کد خبر: 577962
|
۱۴۰۱/۰۷/۲۴ ۰۸:۴۰:۰۰
| |

جوان سابقه‌دار در گفت‌وگو با «اعتمادآنلاین» مطرح کرد:

زورگیری‌های سریالی به خاطر رفتار ناپدری

۱۱ساله بودم که ناپدری‌ام گفت دیگر حق ندارم به خانه بروم و باید کار کنم، من هم بعد از آن دیگر به خانه نرفتم و یک روز وسایلم را برداشتم و خانه را ترک کردم.

زورگیری‌های سریالی به خاطر رفتار ناپدری
کد خبر: 577962
|
۱۴۰۱/۰۷/۲۴ ۰۸:۴۰:۰۰

برای فرشید همه چیز از روزی که مادرش ازدواج کرد تمام شد. قرار بود فرشید کنار مادرش زندگی راحتی داشته باشد اما ناپدری‌اش زندگی را چنان برای او سخت کرد که فرشید مجبور به ترک خانه شد. فرشید حالا روزهای سختی را پشت سر می‌گذارد. او را به اتهام سرقت بازداشت کرده‌اند. او یکی از زورگیرهایی است که در کانون اصلاح و تربیت نگهداری می‌شود. فرشید برای اعتمادآنلاین از روزهای سخت زندگی‌اش می‌گوید.

*چرا زورگیری می‌کردی؟

چاره‌ای نداشتم. پول لازم داشتم که بتوانم زندگی کنم و نمی‌توانستم پول به دست آورم، چاره‌ای جز این کار نداشتم.

*می‌توانستی مثل خیلی از مردم کار کنی.

من هیچ کاری بلد نبودم ضمن اینکه سنم کم بود و کسی قبول نمی‌کرد کار کنم.

*این همه نوجوان هستند که کارگری می‌کنند. چرا تو این کار را نکردی؟

چون آنها خانواده دارند، پدر و مادر دارند و خانواده‌هایشان از آنها حمایت می‌کنند ولی من خانواده هم ندارم.

*چرا خانواده نداری؟

وقتی سه‌ساله بودم پدرم فوت کرد، من با مادرم زندگی می‌کردم، دو سال بعد مادرم ازدواج کرد. شوهرش قبول کرده بود که من را بزرگ کند اما بعد از اینکه بچه‌های خودش به دنیا آمدند به مادرم گفته بود نمی‌تواند خرجی من را بدهد. مادرم در خانه‌های مردم کار می‌کرد تا از من حمایت کند اما بدرفتاری‌های ناپدری‌ام ادامه داشت، حتی اجازه نداد درس بخوانم و من به مدرسه هم نرفتم.

*حالا با مادرت در تماس هستی؟

۱۱ساله بودم که ناپدری‌ام گفت دیگر حق ندارم به خانه بروم و باید کار کنم، من هم بعداز آن دیگر به خانه نرفتم و یک روز وسایلم را برداشتم و خانه را ترک کردم. دیگر از مادرم خبر ندارم.

*در این سال‌ها مادرت به دنبالت نیامد؟

از چند نفر که دوست و آشنا داشتیم پرس‌وجو کرده بود اما دیگر خبر ندارم دنبالم گشته یا نه.

*وقتی بازداشت شدی هم نیامد؟

در کانون اصلاح و تربیت بودم که یک روز به دیدنم آمد و فهمیدم مددکارم با او تماس گرفته است؛ مادرم گفته اگر قبول کنم با او زندگی کنم از ناپدری‌ام طلاق می‌گیرد.

*حاضری با مادرت زندگی کنی؟

من درد بی‌پدری را چشیده‌ام. اگر مادرم از شوهرش جدا شود حتماً بچه‌هایش اذیت می‌شوند، به هر حال آنها خواهر و برادر من هستند و من نمی‌خواهم اذیت شوند، به همین خاطر به او گفتم این کار را نکن.

*چطور زورگیر شدی؟

اولین بار که زورگیری کردم با یکی از دوستانم جواد بودم. ما در پارک با هم آشنا شدیم. هر دو بی‌جا و بی‌پول بودیم. در تاریکی شب جواد از یک نفر تلفن همراهش را زورگیری کرد. به من گفت تو فقط چاقو را سمتش بگیر بقیه کارها را من می‌کنم. این اولین زورگیری‌ای بود که انجام دادیم. من خیلی ترسیده بودم، تا یک ماه هر پلیسی می‌دیدم فکر می‌کردم دنبال من است. بعد کم‌کم عادت کردم.

*با زورگیری‌های زنجیره‌ای‌‌ای که حالا انجام داده‌ای می‌دانی ممکن است سال‌های طولانی زندانی شوی؟

بیشتر زورگیری‌ها کار من نبود، من وقتی خیلی بی‌پول بودم با سه نفر دیگر برای زورگیری می‌رفتم. در این باند بیشتر از دو مورد زورگیری نداشتم اما به هر حال به خودم قول دادم دیگر این کار را نکنم و سعی می‌کنم دوباره به زندگی برگردم و شغل و کار داشته باشم. تحمل زندان خیلی سخت است.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها