رنجهای بیپایان زنی که درخواست کمک کرد؛ از مرگ خواهر و ورشکستگی پدر تا خودکشی مادر
زنی که در شرایط بحرانی قرار گرفته و وقایع تلخ یکی بعد از دیگری زندگی او را متلاطم کرده است، از مردم درخواست کمک کرد.
زندگی پر درد سارا با مرگ خواهر، ورشکستگی پدر و خودکشی مادر با عذاب بیشتری برای او همراه شده و این زن روزهای بسیار سختی را پشت سر میگذارد.
به گزارش اعتمادآنلاین، سارا زنی بیست و چند ساله بود که پزشکان اعلام کردند خواهرش که 5 سال از خودش بزرگتر است مبتلا به سرطان شده است. زندگی آرام خانواده 4 نفره سارا با این بیماری چنان دگرگون شد که دیگر شبیه هر چیزی بود بجز زندگی .
او که یک به یک خوشیهای زندگی را از دست داده است میگوید: وقتی خواهرم به سرطان مبتلا شد، پدرم هرچه داشت و نداشت برای خواهرم گذاشت تا او را درمان کند، اما متاسفانه فقط توانست چندسال عمر او را بیشتر کند و خواهرم بعد از سالها مبارزه با سرطان جانش را از دست داد. خواهرم 30 ساله بود که فوت کرد. خانواده 4 نفره ما از هم پاشید. پدر هرچه داشت برای خواهرم گذاشته بود. به لحاظ مالی وضعیت بسیار بدی پیدا کردیم. افسردگی ناشی از مرگ خواهرم باعث ورشکستگی پدر شد و زندگی ما از قبل هم بدتر شد. شریک پدرم شرایط روحی ما را در نظر نگرفت و هرچه پدرم داشت از او گرفت و همه چیز خرابتر شد.
مشکلات زندگی سارا به اینجا ختم نشد. او از ازدواج ناموفقش می گوید: ازدواج کردم تا شاید با کمک شوهرم بتوانم خانوادهام را از این وضعیت نجات دهم، اما شوهرم من را همراهی نکرد و بعد هم گفت از مشکلات من خسته شده و ترکم کرد. ما جدا شدیم. در زمانی که فکر میکردم تکیهگاهی پیدا کردم همسرم من را طلاق داد و با مشکلات بیشتری پیش خانوادهام برگشتم.
زن جوان ادامه داد: افسردگی شدید پدر و مادرم شرایط را برایم سختتر کرده بود. با این حال درس خواندم، حتی در خارج از کشور تحصیل کردم و مدرک گرفتم و دوباره به ایران برگشتم تا کاری جور کنم. وضعیت پدر از قبل بدتر شده بود. مادرم بیمار و پدرم ناتوان شده بود ، حالا من شده بودم تکیهگاه آنها. فشار زندگی به شدت روی من زیاد بود. با اینکه کار میکردم اما نمیتوانستم چالههایی که در زندگیمان ایجاد شده بود پر کنم. دوباره ازدواج کردم. همسرم دوم من ثروتمند بود اما به شدت بداخلاق! بعد از ازدواج فهمیدم با چه مردی روبهرو هستم. من را کتک می زد، از خانه بیرون می کرد و .... او خیلی عصبی بود. در این میان به خاطر فشارهای شدیدی که تحمل کرده بودم، دچار نوعی بیماری خود ایمنی شدم. یکباره بیهوش شدم و سه ماه در کما بودم وقتی بهوش آمدم دیگر سلامتیام را به دست نیاوردم و شرایط از هر زمانی برایم بدتر شد. پزشکان گفتند باید به لحاظ عصبی در آرامش باشم در غیر این صورت بیماری من پیشرفت میکند. برای همین هم تصمیم گرفتم از شوهرم طلاق بگیرم.
