سرگذشت سیاه دختر 15 سالهای که با 40 ضربه تیغ خورزنی
دختر نوجوان میگوید از رفتارهای 2 برادر معتادش به ستوه آمده بود و به همین دلیل اقدام به خودزنی کرد.
از رفتارهای دو برادر معتادم خسته شدهام و نمیتوانم این همه آزار و اذیت و کتک کاریهای آنان را تحمل کنم. برادرانم که چشم ناپدریام را دور دیدند کاری کردند که خواهرم از خانه فرار کرد و من هم با ۴۰ ضربه تیغ ...
به گزارش روزنامه خراسان، دختر ۱۵ ساله که آثار هولناک خودزنی با تیغ روی دست و صورتش نمایان بود و هنوز از عمق زخمهایش خون بیرون میزد با تاکید بر این که دوست دارد به بهزیستی بازگردد، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: یک خواهر و 2 برادر دارم و من آخرین فرزند خانواده هستم اما هیچ گاه مهر و محبتی را از سوی خانوادهام احساس نکرده ام به طوری که همواره تشنه ذرهای عشق و محبت بودم. درست هنگامی که دوران خردسالی را میگذراندم درگیریها بین مادر و پدر شیشهای ام شدت گرفت تا جایی که بالاخره آستانه تحمل مادرم به سر رسید و از پدر معتادم جدا شد و از آن روز به بعد من دیگر پدرم را ندیدم.
از سوی دیگر مادرم هم مجبور بود برای تامین مخارج زندگی 4 فرزندش شبانه روز در خانههای مردم کارگری کند تا اجاره منزل و هزینههای دیگر زندگی را بپردازد. در این شرایط هر2برادرم که از من بزرگ تر بودند به دلیل رفاقت با برخی دوستان خلافکارشان به مصرف قرصهای توهم زا روآوردند به طوری که مدام دچار توهم میشدند و من و خواهرم و حتی مادرم را با قمه تهدید میکردند تا برای آن ها مواد مخدر صنعتی تهیه کنیم!
زندگی با این فلاکت و بدبختی به همین جا ختم نشد و ما درحالی که با فقر و گرفتاریهای مواد مخدر دست و پنجه نرم میکردیم ناگهان دستان مادرم در یک حادثه شکست و او خانه نشین شد. در پی وقوع این حادثه، آزار و اذیتهای برادرانم نیز شدت گرفت چرا که دیگر مادرم نمیتوانست کار کند و آن ها برای گرفتن پول، من و خواهرم را کتک میزدند! بالاخره مادرم مجبور شد من و خواهرم را تحویل بهزیستی بدهد و این گونه من و «الینا» برای مدتی در بهزیستی یکی از شهرهای خراسان رضوی زندگی کردیم. آن جا من عاشق یکی از پسران بهزیستی شدم ولی هیچ وقت نتوانستم عشقم را ابراز کنم. حدود 2سال از این ماجرا گذشته بود که مادرم به عقد موقت مردی به نام «جاوید» درآمد. او مردی خوش قلب و مهربان بود به همین دلیل هم بلافاصله به سراغ من و «الینا» آمد و ما را از بهزیستی به خانه خودش برد.«جاوید» من و خواهرم را به کلاسهای هنری میفرستاد تا به قول او دخترانی ارزشمند و هنرمند بار بیاییم که در آینده محتاج کسی نباشیم! خلاصه در شرایطی که روزگار خوبی را تجربه میکردیم ناپدری ام برای سفری ۱۰ روزه به کشور عراق رفت، در این شرایط برادرانم که چشم «جاوید» را دور دیده بودند دوباره آزار و اذیتهای خودشان را شروع کردند و ما را برای گرفتن پول تحت فشار گذاشتند.«الینا»که نمیتوانست این وضعیت را تحمل کند از خانه فرار کرد ولی من نمیتوانستم کاری انجام بدهم. آن ها باز هم مادرم را تهدید میکردند که من از شدت خشم و عصبانیت و با یک تصمیم احمقانه تعدادی قرص را یک جا خوردم و سپس با تیغ خودزنی کردم تا جایی که حدود ۴۰ ضربه به دستانم زدم و بعد هم تیغ را 4 بار روی صورتم کشیدم که خون زیادی جاری شد. مادرم که با دیدن این صحنه وحشت کرده بود سراسیمه با بهزیستی تماس گرفت ولی آن ها گفتند باید به کلانتری مراجعه کنیم تا مسیر قانونی پذیرش طی شود و...
با دستور سرهنگ قاسم همت آبادی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد)بررسیهای روان شناختی و اقدامات قانونی درباره این ماجرای تاسف بار دردایره مشاوره و مددکاری اجتماعی آغاز شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
دیدگاه تان را بنویسید