کد خبر: 572267
|
۱۴۰۱/۰۶/۱۲ ۲۳:۳۰:۰۰
| |

زن جوان در گفت‌وگو با «اعتمادآنلاین» مطرح کرد:

تعرض خواستگار قلابی به زن مطلقه

ما یک سال با هم دوست بودیم. من هیچ‌وقت با او در جایی خلوت نبودم. آن روز هم به من گفت مادرش در خانه است و می‌خواهد من را ببیند؛ اما به من دروغ گفت، مادرش در خانه نبود.

تعرض خواستگار قلابی به زن مطلقه
کد خبر: 572267
|
۱۴۰۱/۰۶/۱۲ ۲۳:۳۰:۰۰

شیرین قربانی ازدواج اجباری بود و به همین خاطر هم طلاق گرفت. زن جوان مدتی بعد با مردی به نام رامین وارد رابطه شد و حالا مدعی است از سوی او مورد تعرض قرار گرفته و آن مرد پول‌هایش را هم سرقت کرده است. شیرین برای اعتمادآنلاین از زندگی دردناکش می‌گوید.

*از زندگی شخصی‌ات بگو. قبلاً ازدواج کرده بودی؟

بله. وقتی ۱۵ساله بودم ازدواج کردم. پدرم بدهکار بود، او به من گفت اگر با شریکش ازدواج کنم دیگر به او بدهی نخواهد داشت و همگی راحت می‌شویم. من آن مرد را دوست نداشتم، ۵۰ ساله بود اما پدرم اصرار کرد که ازدواج کنم و من هم این کار را کردم، بعد متوجه شدم شریک پدرم زن داشته است. یک ماه بعد از ازدواج باردار شدم. بچه‌ام که به دنیا آمد فکر می‌کردم زندگی‌ام بهتر می‌شود اما بدتر شد. شوهرم به من شک می‌کرد و مدام من را کتک می‌زد.

*چرا شوهرت به تو شک می‌کرد؟

کلاً مرد شکاکی بود. زن اولش بچه‌دار نمی‌شد، من را می‌خواست که برایش بچه بیاورم. بچه که به دنیا آمد بهانه می‌کرد و کتکم می‌زد. می‌گفت با پسرهای جوان حرف می‌زنم و بهانه‌های مختلف می‌آورد. بعد هم یک روز رفتم خانه پدرم و گفتم دیگر نمی‌خواهم با این مرد زندگی کنم. پدرم گفت چک دست او دارد و نمی‌شود. آخر سر شوهرم قبول کرد بچه را به او بدهم و چک‌های پدرم را بدهد و من را طلاق بدهد. او پسرمان را با خودش برد تا با زن اولش زندگی کند. من فکر می‌کنم از اول نقشه‌اش همین بود.

*بعد از طلاق پسرت را دیده‌ای؟

قرارمان این بود که او را نبینم و دیگر سراغش را نگیرم. شوهرم هم همه بدهی‌های پدرم را ببخشد. من هم قبول کردم. فقط می‌خواستم راحت شوم.

*چطور با رامین آشنا شدی؟

رامین دوست پسرخاله‌ام بود. من چند بار او را مقابل خانه خاله‌ام دیدم. با پسرخاله کار داشت. من بیشتر روزها در خانه خاله‌ام بودم. با دخترخاله‌ام کلاس‌های مختلف می‌رفتیم.

*از تو خواستگاری کرد؟

نه. یک روز مرا از سر خیابان خانه خاله‌ام سوار کرد و مقابل خانه خودمان برد، آنجا شماره داد و گفت از من خوشش آمده. این‌طوری بود که با هم رابطه برقرار کردیم.

*پسرخاله‌ات می‌دانست؟

نمی‌دانست. قرار بود وقتی خواستیم ازدواج کنیم به او بگوییم. رامین خیلی به من ابراز علاقه می‌کرد. من هم به او اعتماد داشتم. یک روز که من را به خانه‌شان دعوت کرد رفتم. چون فکر می‌کردم خانواده‌اش هستند اما بعد دیدم کسی نیست و بعد هم او به من تعرض کرد. خیلی ناراحت شدم اما من را آرام کرد و گفت می‌خواهد با من ازدواج کند و فردا درباره‌اش با پسرخاله‌ام صحبت می‌کند؛ اما دروغ گفت، دو هفته که از ماجرا گذشت به‌ام گفت دیگر نمی‌خواهد با من رابطه داشته باشد و ما به درد هم نمی‌خوریم. من هم شکایت کردم.

*رامین بازداشت شده و می‌گوید تو دروغ گفته‌ای و رابطه خواست خودت هم بوده است.

ما یک سال با هم دوست بودیم، من هیچ وقت با او در جایی خلوت نبودم. آن روز هم به من گفت مادرش در خانه است و می‌خواهد من را ببیند؛ اما به من دروغ گفت، مادرش در خانه نبود. او مرا گول زد من هم او را نمی‌بخشم. رامین پول‌هایم را هم به بهانه‌های مختلف از من گرفت.

*خانواده‌ات می‌دانند؟

فقط پسرخاله‌ام می‌داند، او هم از من حمایت کرده است. رامین از اینکه من با خانواده‌ام رابطه خوبی ندارم سوءاستفاده کرد.

*حاضری گذشت کنی؟

حاضر نیستم. من در زندگی سختی بسیار کشیده‌ام و رامین از من سوءاستفاده کرد. او دروغ گفت و باید تاوان کارش را بدهد.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها