اعترافات جدید قاتل سریالی درباره 6 سرقت مرگبار
یکی از متهمان پرونده قتلهای سریالی تهران و کردستان میگوید از دزدیهای مرگبار پول زیادی به دست نیاوردند.
متهمان 6 قتل سریالی که بهتازگی دستگیر شدهاند، با حضور در دادسرای جنایی تهران ابعاد جدیدی از جنایتهایشان را فاش کردند.
به گزارش سایت جنایی، اوایل مرداد بود که کشته شدن دو کارگر سردخانه به ضرب گلوله کلاشینکف به اطلاع ماموران پلیس قروه استان کردستان رسید و پس از آن با شروع بررسیها و تحقیقات مشخص شد این قتلها کار دو متهم سابقهدار است. بنابراین این دو متهم در پی قتل دو کارگر سردخانهای در قروه استان کردستان تحت تعقیب قرار گرفتند و شناسایی شدند و پس از دستگیری گفتند، با انگیزه سرقت دو کارگر سردخانه را کشتیم و فرار کردیم.
همچنین آنها در مراحل بعدی بازجویی اعتراف کردند چهار راننده خودروهای سواری را در شهرهای اطراف استان تهران کشتهاند، قتلهای آنها در ملارد، شهر قدس، اسلامشهر و شهریار بوده است. متهمان در مورد یکی از قتلها گفتند: مرد رانندهای را در اسلامشهر برای دزیددن خودرو پرایدش که با آن مسافرکشی میکرد کشتیم و جسدش را در اتوبان یاسینی تهران انداختیم.
به این ترتیب پرونده در دادسرای جنایی تهران به جریان افتاد و امروز پسر یکی از قربانیان این دو قاتل درخواست قصاص متهمان را در شعبه سوم بازپرسی ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران مطرح کرد و در این باره به بازپرس محمدمهدی براعه گفت: سارقان پدرم را سلاخی کردهاند در حالی که میتوانستند یک ضربه به او بزنند و اموالش را بدزدند اما ضربات زیادی به او زدند، برای همین ما قصاص میخواهیم.
فرزند این مقتول ۶۳ساله در ادامه گفت: پدر من قبلاً قصاب بود و آخرین بار پنجم تیرماه او را دیدم. او مدتها بود مسافرکشی میکرد و دیگر قصابی نمیکرد. روز آخر از خانهمان در اسلامشهر بیرون رفت، در طول روز من، مادر و خواهرم بارها با او صحبت میکردیم و از حالش خبر داشتیم، آخرین بار ساعت 12 و 20 دقیقه شب با او صحبت کردیم. گفت آخرین مسافران را سوار کرده است. به راهآهن میرود و بعد به خانه میآید. صبح بود که مادرم سراسیمه ما را صدا کرد و گفت شب بابا به خانه نیامده، هرچه زنگ زدیم گوشیاش را جواب نداد و چند ساعت بعد پلیسها با ما تماس گرفتند و گفتند چه اتفاقی افتاده، صبح ششم تیر جسد پدرمم را در بزرگراه یاسینی پیدا کرده بودند.
همچنین یکی از متهمان که ۵۳ سال دارد در این جلسه مقابل بازپرس براعه قرار گرفت و گفت: سالهاست که گریه نکردهام، شاید بیش از ۴۰ سال، اما عذاب وجدان دارم، مگر میشود آدم بکشی و عذاب وجدان نداشته باشی؟ تا الان ۵۵ ماه زندان بودهام. قاچاق رسیور و مشروب الکلی انجام میدادم، البته چند باری هم به خاطر رابطه نامشروع دستگیر شدم و درگیری هم در سابقهام دارم. در همه جرائم هدفم پول بود که در مجموع خیلی موفق نبودم.
این متهم در مورد سابقه کلاهبرداری نیز گفت: من کلاهبرداری نکردم. از آشنایان پول گرفتم که رسیور و مشروب بیاورم اما دستگیر شدم و آنهایی که به من پول داده بودند از من شکایت کردند.
