اسرار مرگ پسر 5 ساله در خانه نامادری
زن جوان گفت: نزدیک دو ماه است که بیگناه در زندان هستم. اتهامم قتل فرزند خواندهام است اما من این اتهام را قبول ندارم.
خانم دندانپزشک تهرانی قتل پسرناتنی 5 سالهاش را انکار میکند.
به گزارش «ایران»، 11 اسفند ماه سال گذشته رسیدگی به مرگ مشکوک پسربچه 5 سالهای به نام نیما در خانه شان واقع در یافت آباد در دستور کار محمد وهابی بازپرس کشیک قتل پایتخت قرار گرفت.
تحقیقات برای یافتن راز مرگ کودک خردسال در حالی ادامه پیدا کرد که ندا خواهر 7 ساله نیما به بازپرس جنایی گفت: «روز گذشته نامادریام در حال خانه تکانی قبل از عید نوروز بود که برادرم شیطنت میکرد و از روی رختخوابها سر میخورد.نامادریام عصبانی شد و با پشت دست به دهان نیما کوبید.یک ساعت مچی هم در دستش بود که به دهان برادرم برخورد کرد و لب او را زخمی کرد.همین باعث شد که نیما حال بدی پیدا کند.وقتی پدرم به خانه آمد و متوجه حال نیما شد گفت او را دکتر ببریم اما نامادریام میگفت موضوع مهمی نیست و با دکتر رفتن برادرم مخالفت کرد.صبح روز بعد برادرم فوت کرد.»
حرفهای ندا با صحبتهای پدر نیما و نامادری او متناقض بود.پدر نیما میگفت که گمان میکرده فرزندش از پلهها سقوط کرده است اما نامادری میگفت که مدتی قبل نیما از تاب افتاده بود.
بر اساس ادله به دست آمده نامادری به عنوان مظنون پرونده بازداشت شد و این در حالی بود که فرضیه اولیه علت مرگ کودک مصرف دارو اعلام شد اما پزشکی قانونی تاکنون نتیجه نهایی معاینات را اعلام نکرده است.
بعد از دستگیری زن جوان، پدر نیما در شعبه بازپرسی حاضر شد و از همسر خود اعلام شکایت کرده و خواستار رسیدگی به پرونده مرگ فرزندش برای روشن شدن راز ماجرا شد.
صبح روز گذشته نامادری نیما بار دیگر در جلسه بازجویی تحت تحقیقات قرار گرفت اما این بار هم اتهام قتل نیما را انکار کرد.
رسیدگی به این پرونده تا روشن شدن راز ماجرا و اعلام نتیجه پزشکی قانونی در دستور کار بازپرس جنایی قرار دارد.
در ادامه گزارش گفتوگوی خبرنگار ما با متهم پرونده را بخوانید.
من قاتل فرزند خواندهام نیستم
در مورد اتهامت توضیح بده.
نزدیک دو ماه است که بیگناه در زندان هستم. اتهامم قتل فرزند خواندهام است اما من این اتهام را قبول ندارم.
*چه شد که نیما فوت کرد؟
نمی دانم من دو سه روزی بود که او را ندیده بودم.
*چند وقت بود با پدرش ازدواج کرده بودی؟
2 ماه بود که با هم ازدواج کرده بودیم اما زندگی مان به صورت رسمی شروع نشده بود.شوهرم دو فرزند 5 و 7 ساله به نامهای نیما و ندا داشت.من هم از ازدواج اولم یک دختر 11 ساله دارم.
*در این دو ماه به عنوان میهمان به خانه پدر نیما میرفتی؟
گاهی به خانه شان میرفتم و چند روزی میماندم اما مشغله کاری باعث میشد که زیاد فرصت دیدار با شوهرم و بچهها را نداشته باشم.
*شغلت چیست؟
من دانشجوی دندانپزشکی هستم و چون هنوز نظام پزشکی ندارم در مطب یک پزشک به صورت دستیار و دندانپزشک تجربی کار میکنم.
*با پدر نیما چطور آشنا شدی؟
او به عنوان بیمار به مطب آمد و بعد از چند بار مراجعه رابطه آشنایی بین ما کلید خورد.
*ارتباطت با فرزندان او چطور بود؟
ارتباط خیلی خوبی داشتیم.هیچ مشکلی بین ما وجود نداشت.من با دخترم در یک خانه اجارهای زندگی میکردیم و شوهرم و فرزندانش ساکن آپارتمان طبقه بالای خانه پدر همسرم بودند.هر وقت فرصت میشد بچهها را به گردش میبردم و به آنها خیلی خوش میگذشت.
*ارتباط دخترت با نیما و خواهرش چطور بود؟
ارتباط خیلی خوبی داشتند.آنها همدیگر را خیلی دوست داشتند.هر وقت به خانه همسرم میرفتیم تا نیمه شب با هم بازی میکردند.برای همین هم بود که از دو سه روز قبل از حادثه دیگر به خانه شان نرفتم. به همسرم میگفتم فشار کاری زیاد است و من خیلی خستهام. اگر به خانه تان بیایم بچهها میخواهند تا دیر وقت بازی کنند و من نمیتوانم استراحت کنم.
*حرفهایی را که ندا در مورد مرگ برادرش گفته قبول داری؟
نه اصلاً! ندا یک کودک خردسال است.ممکن است تحت تأثیر حرف کسانی که با ازدواج من و پدرش مخالف بودند حرفهایی زده باشد.اما این حرفها اصلاً دلیل بر این نیست که من گناهکار باشم.
*ندا گفته بود تو به دهان نیما ضربه زدی و کنار دهان نیما هم کبودی بود!
چند روز قبل از مرگ نیما بود که من و پدر بچهها، آنها را برای تفریح به کن سولقان برده بودیم.ندا به همراه دختر من در حال تاب سواری بودند.نیما هم روی یک دیوار کوتاه نشسته بود و آنها را تماشا میکرد.دخترها نیما را صدا زدند و گفتند بیا با هم تاب بازی کنیم. نیما که از روی دیوار پرید زمین خورد و کنار لبش کبود شد.
*الان دخترت با چه کسی زندگی میکند؟
مادرم زندگی میکند.او دختر موفقی است و قبلاً قهرمان تکواندوی کشوری شده بود.دو ماه است که در حبس به سر میبرم و در این مدت فقط یک بار دخترم را دیده ام. تمام نوروز و ماه رمضان را در حبس بودم.
دیدگاه تان را بنویسید