کد خبر: 573563
|
۱۴۰۱/۰۶/۲۰ ۲۰:۳۰:۰۰
| |

یک وکیل دادگستری در یادداشتی برای «اعتمادآنلاین» به بررسی پرونده‌ای جنایی پرداخت:

پرونده پرابهام قتل جوان ورزشکار

محمدهادی جعفرپور، وکیل دادگستری، در یادداشتی برای «اعتمادآنلاین» ماجرای پرونده‌ای را شرح داده که مقتول جوانی ورزشکار بوده و او قرار بوده وکیل اولیای دم شود اما وکالت متهم را ترجیح داد.

پرونده پرابهام قتل جوان ورزشکار
کد خبر: 573563
|
۱۴۰۱/۰۶/۲۰ ۲۰:۳۰:۰۰

محمدهادی جعفرپور- حکایت چاقو و قتل و تجاوز نقل پرونده‌هایی که با پیشوند جنایی همراه می‌شود، برابر است با آوار شدن غم و اندوه بر روح و روان آدم، فرقی هم نمی‌کند ۲۰ سال در حرفه وکالت تجربه داشته باشی یا هیچ سنخیتی با محکمه و عدلیه نداشته باشی.

با مرور واژه به واژه چنین پرونده‌هایی ساعت‌ها ذهن و فکرت درگیر می‌شود که بر انسانی که قرار بوده خلیفه‌الله بشود چه گذشته که حاضر می‌شود تن به شنیع‌ترین اعمال دهد. حکایت این یادداشت پرونده قتل جوان ورزشکاری است که چندی پیش در یکی از مناطق جنوبی استان به شکلی فجیع به قتل رسیده بود.

زمانی که پدر و مادر مقتول مختصات پرونده و تشریفات رسیدگی را برایم شرح دادند با این شرط وکالت‌شان را قبول کردم که ابتدا باید پرونده را دقیق مطالعه کنم و در صورتی که شرایط برای انجام امور وکالتی مهیا بود به پرونده ورود خواهم کرد. لذا جهت بررسی و مطالعه پرونده به اتفاق یکی از همکاران راهی دادگاه شدیم. پس از ساعت‌ها طی مسیر همین که وکالت‌نامه را تقدیم بازپرس کردم با نگاهی متعجب گفت: مطمئن هستید؟! گفتم از چه؟ گفت: می‌خواهید وکیل این پرونده شوید؟ گفتم در حال حاضر همان‌طور که در لایحه نوشته‌ام فقط برای مطالعه خدمت رسیده‌ام. مشکل پرونده چیست که این‌گونه تعجب می‌کنید؟

بازپرس با همان نگاه متعجب گفت: چند صفحه اول را که بخوانی خودت می‌فهمی و بعد با انگشت اشاره به کارتنی که گوشه اتاق بود اشاره کرد. حالا نوبت من بود که تعجب کنم! خواندن یک کارتن پرونده با چندین هزار صفحه کار یک صبح تا ظهر نبود و مجبور بودم یکی دو روز در آن شهر بمانم. این شد که تصمیم گرفتیم بدون فوت وقت، مطالعه را شروع کنیم.

هنوز صفحه اول به دوم نرسیده بود که تکرار عباراتی مانند زنا، لواط، تجاوز و... روح و روانم را به هم ریخت. با تعجب رو به همکارم گفتم این بندگان خدا که جز قتل حرفی نزده بودند. همکارم گفت: نه! من هم تا جایی که شنیده‌ام گفته‌اند پسرشان با چاقو به قتل رسیده اما اینجا حرف تجاوز و لواط و رابطه نامشروع است! آن‌قدر حالم بد شد که بازپرس گفت همکاران قبلی هم با تصور قتل به پرونده ورود کردند اما با دیدن برخی اتفاقات در پرونده مانند همین مسائل، استعفا دادند.

چندین صفحه از پرونده را که مطالعه کردم به بهانه‌ای از دفتر شعبه زدم بیرون. هنوز از حیاط دادگاه خارج نشده بودم که انگشتان اشاره و نگاه‌های غضبناک مردم روی سرم آوار شد. از متلک و کنایه تا تهدید بود که نثارم می‌کردند: «خجالت بکش از کی می‌خواهی دفاع کنی...» از نگاه مردم و حرف‌های رهگذران گیج و منگ بودم که یکی از همدرسان دوران معلمی به دادم رسید.