بیماری که به آن مبتلا شدم باعث شد کارم را از دست بدهم و حالا مدتی است که نمیتوانم کار بکنم. ضمن اینکه پرونده طلاق از همسرم هم به جریان افتاده است. انگار اینها بس نبود دوباره توفان به زندگی ما زد.
سارا از خودکشی مادرش صحبت میکند و میگوید: یک هفته قبل بعد از سالها افسردگی مادرم و وضعیتی که روز به روز بدتر میشد یک روز صبح بیدار شدم و جسم نیمه جان مادرم را در خانه پیدا کردم! او خودکشی کرده بود. مادرم همه داروهای اعصابش را با هم خورده بود که به زندگیاش پایان دهد. با کمک اورژانس مادر را به بیمارستان رساندیم. پزشکان میگویند امید چندانی به زنده بودن او نیست. مادرم یک هفته است در کما به سر میبرد و پدرم وضعیتش از قبل بدترشده و بیماری خودم وخیم شده است. طلبکاران که متوجه ماجرا شدهاند بیشتر از قبل به ما فشار میآوردند و نگران هستند این وضعیت باعث شود نتوانیم بدهی آنها را بدهیم .
سارا از مردم کمک میخواهد، او که حالا در آستانه 40 سالگی است از مردم میخواهد کمک کنند تا زخمهای زندگیاش را ببندد و درمان کند. او برای خلاصی از فشار طلبکاران و چکهایی که دست مردم دارد از خیران کمک میخواهد.
سارا 100 میلیون تومان پول لازم دارد تا بتواند بدهیهای خودش و پدرش را بپردازد و منتظر یاری شماست.
گفتههای سارا از سوی خبرنگاران اعتمادآنلاین راستی آزمایی شده و مدارک آن نیز نزد همکاران ما محفوظ است. شهروندان خیری که مایل به کمک به سارا هستند می توانند کمکهای نقدی خود را به کارت شماره 6104338684894807 به نام نجمه ایراندوست ، از خیران معتمد هلدینگ رسانهای اعتماد واریز کنند.
گزارش جمع آوری کمک ها و کارهایی که برای سارا انجام خواهد گرفت به اطلاع مردم خواهد رسید.
زندگی پر درد سارا با مرگ خواهر، ورشکستگی پدر و خودکشی مادر با عذاب بیشتری برای او همراه شده و این زن روزهای بسیار سختی را پشت سر میگذارد.
به گزارش اعتمادآنلاین، سارا زنی بیست و چند ساله بود که پزشکان اعلام کردند خواهرش که 5 سال از خودش بزرگتر است مبتلا به سرطان شده است. زندگی آرام خانواده 4 نفره سارا با این بیماری چنان دگرگون شد که دیگر شبیه هر چیزی بود بجز زندگی .
او که یک به یک خوشیهای زندگی را از دست داده است میگوید: وقتی خواهرم به سرطان مبتلا شد، پدرم هرچه داشت و نداشت برای خواهرم گذاشت تا او را درمان کند، اما متاسفانه فقط توانست چندسال عمر او را بیشتر کند و خواهرم بعد از سالها مبارزه با سرطان جانش را از دست داد. خواهرم 30 ساله بود که فوت کرد. خانواده 4 نفره ما از هم پاشید. پدر هرچه داشت برای خواهرم گذاشته بود. به لحاظ مالی وضعیت بسیار بدی پیدا کردیم. افسردگی ناشی از مرگ خواهرم باعث ورشکستگی پدر شد و زندگی ما از قبل هم بدتر شد. شریک پدرم شرایط روحی ما را در نظر نگرفت و هرچه پدرم داشت از او گرفت و همه چیز خرابتر شد.
مشکلات زندگی سارا به اینجا ختم نشد. او از ازدواج ناموفقش می گوید: ازدواج کردم تا شاید با کمک شوهرم بتوانم خانوادهام را از این وضعیت نجات دهم، اما شوهرم من را همراهی نکرد و بعد هم گفت از مشکلات من خسته شده و ترکم کرد. ما جدا شدیم. در زمانی که فکر میکردم تکیهگاهی پیدا کردم همسرم من را طلاق داد و با مشکلات بیشتری پیش خانوادهام برگشتم.
