پرستار قلابی سالمندان را بیهوش و طلاهایشان را سرقت میکرد
زن جوان گفت: به خاطر شوهرم سرقت میکردم. میخواستم بدهیهای او را بدهم و زندگیام را نجات دهم.
پرستار خانگی که پس از بیهوش کردن افراد سالمند جواهرات آنها را سرقت میکرد و به دوستانش میفروخت، تصورش را هم نمیکرد یکی از جواهرات سرقت شده به دست یکی از بستگان شاکی برسد و دستش رو شود.
به گزارش جوان، یکی از روزهای ابتدایی پاییز سال گذشته زن جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و از مستخدم مادرش به اتهام سرقت اموالش شکایت کرد.
وی در توضیح ماجرا گفت: «مادرم سالخورده و تنها بود و نیاز به مراقبت داشت، به همین دلیل تصمیم گرفتم برای او پرستار خانگی استخدام کنم. به چند نفر از دوستان و بستگان سپرده بودم مستخدم مورد اطمینانی را به من معرفی کنند و از طرفی هم خودم دنبال پیدا کردن پرستار خانگی بودم تا اینکه مدتی قبل با زن جوانی به نام مهرانه در سایتهای مجازی آشنا شدم که آگهی نگهداری از افراد سالخورده را دادهبود. چند باری تلفنی با او حرف زدم و او هم از تجربیاتش صحبت کرد و مرا فریب داد و در نهایت قرار شد هفتهای سه روز به خانه مادرم برود و از او نگهداری کند و آشپزی و کارهای خانه او را انجام دهد.»
شاکی ادامه داد: من از نقشه او بیخبر بودم و نمیدانستم او برای سرقت اموال مادرم چه نقشهای در سر دارد تا اینکه امروز با مادرم تماس گرفتم و وقتی به تلفن من جواب نداد، نگرانش شدم و به خانهاش رفتم. با کلید یدک در خانهاش را باز کردم و دیدم همه وسایل خانهاش بههم ریختهاست و در یکی از اتاقها هم با پیکر نیمه جان و بیهوش مادرم روبهرو شدم. همان لحظه متوجه شدم پرستار خانه برای سرقت چه بلایی سر مادرم آوردهاست. او با قیچی تمامی النگوهای مادرم را از دستش بریدهبود، به طوری که ساق دستان مادرم زخم شدهبود و پولها و طلاهای دیگر او را هم از گنجهاش پیدا و سرقت کردهبود. به سرعت مادر را به بیمارستان رساندم و تیم پزشکی هم اعلام کرد مادرم با دارو مسموم شده و در پرتگاه مرگ قرار دارد. به هرحال معجزه شد و مادرم نجات پیدا کرد و به من گفت که مهرانه به او چایی داده و بعد بیهوش شدهاست.»
با شکایت زن جوان، پرونده به دستور قاضی منافی، بازپرس شعبه ششم دادسرای ویژه سرقت برای بررسی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
مأموران پلیس در نخستین گام با شکایتهای متعدد و مشابهی روبهرو شدند که همگی حکایت از آن داشت متهم همان زن جوانی است که در فضای مجازی آگهی نگهداری از سالمندان و بیماران را میدهد و پس از استخدام شدن، افراد سالخورده و بیمار را با غذا، چایی و آبمیوه مسموم بیهوش و اموال آنها را سرقت میکند. مأموران پلیس در بررسی دوربینهای مداربسته تصویر متهم را به دست آوردند، اما دریافتند وی تازه کار است و سابقهای ندارد. از سوی دیگر مشخص شد مدارکی هم که او در اختیار خانوادهها گذاشته است، جعلی است.
در حالی که تحقیقات برای شناسایی متهم ادامه داشت، یکی از شاکیان دوباره به اداره پلیس رفت و سرنخی از متهم در اختیار مأموران قرار داد. وی گفت: «شب قبل تعدادی از دوستان و بستگان نزدیکم مهمان خانهام بودند و جشن داشتیم. ساعتی از مهمانی گذشتهبود که ناگهان چشمم به گردنبند قیمتی یکی از بستگان نزدیکم به نام نسرین افتاد. با دیدن گردنبند شوکه شدم، چون درست حدس زدهبودم و آن گردنبند متعلق به مادر پیرم بود که مدتی قبل مستخدم خانهاش پس از بیهوش کردن مادرم آن را سرقت کردهبود. وقتی از نسرین درباره گردنبند سؤال کردم، او گفت گردنبند را از دوستش به نام سحر خریدهاست. او عکس سحر را داخل تلفن همراهش به من نشان داد و دیدم او همان پرستار قبلی مادرم است.»
بدین ترتیب مأموران با اطلاعاتی که به دست آوردند، سحر را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم در بازجوییها به سرقتهای سریالی اعتراف کرد. تحقیقات از متهم ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
*سابقه داری؟
نه تا چند ماه قبل دست به هیچ خلافی نزدهبودم و از پاییز سال گذشته برای اولینبار تصمیم گرفتم سرقت کنم.
*چرا؟
به خاطر شوهرم. میخواستم بدهیهای او را بدهم و زندگیام را نجات دهم.
*چقدر بدهی داشت؟
شوهرم تاجر بود و پارچه خرید و فروش میکرد و وضع مالی ما خوب بود و حتی در خانه کلفت هم داشتم، اما یکباره همکارش کلاه او را برداشت و از کشور فرار کرد. ما ماندیم و کلی بدهی به طوری که هر روز تعدادی از طلبکاران پشت در خانه ما بودند و بعضی از آنها هم حکم جلب شوهرم را گرفته بودند. زندگی ما ناگهان تیره و تار شد و شوهرم از ترس فراری بود؛ در همین زمان هم برای اینکه بتواند بدهیهایش را پرداخت کند، وارد باند خلافکاران و مدتی بعد هم دستگیر شد و به زندان افتاد. پس از این، زندگی من سختتر شد و من هم تصمیم گرفتم با این شیوه سرقت کنم و هم زندگی خودم را جمع و جور کنم و هم بدهیهای شوهرم را یکی یکی پرداخت کنم.
*چه شد که این شیوه را انتخاب کردی؟
مدتی قبل به خانه یکی از دوستانم رفتم و او هم گفت برای مادرش مستخدمی گرفته و مستخدم هم مادرش را با دارو بیهوش و تمامی طلاهایش را سرقت کردهاست. از همان روز به این فکر افتادم من هم با این شیوه دست به سرقت بزنم و در نهایت هم دو روز بعد آگهی نگهداری از سالمندان و افراد بیمار را در سایتهای مجازی دادم.
*طلاهای سرقتی را به دوستانت میفروختی؟
ابتدا به طلافروشیها میفروختم، اما بعد تصمیم گرفتم برای اینکه گیر نیفتم به دوستانم که با خرید طلای دست و دوم سرمایهگذاری میکردند، بفروشم. چند روز قبل یکی از دوستانم گفت طلای دست دوم میخرم و من هم گردنبند سرقتی را به او فروختم، اما خبر نداشتم او فامیل همان مالباخته است.
دیدگاه تان را بنویسید