قتل اشتباهی کارگر چاپخانه در دعوای 2 شریک
مردی که با شریکش اختلاف داشت گلولهای شلیک کرد که باعث مرگ کارگر او شد.
مرد جوان که در جریان یک تیراندازی باعث قتل پسر بیگناهی شده بود پس از دستگیری مدعی شد میخواسته شریکش را بزند اما گلوله اشتباهی به پسر جوان اصابت کرده است.
به گزارش «ایران»، 29 شهریور گزارش تیراندازی در حوالی پمپ بنزین جنتآباد، به پلیس و اورژانس اعلام شد. بهدنبال این گزارش، امدادگران پسر 25ساله را که از ناحیه شکم و پا زخمی شده بود به بیمارستان منتقل کردند.
تحقیقات میدانی نشان میداد که پسر جوان به همراه صاحبکارش هوشنگ در محل حادثه بوده و در جریان این تیراندازی زخمی شده است. هوشنگ بهعنوان شاهد ماجرا در تحقیقات گفت: چاپخانه دارم و مدتی قبل با پسری به نام شایان بر سر خرید ارز دیجیتال مراوده مالی داشتم اما به اختلاف خوردیم. روز حادثه به همراه امیر که هم شاگردم و هم پیک موتوری چاپخانه است به محل قرار با شایان رفتیم. برای این کار به امیر 100 دلار بهعنوان دستمزد دادم که همراهم باشد اما در محل قرار با شایان درگیر شدیم. او ناگهان شروع به تیراندازی کرد و در این میان گلوله به امیر اصابت کرد.
با شناسایی هویت شایان، کارآگاهان پلیس راهی خانه پسر جوان شدند، اما او قبل از رسیدن مأموران متواری شده بود. تحقیقات نشان میداد که شایان بهسمت مرزهای غربی متواری شده و قصد فرار از کشور را دارد.
نخستین روز مهر امسال، مأموران مرزبانی شایان را که قصد خروج غیرقانونی از مرز به ترکیه را داشت شناسایی و او را در نقطه صفر مرزی بازداشت کردند. در همین حال خبر رسید که امیر نیز در بیمارستان جان باخته است بدین ترتیب شایان با اتهام قتل روبهرو شد. گزارش این موضوع به بازپرس امیرحسین علیمردان اعلام شد و بازپرس شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران دستور انتقال متهم به اداره آگاهی پایتخت و تحقیق در رابطه با این جنایت را صادر کرد.
گفتوگو با متهم
*اختلافت با صاحب چاپخانه برسر چه بود؟
رمز ارز و ارز دیجیتالی، باهوشنگ کار میکردیم اما به اختلاف مالی خوردیم.
*چرا به امیر تیراندازی کردی؟
اشتباهی تیر به او اصابت کرد. من اصلاً با او مشکلی نداشتم و امیر را نمیشناختم. میخواستم هوشنگ را بزنم اما تیر اشتباهی به امیر اصابت کرد.
*می دانستی کشته شده است؟
نه نمیدانستم خیلی پشیمانم، او بیگناه بود. خیلی عذاب وجدان دارم.
*پس چرا میخواستی از مرز فرار کنی؟
وقتی تیر خورد و خونین روی زمین افتاد ترسیدم و فرار کردم.
دیدگاه تان را بنویسید