زن جوان ادامه داد: افسردگی شدید پدر و مادرم شرایط را برایم سختتر کرده بود. با این حال درس خواندم، حتی در خارج از کشور تحصیل کردم و مدرک گرفتم و دوباره به ایران برگشتم تا کاری جور کنم. وضعیت پدر از قبل بدتر شده بود. مادرم بیمار و پدرم ناتوان شده بود ، حالا من شده بودم تکیهگاه آنها. فشار زندگی به شدت روی من زیاد بود. با اینکه کار میکردم اما نمیتوانستم چالههایی که در زندگیمان ایجاد شده بود پر کنم. دوباره ازدواج کردم. همسرم دوم من ثروتمند بود اما به شدت بداخلاق! بعد از ازدواج فهمیدم با چه مردی روبهرو هستم. من را کتک می زد، از خانه بیرون می کرد و .... او خیلی عصبی بود. در این میان به خاطر فشارهای شدیدی که تحمل کرده بودم، دچار نوعی بیماری خود ایمنی شدم. یکباره بیهوش شدم و سه ماه در کما بودم وقتی بهوش آمدم دیگر سلامتیام را به دست نیاوردم و شرایط از هر زمانی برایم بدتر شد. پزشکان گفتند باید به لحاظ عصبی در آرامش باشم در غیر این صورت بیماری من پیشرفت میکند. برای همین هم تصمیم گرفتم از شوهرم طلاق بگیرم.
بیماری که به آن مبتلا شدم باعث شد کارم را از دست بدهم و حالا مدتی است که نمیتوانم کار بکنم. ضمن اینکه پرونده طلاق از همسرم هم به جریان افتاده است. انگار اینها بس نبود دوباره توفان به زندگی ما زد.
سارا از خودکشی مادرش صحبت میکند و میگوید: یک هفته قبل بعد از سالها افسردگی مادرم و وضعیتی که روز به روز بدتر میشد یک روز صبح بیدار شدم و جسم نیمه جان مادرم را در خانه پیدا کردم! او خودکشی کرده بود. مادرم همه داروهای اعصابش را با هم خورده بود که به زندگیاش پایان دهد. با کمک اورژانس مادر را به بیمارستان رساندیم. پزشکان میگویند امید چندانی به زنده بودن او نیست. مادرم یک هفته است در کما به سر میبرد و پدرم وضعیتش از قبل بدترشده و بیماری خودم وخیم شده است. طلبکاران که متوجه ماجرا شدهاند بیشتر از قبل به ما فشار میآوردند و نگران هستند این وضعیت باعث شود نتوانیم بدهی آنها را بدهیم .
سارا از مردم کمک میخواهد، او که حالا در آستانه 40 سالگی است از مردم میخواهد کمک کنند تا زخمهای زندگیاش را ببندد و درمان کند. او برای خلاصی از فشار طلبکاران و چکهایی که دست مردم دارد از خیران کمک میخواهد.
سارا 100 میلیون تومان پول لازم دارد تا بتواند بدهیهای خودش و پدرش را بپردازد و منتظر یاری شماست.
گفتههای سارا از سوی خبرنگاران اعتمادآنلاین راستی آزمایی شده و مدارک آن نیز نزد همکاران ما محفوظ است. شهروندان خیری که مایل به کمک به سارا هستند می توانند کمکهای نقدی خود را به کارت شماره 6104338684894807 به نام نجمه ایراندوست ، از خیران معتمد هلدینگ رسانهای اعتماد واریز کنند.
گزارش جمع آوری کمک ها و کارهایی که برای سارا انجام خواهد گرفت به اطلاع مردم خواهد رسید.
دیدگاه تان را بنویسید