نوجوان متهم به فروش مواد مخدر داستان زندگیاش را تعریف میکند:
پدرم مرد، مادر معتاد بود و من موادفروش شدم
پسر نوجوان میگوید مادرش بعد از مرگ پدرش با عمویشان ازدواج کرد که مردی معتاد بود و خود او نیز شروع به فروش مواد مخدر کرد.
آرش ۱۵ ساله است. او که به خاطر حمل مواد مخدر بازداشت شده برای سایت جنایی از زندگیاش میگوید.
*چرا مواد جابهجا میکردی؟
من نمیدانستم جرم است.
*مواد را از کجا میآوردی؟
عمویم به من میداد.
*عمویت حالا کجاست؟
نمیدانم، فراری است. من اصلاً از او خبر ندارم.
*پدر و مادرت معترض نمیشدند؟
من وقتی بچه بودم پدرم فوت کرد بعد مادرم با عمویم ازدواج کرد و من را عمویم بزرگ کرد. مادرم هم اعتراضی به این ماجرا نمیکرد.
*وضع زندگی شما چطور بود؟
بد نبود. در حدی که بتوانیم غذایی داشته باشیم و خواهر و برادرم راحت زندگی کنند پول داشتیم.
*درس میخوانی؟
دو سالی بود مدرسه نمیرفتم، حالا شاید از این به بعد بخوانم.
*خواهر و برادرت چه میکنند؟
آنها بچههای عمویم هستند، خیلی کوچک هستند، با هم زندگی میکنیم مشکلی هم نداریم. مدرسه میروند. ابتدایی هستند.
*شغل عمویت چیست؟
شغلی ندارد. ولی پول در میآورد.
*خودش معتاد است؟
بله.
*مادرت چطور؟
مادرم هم گاهی مواد میزند. با هم میکشند.
*از طریق موادفروشی پول در میآورند؟
پدرم کارگر بود. بعد از اینکه فوت کرد، به ما پول میدهند. آن پول را خرج میکنند و بقیه هم درآمد عمویم است.
*میدانی حکم زندان خواهی داشت؟
نمیدانستم چیزی که جابهجا میکنم خلاف است. کسانی که اطراف من بودند همه موادی بودند. درخواست بخشش دارم.
*درخواست بخشش را باید از قاضی بکنی، به او گفتهای پشیمان هستی؟
وکیلم گفته من پشیمان هستم. من اصلاً میترسم حرف بزنم.
*اگر آزاد شوی میخواهی چه کنی؟
نمیدانم، اما میدانم قطعاً دیگر مواد نمیفروشم. اشتباه کردم.
دیدگاه تان را بنویسید