طلاق به خاطر دخالتهای مادرشوهر
زنی که بعد از 13 سال زندگی مشترک درخواست جدایی داده است، درباره دلیل این تصمیم خود توضیح میدهد.
دخالتهای مادرشوهر، دلیلی است که سهیلا برای طلاق از شوهرش در دادگاه اعلام کرد.
سهیلا برای سایت جنایی میگوید که چطور زندگی عاشقانه با شوهرش به طلاق رسید:
*چند سال است ازدواج کردهای؟
من و سجاد 13 سال قبل ازدواج کردیم و زندگی خوبی هم داشتیم اما مادرشوهرم زندگیام را خراب کرد.
*بچه دارید؟
بله یک دختر داریم که متاسفانه به بیماری خودایمنی مبتلاست.
*چطور با سجاد آشنا شدی؟
برادرشوهر دخترعمهام بود. ما در عروسی دخترعمهام همدیگر را دیدیم و ازدواج کردیم.
*او را دوست داری؟
سجاد خیلی آدم خوبی است. او مرد زندگی است اما مادرش اجازه نمیدهد ما زندگی آرامی با هم داشته باشیم.
*مادرشوهرت چه دخالتی در زندگی شما میکند؟
مادرشوهرم نزدیک خانه ما زندگی میکند، شوهرم هر روز به او سر میزند اما همین برایش کافی نیست؛ او دوست دارد بیشتر اوقات شوهرم در خانه او باشد .
*این مسالهای نیست که تازه اتفاق افتاده باشد. شما 13 سال است با هم زندگی میکنید. چرا حالا تصمیم به طلاق گرفتهای؟
سه سال قبل ما متوجه شدیم دخترم یک بیماری خودایمنی نادر دارد. او گاهی با حمله بیماری بیحال میشود و حتماً باید یک نفر کنار او باشد و هیچوقت تنها نباشد اما دو بار پیش آمده که من در خانه نبودهام و شوهرم چون خانه مادرش بوده خودش را بهموقع به خانه نرسانده است. وقتی او در برابر بچه ما احساس مسئولیت نمیکند من نمیخواهم در زندگیام باشد.
*میخواهی تنهایی دخترت را بزرگ کنی؟
بعد از جدایی به خانه مادرم میروم و میدانم مادرم کنارم است و از او مراقبت میکند.
*خرج زندگی را چطور تامین میکنی؟
من کار میکنم و درآمد دارم. سجاد هم راضی به این طلاق است. او دوست ندارد از دختر بیمارمان مراقبت کند. من دخترم را با خودم میبرم.
*ارتباط پدر و دختر چطور است؟
دختر من پدرش را خیلی دوست دارد اما باور ندارم سجاد او را دوست داشته باشد.
*طلاق توافقی است؟
توافقی نبود. من مهریه خواستم چون نتوانست بپردازد قبول کرد توافقی جدا شویم. اگر مادرشوهرم در زندگی ما دخالت نمیکرد این زندگی دوام داشت.
دیدگاه تان را بنویسید