سارق حرفهای در گفتوگو با «اعتمادآنلاین» مطرح کرد:
چارهای جز دزدی کردن نداشتم
سارق سابقهدار داستان زندگیاش را بازگو کرده و گفته چرا و چطور تبدیل به دزد شد.
پژمان را در یک باند سرقت بازداشت کردهاند. او مدتی قبل از زندان آزاد شده بود و به فاصله یک هفته از آزادی دوباره دستگیر شد.
پژمان برای اعتمادآنلاین از زندگی پر از آشوب خودش میگوید:
*چند سال از عمرت را زندان بودی؟
نمیدانم سابقه زیاد دارم.
*اما سن زیادی نداری.
چندبار در کانون زندانی شدم. نوجوان بودم بعد که 18 ساله شدم هربار دستگیر شدم به زندان بزرگسالان رفتم.
*اولین بار چرا بازداشت شدی؟
از مغازه صاحبکارم پول دزدیدم. شکایت کرد، بازداشت شدم. هرچند خیلی زود رضایت داد اما به هر حال اولین سابقه ام بود.
*چرا دزدی کردی؟
پدرم معلول است نمیتواند کار کند.
*چرا معلول است؟
قیرگونی کار بود. با دوستش خانههای مردم را قیر و گونی میکرد و از اینجور کارها قبول میکرد یک بار بشکه قیر روی او چپ شد و پدرم سوخت. زنده ماند اما پاهایش از کار افتاد. اینطوری بود که من شدم نانآور خانه.
*کار میکردی؟
بله کار میکردم ولی یکبار که مادرم مریض شد از دخل صاحبکارم پول دزدیدم او شکایت کرد و من بازداشت شدم. وقتی فهمید مادرم مریض بوده شکایتش را پس گرفت و من آزاد شدم.
*بعد چرا دزدی کردی؟
من سرپرست 7 بچه بودم پدر و مادرم هم بودند باید برای آنها غذا تهیه میکردم چارهای بجز دزدی نداشتم با پول کارگری که نمیشد، خرج شکم درآورد.
*بچههای دیگر کار نمیکردند؟
وقتی توانایی کار پیدا کردند من دزد حرفهای شده بودم.
*نمیخواهی این کار را کنار بگذاری؟
سابقه دارم جایی به من کار نمیدهند. ضمن اینکه خرج خودم و خانوادهام را باید بدهم ما هنوز مستاجر هستیم.
*اما زندانی شدن تو بیشتر به خانوادهات صدمه میزند.
آنقدر پول میدهم که وقتی زندانی میشوم تا برگشتنم بتوانند زندگی کنند.
*چه چیزهایی سرقت میکنی؟
بیشتر گوشی تلفن و وسایل ماشین.
*میدانی سالهای زیادی زندان در انتظار توست؟
راستش در زندان حداقل آرامش دارم نق زدنهای خانوادهام را نمیشنوم!
دیدگاه تان را بنویسید