پیام پدرشوهر از زندان، نوعروس را گرفتار نقشه پلید خانواده همسرش کرد
زنی که به اتهام سرقت دستگیر شده میگوید نمیدانست با یک سارق ازدواج کرده و وقتی این موضوع را فهمید مجبور شد خودش هم دزدی کند.
خانواده خلافکاری که برای نجات پدر خانواده از زندان دست به سرقتهای سریالی در قبرستانها میزدند، به دام پلیس افتادند.
به گزارش سایت جنایی، چندی پیش حاضران در یکی از آرامستانهای اطراف تهران با مرکز فوریتهای پلیس ۱۱۰ تهران تماس گرفتند و از دستگیری یک سارق خبر داند. به این ترتیب ماموران پلیس در محل حضور یافتند و با دختر جوانی روبهرو شدند که در کیفش تعدادی از اموال حاضران در آن مراسم عزا کشف شده بود.
یکی از افراد حاضر در مراسم ختم که مچ دختر جوان را گرفته بود به ماموران گفت: ما از اقوام مرحوم هستیم و در این مراسم شرکت کرده بودیم که در این بین متوجه شدم دختری که نمیشناسم در حال همدردی با یکی از اقوام است و بعد از مدتی سراغ نفر بعد رفت. به همین دلیل به رفتار او مشکوک شدم و با دقت بیشتری او را دنبال کردم که در نهایت متوجه شدم این دختر به بهانه همدردی با عزاداران از آنها سرقت میکند.
به این ترتیب دختر جوان بازداشت و برای تحقیقات قضایی به شعبه دوم دادسرای ویژه سرقت برده شد. بازپرس علیرضا بهشتی نیز دستور تحقیقات دقیقتر از او را صادر کرد.
این در حالی بود که دختر جوان در اظهارات اولیه خود به بازپرس بهشتی گفت: من چند وقت پیش با پسری آشنا شدم که پس از سرقت کیفم دنبال سارق رفته و کیفم را از او گرفته بود. آن پسر با من تماس گرفت و کیف را برایم آورد. بعد از آن چند بار با او قرار گذاشتم. او به من ابراز علاقه کرد و گفت پدرش خارج است و او هم میخواهد به خارج برود. حتی چند بار هم با خواهرانش قرار گذاشتیم و بیرون رفتیم، در نهایت او به من پیشنهاد ازدواج داد و من هم پذیرفتم، اما خانوادهام با این ازدواج موافق نبودند و در نهایت من کار خودم را کردم و مدتی از ازدواجمان گذشته بود که فهمیدم همه ماجرا دروغ بوده است.
این دختر در مورد واقعیت ماجرا گفت: شوهرم با قهرمانبازی با من آشنا شد. در واقع مرا فریب داد و خودش سارق بود و دو خواهرش هم سابقهدار بودند. من همه اینها را بعد از عقد فهمیدم اما از آنجا که خانوادهام مخالف ازدواج ما بودند و نمیخواستم جلوی آنها آبرویم برود، چیزی نگفتم. الان هم از همه کارهایی که کردهام پشیمانم، این خانواده سارق و خلافکارند، بعد از مدتی فهمیدم دو خواهر شوهرم سابقهدار هستند و پدرشوهرم هم زندان است، او مدتی بعد از اینکه فهمیدم زندان است زنگ زد و گفت نمیخواهد در زندان بمیرد. آن موقع بود که فهمیدم او شاکیهایی دارد که از آنها کلاهبرداری کرده است. پدرشوهرم قبلاً به بهانه تهیه ویزای آلمان از آشنایان و فامیل کلاهبرداری کرده بود و حتی خانوادهاش برایش اعلامیه فوت جعلی درست کرده بودند که بگویند مرده است اما یک بار یکی از شاکیها او را در خیابان دیده و موضوع را به پلیس گزارش کرده بود که همین باعث دستگیریاش شده بود. وقتی شوهرم اینها را به من گفت و خواست با خواهرانش برای سرقت بروم مخالفت کردم اما مرا تهدید کرد. من دزدی بلد نبودم، اوایل آنها من را برای پرت کردن حواس مالباختهها با خودشان میبردند اما کمکم دزدی و جیببری را یاد گرفتم و خودم هم سرقت میکردم. با وجود این، هر بار که میگفتم با آنها سرقت نمیروم میترسیدم بلایی سرم بیاورند و از طرفی پیش پلیس هم نمیتوانستم بروم چون خودم همدست آنها بودم. این اواخر که کار را یاد گرفته بودم دیگر نمیترسیدم و برایم جذاب هم شده بود اما همچنان عذاب وجدان داشتم تا اینکه دستگیر شدم.
در پی این اعترافات، دو خواهرشوهر زن جوان هم دستگیر شدند و به جرم خود اعتراف کردند و مشخص شد آنها در مراسم ختمی که در قبرستانها و بهویژه آرامگاههای خانوادگی برگزار میشود پرسه میزنند و به بهانه همدردی و دلداری دادن عزاداران به آنها نزدیک میشوند تا سرقت کنند.
در حال حاضر با دستگیری این تازهعروس و دو خواهرشوهر سابقهدار او، تحقیقات در مورد دیگر جرائم و موارد مشابه ادامه دارد.
دیدگاه تان را بنویسید