زورگیریهای سریالی برای نجات پسرعموی از زندان
سارق زورگیر مدعی است برای تهیه مبلغ دیده و نجات پسرعمویش از زندان دست به سرقت میزد.
سارق زورگیر که با همدستی دوستانش دست به سرقت از مسافران و عابران پیاده میزد، پس از دستگیری مدعی شد که قصد نجات پسرعمویش از زندان را داشته است.
به گزارش همشهری، از اوایل بهار امسال، پلیس پایتخت در جریان زورگیریهای سریالی سرنشینان یک خودروی پژو قرار گرفت. اعضای این باند در پوشش مسافرکشی طعمههایشان را سوار ماشین کرده و با تهدید چاقو و قمه اموالشان را سرقت میکردند. یکی از مالباختهها به مأموران گفت: روز حادثه پس از خرید مقداری دلار از صرافی خارج شدم و زمانی که کنار خیابان منتظر تاکسی بودم، پژویی مقابلم توقف کرد. علاوه بر راننده، مردی روی صندلی عقب نشسته بود که وانمود میکرد مسافر است. من هم سوار ماشین شدم اما در بین راه راننده مسیرش را تغییر داد و سرنشین صندلی عقب چاقویی روی پهلویم گذاشت. آنها با تهدید هرچه دلار خریده بودم به همراه پول نقد و کارت عابربانکم و رمزش را سرقت کردند و مرا از ماشین به بیرون پرت کرده و گریختند.
اظهارات شاکیان این پرونده نشان میداد که دزدان از 2خودروی پژو و پراید در سرقتهایشان استفاده میکردند. پلیس برای بهدست آوردن ردی از متهمان به بررسی دوربینهای مداربسته پرداخت اما خودروهایی که دزدان از آن استفاده میکردند سرقتی بود با پلاک جعلی. با وجود این اقدامات اطلاعاتی برای شناسایی اعضای این باند ادامه داشت تا اینکه مأموران چند روز قبل در یکی از خیابانهای پایتخت متوجه جدال سرنشینان یک خودرو شدند. استعلام شماره پلاک خودرو نشان داد که خودرو سرقتی است و در این شرایط مأموران به تعقیب آن پرداختند و لحظاتی بعد آن را متوقف کردند. سرنشینان خودرو 4مرد بودند که یکی از آنها میگفت بهعنوان مسافر سوار خودروی متهمان شده و آنها با تهدید چاقو قصد سرقت از وی را داشتهاند.
با این اظهارات 3سرنشین دیگر خودرو بازداشت شدند و در بازجویی از آنها مشخص شد که همگی از اعضای باند زورگیران تحت تعقیب هستند. با اعتراف سارقان، سرکرده باند نیز دستگیر شد و به دستور بازپرس پرونده تمامی اعضای این باند برای تحقیقات بیشتر در اختیار اداره آگاهی قرار گرفتهاند.
گفتوگو
محسن یکی از اعضای گروه زورگیران خشن است؛ جوانی 30ساله که برای نخستین بار از سوی پلیس دستگیر شده است. به جز محسن، مابقی اعضای گروه سابقهدار هستند. جوان 30ساله میگوید که بهخاطر پسرعمویش تبدیل به یک سارق شده است. گفتوگو با او را میخوانید.
*ماجرای پسرعمویت چه ربطی به تو دارد؟
مهدی (پسرعمویم) مانند برادرم است. ما از کودکی با یکدیگر بزرگ شدیم اما از روزی که او ناخواسته جان یک نفر را گرفت و به زندان افتاد، زندگی من هم بههم ریخت. مدام از زندان به من زنگ میزد و گریه میکرد. از قصاص میترسید، از زندگی در زندان هم وحشت داشت. دلم میخواست میتوانستم برایش کاری کنم اما اولیای دم اصرار به قصاص او داشتند. حتی یکبار هم پای چوبه دار رفت اما من و خانواده عمویم به پای اولیای دم افتادیم تا اینکه آنها راضی شدند به مهدی مهلت بدهند. نمیدانید آن شب بر من چه گذشت. مهدی برای من خیلی عزیز است.
*چه شد که او دست به جنایت زد؟
ناخواسته بود. ماجرا چند سال پیش در شهرستان رخ داد. پسرعمویم در حمایت از دوستش دستانش به خون آلوده شد. آنطور که من شنیدم مقتول با دوست مهدی درگیر شده بود و مهدی برای پایان دادن به درگیری وارد ماجرا شده بود که ناخواسته مرتکب قتل شد.
*سرانجام این پرونده چه شد؟
آنقدر رفتیم و آمدیم و التماس اولیایدم را کردیم تا اینکه بالاخره آنها راضی به بخشش شدند البته به شرط دریافت دیه. بعد همه ما به تکاپو افتادیم تا پول دیه را تهیه کنیم که خوشبختانه بخشی از این پول تهیه شد اما بخش دیگر آن هنوز مانده بود که من بهخاطر تهیه این پول ناچار شدم با یک باند سرقت همکاری کنم.
*با اعضای باند چطور آشنا شدی؟
من هرازگاهی برای کار از شهرستان به تهران میآمدم و کارگری میکردم. آخرین بار که راهی تهران شدم و سفره دلم را برای یکی از دوستانم باز کردم او پیشنهاد سرقت داد. وی گفت که با یک باند سرقت کار میکند و وضع مالی او ظرف چندماه دگرگون شده است. حرفهای او مرا وسوسه کرد و تصمیم گرفتم چند مورد سرقت انجام بدهم تا پول دیه مهدی را تهیه کنم. دلم میخواست او هرچه زودتر آزاد شود چون بیش از 8سال است که پشت میلههای زندان زندگی میکند.
*با چه شگردی سرقت میکردی؟
دوستم مرا به رئیس گروه معرفی کرد. او یک مجرم سابقه دار بود که به دستور او ماشینها را سرقت میکردیم و با خودروهای سرقتی، طعمههایمان را به دام میانداختیم. معمولا مقابل صرافی، بانکها و خیابانهای شلوغ، زنان و مردان را شناسایی کرده و نقش مسافرکش را بازی میکردیم. وقتی مسافران سوار میشدند با تهدید چاقو، اموالشان را به سرقت میبردیم.
*حالا به اینکه خودت گرفتار شدی، میارزید؟
نه اصلا. فکرش را نمیکردم دستگیر شوم و حالا بهشدت پشیمانم که برای خانوادهام دردسرایجاد کردهام.
دیدگاه تان را بنویسید