از آشنایی اینستاگرامی با دختر رزمیکار تا ضربه مرگبار در قفس توری
مدتی قبل در فضای اینستاگرام با دختر رزمی کار آشنا شدم .هیچگاه فکر نمیکردم که روزی به چنین مخمصهای بیفتم که با اتهام «قتل عمدی» روبهرو شوم.
مدتی قبل در فضای اینستاگرام با دختر رزمی کار آشنا شدم .هیچگاه فکر نمیکردم که روزی به چنین مخمصهای بیفتم که با اتهام «قتل عمدی» روبهرو شوم...
به گزارش روزنامه خراسان، پسر جوان در حالی این جملات را بر زبان جاری می کرد که به آینده تاریک خود می اندیشید. او که بعد از بازسازی صحنه «مرگ در قفس توری»در کنج باشگاه هنرهای رزمی نشسته بود و مدام می پرسید«حالا چه می شود؟» به سوالات خبرنگار روزنامه خراسان درباره سرگذشت خود و چگونگی آشنایی با دختر رزمی کار نیز پاسخ داد.
*نامت چیست؟
شهروز-ی
*چند سال داری؟
متولد 1380هستم.
*شغل پدرت چیست؟
پدرم مهندس عمران است.
*تا چه مقطعی تحصیل کرده ای؟
ترم آخر رشته شهرسازی در دانشگاه آزاد مشهد هستم.
*در چه رشته ورزشی فعالیت می کنی؟
الان در رشته کیک بوکسینگ فعالیت می کنم اما از دوران کودکی در رشته های تکواندو،کاراته،دفاع شخصی و بوکس هم کار می کردم.
*یعنی فقط به رشته های رزمی علاقه داشتی؟
نه!در فوتسال هم مهارت داشتم به طوری که در چند تیم فوتسال عضو بودم.
*پدرت وضعیت مالی خوبی دارد؟
نه!در حد معمولی است ولی پدرم به خاطر کهولت سن نمی تواند کار کند.
*خواهر و برادر هم داری؟
یک خواهر و یک برادر دارم.
*پس دوران کودکی و نوجوانی را فقط با ورزش گذراندی؟
نه!من از 13سالگی خودم کار می کردم تا هزینه های تحصیلم را بپردازم. از جوشکاری و اغذیه فروشی گرفته تا کار در زمین های کشاورزی زعفران و خربزه را تجربه کرده ام.
*اهل مشهدی؟
متولد مشهد هستم اما در تایباد بزرگ شدم چون شغل پدرم ایجاب می کرد که در شهرهای مختلف زندگی کنیم.
*به رشته شهرسازی علاقه داشتی؟
سال 98 وقتی در آزمون سراسری شرکت کردم با رتبه 10 هزار در دانشگاه گرگان پذیرفته شدم اما به خاطر هزینه های رفت وآمد نتوانستم به یک استان دیگر بروم.در همین حال پدرم پروژه ای را در مشهد اداره می کرد و از من خواست به مشهد بیایم و در رشته شهرسازی دانشگاه آزاد ادامه تحصیل بدهم چراکه در آن شرایط می توانست بخشی از هزینه های تحصیلی مرا بپردازد. من هم به ناچار به دانشگاه آزاد رفتم.
*پس مشکل مالی نداشتی؟
چرا من فقط در زندگی با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کردم. وقتی ترم دوم دانشگاه شروع شد،کرونا هم شیوع پیدا کرد و پدرم نیز از کارش اخراج شد به همین خاطر من 3ترم مرخصی اجباری گرفتم تا در بازار کار کنم.
*در مشهد خانه مجردی داشتی یا در خوابگاه بودی؟
ابتدا درخوابگاه دانشجویی بودم ولی بعد از کرونا زمانی که برای ادامه تحصیل به مشهد بازگشتم در مغازه های مختلف کار می کردم وحتی نظافت منزل انجام می دادم تا این که یک منزل نقلی 22 متری اجاره کردم که حتی حمام نداشت چون پدرم بیکار بود و نمی توانست به من کمک کند اما من تلاش می کردم تا مخارج خودم را تامین کنم.
*چه شد که به باشگاه هنرهای رزمی آمدی؟
به خاطر سابقه ورزشی که داشتم به دنبال مربیگری در رشته های رزمی بودم تا بتوانم انسان موفقی باشم! این بود که وقتی به باشگاه چهارراه میلاد آمدم مالک باشگاه قول داد در مدت کوتاهی مدرک مربیگری برایم بگیرد.
*ولی در این باشگاه هیچ پسری حضور نداشت همه هنرجویان خانم بودند؟
نمی دانم!آن ها قبل از من چگونه وبا چه کسی تمرین می کردند !ولی مالک باشگاه ایرادهای ما را می گرفت.
*با«سارا»(مرحوم)چگونه آشنا شدی؟
با او در فضای اینستاگرام آشنا شدم . او تصویر پروفایل مرا دیده و به من علاقه مند شده بود. بعد از ارسال چند پیام در فضای مجازی ،با هم قرار ملاقات گذاشتیم و چندبار بیرون رفتیم. بعد هم او از من خواست تا در باشگاه تمرین کند! من هم با او در رشته کیک بوکسینگ تمرین می کردم تا این که 10 روز قبل از این حادثه تلخ،او را به مادرم معرفی کردم ولی متاسفانه در حین تمرین چنین حادثه ای رخ داد وگرنه من قصد کشتن او را نداشتم!
*تصاویر و فیلم هایی از تمرین رزمی شما وآن دختر22ساله در فضای مجازی وجود دارد که پوشش مناسبی ندارید؟
در باشگاه کمتر از کلاه و دیگر لوازم ایمنی استفاده می کردیم. آن تصاویر تمرینی را هم «سارا»خودش در فضای مجازی منتشر می کرد.
*به دختر دیگری هم علاقه داشتی؟
به یکی از بستگانم علاقه مند بودم چون از همان دوران نوجوانی او را دوست داشتم. به مادرم هم گفته بودم ولی پسر پولداری که معلم بود به خواستگاری اش آمد و به خاطر پول ازدواج کرد. حدود یک سال قبل زمانی که از همسرش طلاق گرفت من دوباره امیدوار شدم که با او ازدواج کنم ولی بازهم با جوان پولدار دیگری ازدواج کرد و من خیلی سرخورده شدم.
*پشیمانی؟
خیلی!کاش در هر کاری مسیر درست زندگی را در پیش می گرفتم و با همه این سختی ها و رنج ها نباید برای رسیدن به آرزوهایم به هر کاری دست می زدم! حالا هم از مرگ آن دختر بسیار ناراحتم و نمی دانم فرجام این اشتباه به کجا می رسد!
دیدگاه تان را بنویسید