حمل مواد مخدر در گفت‌وگو با «اعتمادآنلاین» بازگو کرد:

زندگی زیر آوار رنج و اعتیاد

مادرم در خانه‌های مردم کار می‌کند و زندگی ما را می‌چرخاند. پدرم کاری ندارد. همیشه در خانه مواد می‌کشد.

زندگی زیر آوار رنج و اعتیاد
کد خبر: 568732
|
۱۴۰۱/۰۵/۲۴ ۲۱:۰۰:۰۰

ستار پسر نوجوانی است که به اتهام حمل مواد مخدر بازداشت شده است. او وقتی صحبت می‌کند مشخص است هنوز از دوران کودکی خارج نشده است. ستار زندگی پردردی داشته که جزئیات آن را برای اعتمادآنلاین تعریف می‌کند.

*چند سال داری؟

حدوداً ۱۵ ساله هستم.

*بچه چندم خانواده هستی؟

بچه اول، سه خواهر و یک برادر کوچک‌تر از خودم دارم.

*چرا مواد حمل می‌کردی؟

مواد مال من نبود. به دادگاه هم گفتم که مواد مال من نبود. اصلاً خبر نداشتم در کیسه‌ای که دارم مواد وجود دارد.

*اما مواد را از تو گرفته‌اند.

دوست پدرم به من گفت برای پدرم ابزار کنار گذاشته آن را ببرم، من هم کیسه ابزار را گرفتم اما توی آن را نگاه نکردم.

*پدرت موادفروش است؟

نه، اما مواد مصرف می‌کند.

*شغلش چیست؟

بیکار است کاری ندارد.

*پس هزینه زندگی شما را چه کسی تامین می‌کند؟

مادرم کار می‌کند. مادرم در خانه‌های مردم کار می‌کند و زندگی ما را می‌چرخاند. پدرم کاری ندارد. همیشه در خانه مواد می‌کشد.

*پول موادش را از کجا می‌آورد؟

نمی‌دانم.

*روی دستت جای سوختگی است؟

بله. خیلی که بچه بودم پدرم حین مصرف مواد من را سوزانده بود، البته نه اینکه مخصوصاً این کار را بکند. مادرم من را به پدرم سپرده بود او هم خوابش برده بود دست من افتاده بود روی منقل.

*چه کسی برای پدرت مواد می‌خرد؟

من این کار را نمی‌کنم. خودش می‌خرد.

*تا به حال چند بار به مغازه دوست پدرت رفته‌ای که ابزار بیاوری؟

هر چند وقت یک بار پدرم من را می‌فرستاد که ابزار بگیرم یا ابزار را پس بدهم ولی من هیچ وقت داخل ساک را نگاه نمی‌کردم. من نمی‌دانستم مواد رد و بدل می‌کنند.

*دوست پدرت به تو بابت این کار پول می‌داد؟

نه هیچ پولی نمی‌داد. حتی چند باری به من گفت سر راه بروم و بسته‌ای به فرد دیگری بدهم، من هم این کار را می‌کردم ولی فکر نمی‌کردم مواد باشد.

*چطور بازداشت شدی؟

داشتم بسته‌ای را که دوست پدرم گفته بود، می‌بردم تا به فردی بدهم که ماموران من را دوره کردند و دستگیر شدم.

*خانواده‌ات برای آزادی‌ات کمکی می‌کنند؟

مادرم اگر یک روز سر کار نرود ما هیچ پولی نداریم که غذا بخوریم، نمی‌تواند پیگیر کار من بشود. خاله‌ام دنبال کارم است که او هم نتوانسته هنوز کاری بکند. اما قاضی حرفم را قبول نمی‌کند. دوست پدرم هم می‌گوید من دروغ می‌گویم اما من دروغ نمی‌گویم.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها