نوجوان موادفروش در گفتوگو با «اعتمادآنلاین» داستان زندگیاش را بازگو کرد:
مگر موادفروشی هم جرم است؟
پسر نوجوان توضیح میدهد چرا و چگونه شروع به فروش مواد مخدر کرد.
ستار را حین فروش مواد بازداشت کردهاند. او پسر نوجوانی است که در پارک مواد میفروخت و هزینه زندگیاش را اینطور تامین میکرد. ستار از آنچه اتفاق افتاده و چرایی خلافکار شدنش برای اعتمادآنلاین میگوید.
*میدانستی جرمی که مرتکب میشوی مجازات سنگینی دارد؟
من اصلاً نمیدانستم این کار جرم است.
*یعنی تو نمیدانستی موادفروشی مجازات دارد؟
من فکر میکردم مواد کشیدن مجازات دارد نمیدانستم فروش آن هم جرم است.
*خودت هم مواد مصرف میکردی؟
نه. من مصرف نمیکنم اما پدر و عمویم و برادر بزرگم مصرف میکنند.
*مطمئنی مواد مال خودت است؟
مواد که مال من نبود، من فقط آن را به مشتری میدادم. عمویم به من میگفت مواد را کجا ببرم من هم میبردم.
*پولی هم میگرفتی؟
به من پولی نمیدادند، به حساب عمویم میرفت. او هم خرج خانه ما و خرج مواد پدر و برادرم را میداد.
*چقدر درس خواندهای؟
تا کلاس دوم ابتدایی.
*چند خواهر و برادر داری؟
سه برادر دارم و یک خواهر.
*با مادرت زندگی میکنید؟
مادرم خواهر کوچکم را با خودش برده و از پدرم طلاق گرفته، من با پدر و برادرانم زندگی میکنم. عمویم هم پیش ما زندگی میکند.
*چرا با مادرت زندگی نمیکنی؟
میخواستم با او بروم ولی مادرم گفت پول ندارد و نمیتواند من را نگه دارد.
*مادرت کار میکند؟
نه. هزینه زندگی او را داییام میدهد. مادرم در خانه داییام زندگی میکند. داییام قبول کرد خواهرم با او بماند اما من را قبول نکرد.
*چرا؟
میگوید از پسر مراقبت کردن سخت است. از وقتی هم شنیده بازداشت شدهام که دیگر اوضاع بدتر شده.
*مادرت به ملاقات آمده است؟
بله، مادرم هر هفته میآید. برایم چیزهای مختلف هم میآورد.
*خانوادهات برای آزادی تو کاری کردهاند؟
عمویم گفته هر کاری بتواند میکند اما فعلاً که کاری نکرده است.
*میدانی اگر بزرگسال بودی مجازات سنگینی داشتی؟
من اشتباه کردم اصلاً نمیدانستم کاری که میکنم جرم است. قول میدهم آزاد شدم دیگر این کار را نکنم.
*پس میخواهی چه کنی؟
نمیدانم، یک جایی سر کار میروم. شاگرد مغازه میشوم یا اینکه بتوانم درس میخوانم. من در کانون درس میخوانم، کلاس سوم و چهارم را تمام کردهام. امیدوارم بعد از آزادی هم بتوانم درس بخوانم. حداقل دیپلم بگیرم و بتوانم کار درستی پیدا کنم.
*آزاد شوی به خانه پدرت میروی؟
جایی ندارم مجبورم آنجا بروم. حالا شاید مادرم فکری کرد، میگوید میخواهد کار کند و خانه اجاره کند؛ اگر خانه بگیرد من هم پیش او میروم.
دیدگاه تان را بنویسید