این متهم سابقهدار درباره نحوه آشنایی با همدستش توضیح داد: با او در زندان آشنا شدم، البته قبل از اینکه با او آشنا شوم پدرش را میشناختم و زمانی که او به همدستی برادرش یک نفر را کشت، پدرش در زندان برایم پیغام فرستاد که مراقب بچههایم باش. من هم هوای علی و برادرش را که بعد اعدام شد، داشتم؛ حتی بیرون از زندان آدم فرستادم دم خانه مقتول تا برایش رضایت بگیرد اما فایده نداشت و برادر علی اعدام شد. بعد از آن هم در تمام مدت زندان زیر پر و بال او را گرفتم، همین باعث شد با هم رفیق شویم. ما قصد و انگیزه این قتلها را نداشتیم تا اینکه هر دو آزاد شدیم و یک بار که با همدیگر نشسته بودیم گفتیم چه کنیم که پولدار شویم و با هم این نقشهها را کشیدیم. اما در هیچ کدام از قتلها پول زیادی به دست نیاوردیم، حتی در قتل قروه که فکر میکردیم کلی پول گیرمان میآید، مبلغ زیادی به دست نیاوردیم. زودتر مرا اعدام کنید. با این سن و سالم طاقت زندان را ندارم .
این متهم همچنین پس از جلسه بازجویی به خبرنگاران گفت: من خیلی سواد ندارم و فقط تا اول دبیرستان درس خواندهام، اما خیلی خوب صحبت میکنم، دکترای حرف زدن دارم و در حرف زدن پروفسور هستم. بچه که بودم آرزو داشتم خلبان شوم و خیلی مواقع خودم انگلیسی میخواندم و تمرین میکردم، خیلی باهوش هستم، اما دست روزگار کاری کرد که راه درست را نروم و الان قاتل سریالی شدهام. خانواده خوبی دارم و مادرم خوب بود و بابام راننده کامیون بود و وقتی ۴۹ سالم بود او را از دست دادم. باورتان میشود که حتی بعد قتلها هرچه تلاش کردم نتوانستم گریه کنم. البته عذاب وجدان دارم. چهره مقتولین جلوی چشمم است. نمیدانم شاید این قتلها با اتفاقی که در کودکی برایم افتاده رابطهای دارد که من نمیتوانم آن را درک کنم. بابای من راننده کامیون بود و سفرهای زیادی میرفت؛ در یکی از سفرها وقتی بچه بودم و مدرسه نمیرفتم، در مسافت کوتاهی همراه او رفته بودم، وسط راه دو نفر راهزن به ما حمله کردند و راهمان را بستند، یکی از آنها چاقو داشت و آن یکی اسلحه، خیلی نگران بودم که الان است که من و بابام را بکشند، اما کاری با ما نداشتند و فقط هرچه پول همراه بابام بود گرفتند و فرار کردند. بعد از آن من مدتها میترسیدم و چهره آنها را یادم بود، شاید خودم و همدستم رفتار آن دو سارق را تکرار میکنیم و گاهی فکر میکنم انتقام آنها را از قربانیان گرفتهام چون وقتی آدم میکشتم چهره آنها یادم میآمد. اهل فیلم نیستم اما فیلم هم زیاد دیدهام. در مدتی که زندان بودم کتاب جنایی زیاد خواندهام، ماجرای خفاش شب و سعید حنایی را میدانم اما فکر نمیکردم خودم یک روز قاتل سریالی بشوم، در همه این سرقتها با انگیزه پول و دلار دست به قتل زدیم اما به چیزی نرسیدیم، موبایل مقتولان را دور میانداختیم تا ردیابی نشویم، ماشینها را هم که گوشه خیابان رها میکردیم، چند باری هم خواستیم خانههای ویلایی شمال شهر را بزنیم که نتوانستیم.
در حال حاضر به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی متهمان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران هستند و تحقیقات در مورد این قاتلان سریالی ادامه دارد.
دیدگاه تان را بنویسید