احوالپرسی با او بهانه‌ای شد تا کمی از کنایه‌ها و نگاه‌های غضب‌آلود مردم خلاص شوم. اصلاً تصور نمی‌کردم در کمتر از دو ساعت، آمدنم به این شهر و قبول وکالت پرونده مثل توپ صدا کند. همکار جدید و همدرس قدیمی هم با تعجب گفت: استاد برای قبول وکالت پرونده، مطمئن هستید؟ گفتم مگر این بنده خدا چه کرده که این همه در شهر علیه او هجمه و حرف‌وحدیث مطرح است؟ همکارم گفت: در یک جمله خدمت‌تان عرض کنم که این بنده‌خدایی که دستش از دنیا کوتاه است در زمان حیاتش دست از سر هیچ بنی‌بشری برنمی‌داشت. یک شهر از او در رنج و عذاب بودند. دختر و پسر هم نداشت. آن‌قدر به ناموس مردم تعرض و تجاوز کرد که آه مردم دامنش را گرفت و سر همین کار جانش را داد.

تازه متوجه شدم آن همه نگاه و کنایه برای چیست. اولیای دم، مادر و پدر کسی بودند که گویی در شهر شهره بوده به شرارت و تجاوز به ناموس دیگران. حالا من بودم و این چالش عظیم؛ دفاع از خون کسی که شهره بوده به تجاوز و شرارت و چشم‌ناپاکی به ناموس دیگران، ادعایی که بنا بر اوراق پرونده و مستندات موجود، ادعای کذبی نبود و گواهی پزشکی قانونی ضمیمه‌شده در پرونده از پرونده‌هایی که مقتول، متهم به تجاوز و زنا و... بوده این موضوع را تایید می‌کرد. آیا چنین انسانی خونش مباح است یا نه؟ در همین عوالم بودم که همکار جوانم با جمله‌ای مسیر پرونده را برایم روشن کرد و گفت: بنا بر محتویات همین پرونده‌ای که مقتول را فردی شرور و متجاوز به نوامیس معرفی می‌کند، در حال حاضر کسی در مظان اتهام است که جثه و وضعیت جسمانی‌اش طوری است که توان و عرضه کشتن جوان ورزشکار و تنومندی مانند مقتول را آن هم با چندین ضربه چاقو نداشته! شاید قسمت بوده من و شما اینجا باشیم تا نه تنها برای موکلین خودمان بلکه برای متهم پرونده کاری کنیم و با شناسایی قاتل واقعی مانع قصاص متهمی بی‌گناه شویم.

کلام همکار جوانم نوری شد بر ذهن تاریکم در مواجهه با این پارادوکس، به رغم جوانی‌اش جمله‌ای پرمغز و قابل تأمل گفت که شد سبب جسارت و جراتی برای پذیرفتن پرونده بلکه گره‌ها و چالش‌های آن را حل کنم.

اتفاقی نادر و عجیب! وکیل اولیای دم بودم و مکلف به دفاع از حقوق متهم به قتل و از این دست پارادوکس‌ها همراه همیشگی یک وکیل است زمانی که سوگند یاد می‌کند برای احقاق حق و کشف حقیقت تلاش کند نه صرفاً برای اثبات ادعای موکلش. اینجاست که باید پاشنه کفشت را بکشی و یاعلی بگویی با توکل به نام اعظم حق وارد پرونده‌ شوی برای کشف حقیقت.

سه روز درگیر مطالعه پرونده بودیم و دو هفته طول کشید تا جزء به جزء پرونده را تطبیق دهیم. نکته قابل تامل گواهی پزشکی قانونی و شکل جراحت‌هایی بود که منجر به قتل شده بود! ۶ ضربه به سینه و گردن مقتول... مقتول جوانی بود با ۸۹ کیلو وزن، ۱۸۷ سانتی‌متر قد و متهم به قتل جوانی بود با ۱۶۰ سانتی‌متر قد! چطور متهم قادر بوده به گردن مقتول ضربه بزند؟ همین پرسش شد سرنخ تقاضای بررسی عمق جراحات و شکل ضربات چاقو همراه با برخی تحقیقات محلی به این نتیجه واصل شد؛ نوجوانانی که از سوی مقتول مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند در یک اقدام جمعی به او حمله کرده، هریک مدعی بود او مقتول را به قتل رسانده و این یعنی چالش قضایی در انتساب اتهام قتل مستند به ماده ۴۷۹ به بعد قانون مجازات، خاصه ماده ۴۸۲ در خصوص زمانی که به طور مشخص و واضح نمی‌توان جنایت را به شخص یا اشخاص معینی نسبت داد. شاید سابقه اخلاقی مقتول به انضمام چالش‌های قضایی ناشی از اقرار برخی متهمین و... مهم‌ترین دلیل است برای جلب رضایت خانواده مقتول حتی بحث دیه.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها