طلاق تازه عروس داماد به خاطر گذشته تلخ
زوجی جوان 4 ماه بعد از شروع زندگی مشترک تصمیم گرفتند به دادگاه خانواده بروند تا به درخواست طلاق آنها رسیدگی شود.
طبقه اول مجتمع قضایی خانواده ،دختری جوان در حالی که یقه پسر جوان را گرفته بود با گریه فریاد میزد: کیان تو به من خیانت کردی تو بهم دروغ گفتی تو جوانی من را تباه کردی!
به گزارش ایران، پسر جوان هم جواب میداد: مهسا جان اشتباه میکنی بخدا من کاری نکردم من تو را دوست دارم. در همین میان منشی دادگاه زوج جوان را به داخل شعبه هدایت کرد و مهسا با فاصله از همسرش روی صندلی نشست.
چند دقیقه بعد قاضی رو به مهسا کرد و گفت: دخترم با ۲۱ سال سن دادخواست طلاق دادی آن هم بعد از ۴ ماه زندگی مشترک! البته من دادخواست شما را خواندم اما قانع نشدم.
مهسا کمی آب خورد و نگاهی به کیان کرد و گفت: جناب قاضی اگر همسر شما هم به بهانههای مختلف به شما خیانت و پنهان کاری میکرد و شما متوجه میشدید قطعاً تقاضای طلاق میدادید. همسرم به من خیانت کرده و دیگر نمیتوانم به او اعتماد کنم.
قاضی گفت: مدرکی هم برای اثبات ادعاهایت داری؟ آیا با چشم خودت چیزی دیدهای؟
مهسا جواب داد: بله دیدم. چند هفته پیش کیان را در حالی دیدم که در حال گفتن و خندیدن با زن همسایه بود و بعد خریدهایش را برداشت تا به آپارتمانش ببرد. در همین لحظه کیان دستش را به نشانه اعتراض بالا آورد و گفت:داری اشتباه میکنی. آقای قاضی خانمی که مهسا میگوید، همسر همکارم است و چون باردار بود از روی حس انساندوستی و خیرخواهانه به او کمک کردم. کار من دلیلی بر خیانت کردن است؟ مهسا بدون دلیل مدام به من برچسب خیانت میزند. باور کنید خسته شدم کدام مردی دوست دارد که همسرش بعد از ۴ ماه زندگی مشترک به او بیاعتماد شود.
مهسا که دستهایش میلرزید حرفهای کیان را قطع کرد و گفت: دروغ میگویی تو میخواهی من را مثل همان نامرد فریبم بدهی و... .
قاضی پرسید: منظورتان کیست؟ واضح صحبت کنید.
کیان بلافاصله جواب داد: جناب قاضی مهسا قبل از اینکه با من ازدواج کند نامزد داشته و از وقتی هم که با من آشنا شده مدام من را با او مقایسه میکند. گویا آن فرد به مهسا خیانت کرده و همین موضوع باعث شده او به همه مردها بدبین شود. در حالی که من همسرم را دوست دارم و حاضر نیستم هیچوقت او را دل آزرده کنم.
مهسا در حالی که اشک میریخت گفت: او هم همیشه مثل کیان حرف میزد و ادعا میکرد که دوستم دارد و وعده زندگی عاشقانه و رؤیایی را به من داد اما آخرش با دوستم ازدواج کرد و من نابود شدم. آقای قاضی من ازدواجم را با اعتماد به کیان آغاز کردم اما خوش رفتاری او با همکاران و همسایهها باعث شده به او شک کنم.نمیخواهم بگویم کیان آدم صادقی نبوده اما اغلب مواقع رفتاری میکند که ناخودآگاه آزارم میدهد. من نمیتونم چنین رفتارهایی را از کسی که بهعنوان شریک زندگیام انتخابش کردم، تحمل کنم و ترجیح میدهم به جای آنکه مثل زندگی قبلیام که چندسالی نابودم کرد، دوباره عذاب بکشم. از شما خواهش میکنم همین امروز حکم طلاق من را صادر کنید و اجازه بدهید تا بیشتر از این روح و جسمم آزار نبیند.
قاضی پس از اندکی تأمل گفت: دخترم تو هنوز جوانی. مشکل شما قابل حل است و باید ۳ ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر مشکلتان توسط یک مشاور خانواده حل نشد آن وقت راجع به طلاق تصمیم میگیرم.
دیدگاه تان را بنویسید