کد خبر: 607479
|
۱۴۰۲/۰۱/۲۷ ۰۹:۲۳:۰۷
| |

قتل پسر 16 ساله با ادعای متلک‌پرانی برای یک دختر

متهم می‌گوید دختر مورد علاقه‌اش از مزاحمت پسر نوجوان ناراحت بود او به همین دلیل نزاع مرگبار را رقم زد.

قتل پسر 16 ساله با ادعای متلک‌پرانی برای یک دختر
کد خبر: 607479
|
۱۴۰۲/۰۱/۲۷ ۰۹:۲۳:۰۷

پسر افغانی که در یک درگیری پسر ۱۶ ساله ایرانی را به قتل رسانده بود پس از درگیری ادعا کرد مقتول برای دختر مورد علاقه‌اش مزاحمت ایجاد کرده بود.

به گزارش جوان، روز جمعه ۱۱ فروردین‌ماه به مأموران کلانتری کهریزک خبر رسید چند پسر جوان در پارک آزادگان در منطقه حسن‌آباد فشافویه درگیری خونینی را رقم زده‌اند. با اعلام این خبر، تیمی از مأموران پلیس راهی محل شدند و دریافتند لحظاتی قبل سه پسر جوان با هم درگیر شده اند که در جریان آن یکی از آن‌ها با ضربه چاقو به شدت زخمی و به بیمارستان منتقل شده است. در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت، تیم پزشکی اعلام کرد پسر ۱۶ ساله بر اثر شدت خونریزی فوت کرده است. بدین ترتیب تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی به دستور بازپرس جنایی وارد عمل شدند و تحقیقات خود را آغاز کردند. بررسی‌ها نشان داد مقتول ساعتی قبل همراه یکی از دوستانش داخل پارک بودند که به‌خاطر دختر جوانی با پسر افغانی به نام بصیر درگیر می‌شوند و پسر افغان هم دست به چاقو می‌شود و با ضرباتی پسر نوجوان را زخمی و همراه دختر جوان از پارک فرار می‌کند.

همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی، مأموران برای دستگیری بصیر به محل زندگی او رفتند، اما معلوم شد وی پس از حادثه به مکان نامعلومی گریخته است. تحقیقات برای دستگیری قاتل ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل کارآگاهان پلیس آگاهی رد قاتل فراری را در شهرستان قزوین به دست آوردند و با گرفتن نیابت قضایی به قزوین رفتند و متهم را بازداشت و به اداره پلیس تهران منتقل کردند.

متهم در بازجویی‌ها به قتل اعتراف کرد و در ادعایی گفت مقتول و دوستش برای دختر مورد علاقه‌اش مزاحمت ایجاد کرده بودند.

 گفت‌وگو با متهم

بصیر کی به ایران آمدی؟

پدر و مادرم سال‌ها قبل از افغانستان به ایران آمدند و من در ایران به دنیا آمدم و تا الان هم همراه خانواده‌ام زندگی می‌کردم.

*به چه کاری مشغول بودی؟

کارگری می‌کردم.

*چرا پسر ۱۶ ساله را به قتل رساندی؟

مدتی قبل عاشق دختر همسایه‌مان شدم و به او پیشنهاد ازدواج دادم. ما با هم دوست شدیم و گاهی برای تفریح به پارک می‌رفتیم. روز حادثه همراه او به پارک رفتم که دختر مورد علاقه‌ام گفت تشنه‌ام. او روی نیمکت نشست و من به بوفه پارک رفتم تا برایش آب بخرم. وقتی پیش او برگشتم دیدم خیلی ناراحت است. علتش را پرسیدم و او هم دو پسر نوجوانی را که در نزدیکی ما بودند به من نشان داد و گفت برای او مزاحمت ایجاد کرده‌اند. خیلی عصبانی شدم و به آن‌ها اعتراض کردم و همین موضوع باعث درگیری ما شد. آن‌ها می‌خواستند مرا کتک بزنند که با چاقو ضربه‌ای به یکی از آن‌ها زدم.

*بعد چه شد؟

وقتی او خونین روی زمین افتاد از ترس فرار کردم، اما فکر نمی‌کردم فوت کند.

*کی متوجه شدی که به قتل رسیده است؟

سه روز بعد که مأموران برای دستگیری من به خانه‌مان آمده بودند، برادرم متوجه شده بود و تلفنی به من خبر داد و برای اینکه مأموران ردی از من پیدا نکنند به قزوین فرار کردم و در این مدت هم در باغی مشغول به کار بودم.

*همیشه همراه خودت چاقو داری؟

نه، من اصلاً اهل دعوا و درگیری نیستم. چاقو متعلق به دوستم بود که امانت به من داده بود. او چند روز قبل از حادثه می‌خواست به افغانستان برود و چاقویش را به طور امانت به من داد و گفت با چاقو نمی‌تواند از مرز خارج شود.

*حرف آخر؟

پشیمانم.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها