سارق حرفهای داستان زندگیاش را تعریف کرد:
پدرم مرد، خودم سوختم و به ناچار دزد شدم
حوادث تلخی که در زندگی مرد جوان رخ داد باعث شد او به سمت سرقت برود و مجرمی سابقهدار شود.
قصه زندگی نادر یک تراژدی تمامعیار است. او علاوه بر سختیهایی که در دوران کودکی تحمل کرده در نوجوانی نیز دچار حوادثی شده که زندگیاش را دگرگون کرده است.
نادر به اتهام سرقت بازداشت شده و از زندگی دردناکش برای سایت جنایی میگوید:
*چرا سرقت میکنی؟
من دچار ناتوانی جسمی هستم. بخشی از بدنم ناقص است چون دچار سوختگی شدم، مجبورم برای گذران زندگی سرقت کنم.
*تو فرد سابقهداری هستی و سرقتهای بزرگی را طراحی کردهای. مدعی هستی به خاطر معیشت این کار را کردی؟
به هر حال من هم این کار را یاد گرفتهام.
*بدنت چرا دچار سوختگی شد؟
وقتی نوجوان بودم در یک کلیدسازی کار میکردم، زمستان بود گاز منفجر شد. من در مغازه بودم و سوختم. از همان موقع دست و پای چپم دچار مشکل شد و نتوانستم درست کار کنم.
*با این حال حرکت داری.
بله حرکت دارم ولی دست و پایم را نمیتوانم خوب خم و راست کنم و نمیتوانم مثل مردم عادی کار کنم.
*چرا در نوجوانی به جای درس خواندن کار میکردی؟
وقتی دو ساله بودم پدرم تصادف کرد و فوت شد. مادرم یک سال بعد شوهر کرد. با اینکه شوهرش قبول کرده بود من را نگه دارد اما خیلی اذیتم میکرد. وقتی مادرم از آن مرد بچهدار شد اوضاع خیلی بدتر شد. هر شب از دست آن مرد کتک میخوردم. دیگر اجازه نداد مدرسه بروم. گفت باید کار کنی. بچگی کار میکردم درآمدم را ناپدریام میگرفت. بعد هم که گاز منفجر شد و سوختم حاضر نشد من را نگه دارد، به مادرم گفت ببرش بهزیستی. مادرم هم این کار را کرد. بعد از بهزیستی فرار کردم و برای خودم زندگی میکنم.
*در این مدت از مادرت خبر داشتی؟
مادری که بچهاش را به بهزیستی بدهد که مادر نیست، من چرا باید از او خبر بگیرم.
*تنها زندگی میکنی؟
بله تنها هستم. گاهی دوستانم پیشم هستند ولی کلاً تنها زندگی میکنم و دلم نمیخواهد سراغ مادرم را بگیرم.
*از خانواده پدریات چطور؟
از یکی از پسرعموهایم خبر دارم. او با من کار میکرد، وقتی سرقت میرفتیم او را هم میبردیم.
*میدانی چون سابقهدار هستی ممکن است حبس طولانی بگیری؟
من در این سرقت شرکت نداشتم، فقط گفتم که چطور میشود وارد خانه شد و قفلها را باز کرد. با این حال میدانم قاضی حرفم را باور نمیکند.
*قبلاً چند بار زندان رفتهای؟
پنج بار.
*نمیخواهی سرقت را کنار بگذاری؟
فعلاً چارهای ندارم اما این بار آزاد شوم شاید بروم و قفلسازی کنم. شاید کلیدسازی راه بیندازم.
دیدگاه تان را بنویسید