مرد رفیقکش سکوتش را شکست: ناگهان عصبانی شدم و دوستم را با ضربه سنگ کشتم
مردی که دوستش را به قتل رسانده است بالاخره سکوتش را شکست و راز جنایت را برملا کرد.
مردی که از چند ماه قبل به اتهام کشتن دوستش در بازداشت به سر برده اما منکر ارتکاب جنایت بود، بالاخره راز قتل را فاش کرد.
به گزارش سایت جنایی، این متهم به قتل که ماههاست در بازداشت ماموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار دارد و گمان میکرد با صبر و مخفیکاری میتواند جرمی را که مرتکب شده پنهان کند در اولین روز هفته جاری به ارتکاب قتل دوستش اعتراف کرد.
این پرونده اوایل اردیبهشتماه با شکایت زنی جوان مبنی بر مفقود شدن شوهرش به نام حسن در دادسرای امور جنایی تهران گشوده شد. زن جوان زمانی که مقابل بازپرس عظیم سهرابی قرار گرفت، گفت: شوهرم دچار مشکلات عصبی بود اما مشکلاتش دائمی و خیلی حاد نبود و معمولاً با دارو و درمان برطرف میشد. او چند بار برای مدت کوتاهی در بیمارستان بستری شد؛ اما در مجموع حالش خوب و تحت کنترل بود. حسن این اواخر به خاطر افزایش فشارهای روحی به نظر خودش نیاز به درمان جدیتر و بستری در بیمارستان داشت به همین دلیل هم با یکی از دوستانش به نام محمود برای بستری شدن رفت، اما از چند ساعت بعد از رفتنشان دیگر از او خبری ندارم و دوستش هم تلفنش را خاموش کرده است.
این زن ادامه داد: چند بیمارستانی را که گمان میکردم شوهرم برای بستری به آنجا مراجعه کرده باشد جستوجو کردم اما شوهرم در هیچیک از آنها نبود.
با طرح این شکایت پرونده مفقودی مرد جوان به اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران ارسال شد. ماموران با استناد به گفتههای شاکی تحقیقاتی را برای یافتن دوست حسن آغاز کردند، اما همچنان تلفن همراه او خاموش بود. بنابراین آنها تحقیقات خود را در شاخه دیگری متمرکز کردند و در نهایت در مدت کوتاهی موفق به یافتن محمود شدند.
محمود ابتدا در مورد نحوه آشنایی با مرد مفقودشده گفت: مدتی قبل با حسن آشنا شدم. از آنجا که بیکار بودم، او به خاطر بیماریاش از من خواست تا همراهش به بیمارستان بروم؛ اما آن روز پس از بیرون آمدن از خانهاش ناگهان خداحافظی کرد و رفت. بعد هم از او خبر ندارم.
ماموران با توجه به رفتار مشکوک محمود او را همچنان در بازداشت نگه داشتند تا اینکه متهم در نهایت به قتل دوست خود اعتراف کرد و گفت: آن روز وقتی از خانه حسن بیرون آمدیم به دو بیمارستان رفتیم که دومی سمت قرچک ورامین بود، اما هیچکدام از بیمارستانها تخت خالی نداشتند، برای همین قرار شد او را به بیمارستان دیگری ببرم. از آنجا که معتاد به مواد مخدر هستم در گوشهای از جاده توقف کردم تا مواد مصرف کنم؛ اما حسن عصبانی شد و شروع به پرخاش کرد. در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و با سنگی که نزدیک دستم بود، ضربهای به سرش زدم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم فوت کرده است. از ترسم جسد را همان جا رها کردم و فراری شدم تلفن را هم خاموش کردم.
با این اعترافات پرونده وارد مرحله جدیدی شد و در حال حاضر تحقیقات برای یافتن جسد مقتول آغاز شده است.
دیدگاه تان را بنویسید