کد خبر: 631591
|
۱۴۰۲/۰۶/۲۰ ۰۹:۲۵:۲۹
| |

انگیزه مرد مسلح از شلیک مرگبار به پسر موتورسوار چه بود؟

تیبا سوار مسلح در اولین جلسه بازپرسی به شلیک مرگبار اعتراف کرد و جزییات قتل پسر موتورسوار را شرح داد.

کد خبر: 631591
|
۱۴۰۲/۰۶/۲۰ ۰۹:۲۵:۲۹

تیبا سوار ۳۷ساله‌ای که در یک جنایت تکان دهنده، موتورسواری را به قتل رسانده بود، در اولین جلسه بازپرسی زوایای پنهان جنایت مسلحانه را در حالی فاش کرد که پس از ۱۴۰ روز زندگی مخفیانه تسلیم قانون شد.

 به گزارش روزنامه خراسان، صبح روز گذشته متهم به قتل ۳۷ ساله‌ای که با تنگ شدن حلقه محاصره و لو رفتن مخفیگاهش تسلیم قانون شده بود، مقابل قاضی ویژه قتل عمد مشهد قرار گرفت تا ابعاد جنایت هولناک خود را بازگو کند.« محمد- الف» که به «موتوری» معروف است پس از آن که سلاح وینچستر را به دست گرفت، تقویم زندگی‌اش را به چندین سال قبل ورق زدوبه قاضی دکتر صادق صفری گفت :با همسرم دچار مشکلات حاد خانوادگی شده بودیم چرا که من زن جوان دیگری را به عقد موقت خودم درآوردم، به همین خاطر هم می‌ترسیدم که همسرم با پلیس تماس بگیرد و ماجرای نگهداری سلاح وینچستر در منزل را لو بدهد! این بود که آن شب اسلحه را برداشتم تا از خانه بیرون ببرم و در جای دیگری مخفی کنم .بنابراین سراغ زن صیغه‌ای ام رفتم و پشت فرمان خودروی تیبای او نشستم. آن شب او و فرزند خردسالش نیز به همراه من آمدند اما در بین راه یکی از دوستانم را دیدم و او را هم سوار کردم چرا که مقصدش در همان مسیری بود که من حرکت می‌کردم .

هنوز مسافت زیادی را در منطقه خواجه ربیع طی نکرده بودم که با 2 جوان موتور سوار برخورد کردم و به دلیل نامعلومی مشاجره‌ای بین ما رخ داد. اگرچه من به حرکت خودم ادامه دادم ولی موتور سواران رهایم نمی‌کردند و با سرعت به تعقیبم می آمدند. من هم که در یک لحظه دچار نوعی عصبانیت شده بودم ناگهان با سرعت زیادی که در شب داشتم ترمز دستی را کشیدم که خودرو دور خودش چرخید و متوقف شد .بلافاصله اسلحه را از دوستم گرفتم که در صندلی جلو نشسته بود وپس از شلیک یک تیر هوایی به طرف موتور سواران تیراندازی کردم. با آن که به من نزدیک شده بودند در ابتدا آن ها را نشناختم اما بعد از آن که از محل تیراندازی گریختم به یکی از دوستانم زنگ زدم و به او گفتم شنیده ام در منطقه خواجه ربیع تیراندازی شده است! سپس از او خواستم تا به محل برود و ماجرا را جویا شود که چه کسی در تیراندازی مجروح شده است! دقایقی بعد آن دوستم با من تماس گرفت و گفت: مجروحان را به بیمارستان برده اند اما یکی از آنان که سعید نام دارد در وضعیت وخیمی به سر می‌برد .آن جا بود که او را شناختم، ولی دیگر دیر شده بود.

متهم پرونده جنایی ادامه داد: با شنیدن این موضوع بلافاصله به طرف منزلم رفتم و همسر و فرزندانم را به منزل خواهرش رساندم چرا که احتمال می‌دادم آن ها در معرض انتقام قرار گیرند. خودم نیز شبانه به طرف نیشابور به راه افتادم تا در منزل یکی از دوستانم مخفی شوم اما او وقتی در جریان تیراندازی قرار گرفت، به من کمکی نکرد و به ناچار دوباره به مشهد بازگشتم و 2 روز در منزل یکی از اطرافیانم پنهان شدم ولی به او درباره ماجرای تیراندازی چیزی نگفتم تا این که شنیدم خانواده «سعید» اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کرده اند چرا که او دچار مرگ مغزی شده بود. حالا دیگر چاره‌ای جز فرار نداشتم اما از سوی دیگر تصویرم در رسانه‌ها (روزنامه خراسان) منتشر شده بود و هیچ کس برای اختفا به من کمک نمی‌کرد. این گونه بود که به یاد کارگاه خیاطی در کرج افتادم که قبلا در آن جا کار می‌کردم.

شبانه به تهران و از آن جا به کرج رفتم و بدون آن که درباره این حادثه به کسی چیزی بگویم در همان کارگاه خیاطی مشغول کار شدم ولی چند ماه بعد فهمیدم محل اختفایم لو رفته است و کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی در تعقیبم هستند! به همین خاطر دوباره به مشهد بازگشتم تا چاره‌ای بیندیشم ولی به دلیل تشریح قانون توسط قاضی ویژه قتل عمد که اگر کسی در اختفای متهم فراری همکاری کند به اشد مجازات قانونی محکوم می‌شود، یکسره به منزل خودمان رفتم چون می‌دانستم دیگر هیچ راه گریزی ندارم و هر لحظه احتمال دارد در محاصره کارآگاهان قرار بگیرم! اما هیچ کس را در منزل خودمان نیافتم چرا که همسر و فرزندانم جای دیگری رفته بودند و برخی از نزدیکانم نیز دستگیر شده بودند.

در این وضعیت به سراغ یکی از همسایگانم رفتم که او مرا در جریان اتفاقات گذاشت. من هم که دیگر همه راه‌های فرار را بسته می‌دیدم از او خواستم مرا تا دادسرا همراهی کند که خودم را تسلیم قانون کنم ولی همسایه ام ترسید و با من همراهی نکرد! به همین دلیل خودم اسلحه وینچستر (آلت قتاله) را برداشتم و به دادسرا آمدم چرا که می‌دانستم پرونده ام در شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب رسیدگی می‌شود! وقتی به دادسرا رسیدم و خودم را معرفی کردم یکی از ماموران انتظامی در کنارم قرار گرفت و مرا به این جا( شعبه ویژه پرونده های جنایی) آورد .

در حاشیه برگزاری اولین جلسه بازپرسی و در حالی که متهم به قتل با در دست گرفتن سلاح، چگونگی شلیک شبانه را در حضور مقام قضایی تشریح می‌کرد ،جدال انتقام والتماس هم بین مادران قاتل و مقتول رخ داد .مادر مقتول که چندین ماه به انتظار دستگیری قاتل فرزندش نشسته بود در حالی فقط از انتقام سخن می‌گفت و بر دردناکی این حادثه هولناک تاکید داشت که مادر قاتل التماس می‌کرد تا او از گناه پسرش درگذرد و به مرگ او راضی نشود!

 این جدال تلخ با انتقال متهم به پلیس آگاهی در حالی به پایان رسید که مقام قضایی ادامه تحقیقات را به روزهای آینده موکول کرد.

 

دیدگاه تان را بنویسید

خواندنی ها